آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)
ارسالها: 10,214
تاریخ عضویت: شهر 1393
اعتبار:
2,169
جنسیت: آقـــا
سپاس شده توسط
ارسالها: 865
تاریخ عضویت: شهر 1396
اعتبار:
395
جنسیت: آقـــا
سلام شیران خفته
سپاس شده توسط
ارسالها: 25
تاریخ عضویت: فرو 1398
اعتبار:
6
جنسیت: آقـــا
سپاس شده توسط
ارسالها: 2,038
تاریخ عضویت: ارد 1396
اعتبار:
599
جنسیت: آقـــا
سپاس شده توسط
ارسالها: 10,214
تاریخ عضویت: شهر 1393
اعتبار:
2,169
جنسیت: آقـــا
سپاس شده توسط
ارسالها: 12,616
تاریخ عضویت: بهم 1391
اعتبار:
3,013
جنسیت: آقـــا
(1398 فروردين 24، 23:25)aliunknown نوشته است: سلام
راستش نمیدونستم کجا بنویسم کجا ننویسم... گفتم شاید بهتره توی رهروان بنویسم...
هی...
بچه ها... نمیدونم چطوری بگم
اما واقعا خسته شدم
خسته شدم از سرکوب
خسته شدم از راز نگه داشتن همه چی
این دو تا مثل یه سد جلوی نفس کشیدنم رو گرفتن
.
.
.
پ.ن :
نظرتون چیه... منظورم اینه جای من بودید چیکار میکردید؟
توصیه ای ندارید برای اینکه بتونم حداقل اون شعله ی کوچیک رو برسونمش به ۱ بار در ماه؟ یا حتی برای همیشه خاموشش کنم؟
ممنونم ازتون
سلام علی جان عزیزم
سر کار چند وقت پیش رئیس مون گفت همه مطالب تخته وایت برد رو پاک کنیم.
گفت این چه کاریه که ما مشکلات رو روی تخته می نویسیم. روز به روز اضافه هم می کنیم. اما هیچ کدوم حل نمیشه و بدتر با این کار، از نقص و کاستی های لاعلاج سیستم رنج می بریم؟
بیایم همه اش رو پاک کنیم و جمله های خوب بنویسیم.
قرار بر این شد که هر روز یه نفرمون یه جمله روی تخته بنویسه.
چند روز پیش نوبت من بود.
اتفاقی داشتم گوشیم رو نگاه می کردم که دیدم تو تقویم نوشته: روز بزرگداشت عطار.
بی درنگ یاد شعر بی بدیل عطار افتادم.
معطل نکردم و پای تخته نوشتم:
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
وز پای فتاده، سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
فکر می کنم اگر عطار هیچ نمی گفت و هیچ نمی نوشت
و فقط از تمام طول عمر، این دوبیتی رو به یادگار از خودش باقی میذاشت، سهم خودش از زیستن در این دنیا رو ایفا کرده بود.
ببین علیرضا
فوتبال یه بازیه.
بازی بودن فوتبال تا حدی هست که ما ورزشکارهای داخل زمین رو بیشتر از اینکه به «ورزشکار» بشناسیم، اون ها رو «بازیکن» می بینیم.
اما همین بازی فوتبال، در عین بازی بودن، جدیه.
نشون به اون نشون که بازیکن ها حتی شده همدیگه رو می زنن و با هم دعوا می کنن تا یه توپ رو صاحب بشن.
فوتبال بازیه.
اما بازیش جدیه.
دنیا و زندگی ما تو این دنیا هم بازیه.
این چیزیه که تو قرآن هم چند بار بهش اشاره شده:
«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»
«وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»
«زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست!»
خیلی چیزهای این بازی دست من و تو نیست.
خیلی چیزها که در اختیار ما هست، به انتخاب خودمون نبوده.
به ما داده شده و ما فقط بازی کننده ی اونیم.
فرض کن ورق ها تقسیم شده باشه.
سهم تو از ورق ها، نه آس هست؛ نه شاه و نه بیبی. نه حتی سرباز.
آزار دادن خودت با ورق هایی که خوب نیست، فایده ای داره؟
می تونی بگی چون ورق های من، ورق های دلخواهم نیست؛ پس این دست رو باز نمی کنم و بازی رو به هم می زنم؟
جز انسان های کم ظرفیت چنین اقدام ابلهانه ای رو انجام نمیدن.
باقی، با همون دو لو و سه لو هایی که دست شون هست بازی رو انجام میدن.
اون ها که عاقل ترن، از همون دو لو و سه لو ها بهترین استفاده رو می برن؛ و گاهاً در عین ناباوری با همون ها هم برنده ی بازی میشن.
ببین علیرضا
درسته زندگی تو این دنیا بازی و سرگرمیه.
اما این بازی، مثل بازی فوتبال، جدیه.
پس فردا روزی، باید برای همین بازی، حساب پس بدیم.
چیزهایی تو زندگی تو وجود داره که به انتخاب تو نبوده.
این چیزها، اصلا دوست داشتنی نیستن.
اینکه خسته باشی، حق داری.
اینکه یه چیز به ظاهر غیرقابل تغییر رو نتونی تحمل کنی و به سرکوب ناچار شی، حق داری.
اینکه نتونی در موردش با کسی صحبت کنی و راز تو دلت بمونه هم می تونم بفهمم چقدر سخته.
اما در هر حال، این چیزیه که به تو داده شده و تو بازی کننده ی اونی.
خدا خودش خوب می دونه به چه کسی چه ورق هایی داده.
به اندازه ی همون ورق ها هم ازش انتظار داره.
من می دونم بعضی مشکلات چقدر سخت هست.
فکر کن مشکل کسی، خودارضایی باشه. خودارضایی رو میلیون ها نفر دیگه داشتن که از اون ها هزاران نفرشون ترک کردن و بعد هم زندگی خوبی داشتن.
فکر کن مشکل کسی، داشتن یه پدر الکی باشه. میلیون ها نفر بودن که چنین پدری داشتن و بعد هم هزاران نفر از اون ها زندگی خوشی رو برای خودشون رقم زدن.
اما بعضی مشکلات، جنس شون با این مشکلات متفاوته.
نه به راحتی قابل ابراز هستن و نه اگه هم به کسی بگی، اون فرد می تونه تو رو درک کنه.
نه کسی رو می شناسی که از این شرایط عبور کرده باشه تا امیدوار باشی و نه راهی می شناسی برای اینکه تو اولین نفر برای عبور از چنین بحرانی باشی.
چند روز پیش که شعر عطار رو می نوشتم، یک بار دیگه تلنگر برای خودم بود:
نقل قول: گر مرد رهی، میان خون باید رفت
وز پای فتاده، سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
گاهی اون قدر از بدن مون خون جاری هست که هر قدم برداشتنی برامون غیرممکن به نظر میاد.
گاهی اون قدر از پا افتادیم که تنها راه ادامه دادن، سرنگون بودنه.
با همه این سختی اما باور کن ادامه دادن تنها راه ماست.
این یعنی امیدواری در اوج ناامیدی.
باید قدم برداریم و از هیچ کس منتظر هیچ خبری نباشیم.
کسی که باید حرف بزنه، در زمانش حرفش رو به گوش ما می رسونه.
کسی که هواخواه ما هست، در جای خودش به قلب ما خواهد انداخت که چه باید بکنیم.
کسی که ما رو خلق کرده، وظیفه هدایت ما رو داره و اونه که باید بگه چطور راه رو ادامه بدیم.
میگی چی کار کنم؟
میگم با حداقل چیزی که می دونی، تو مسیر باش.
حتی اگه تنها چیزی که می دونی اینه که چی کار کنی تا این وضعیت بدتر نشه.
حتی اگه تنها چیزی که از دستت برمیاد اینه که چطور تو این لجن زار، بیشتر غرق نشی.
فرض کن من نمی دونم خودارضایی رو چطور باید ترک کنم.
اما در همین حد می دونم که کنترل نکردن چشم و ذهنم وضعیت من رو از اینی هست به مراتب بدتر می کنه.
تنها وظیفه من همین مراقبت از نگاه و فکر هست و لاغیر.
من باید تو این جاده ناشناس با همین سطح از اطلاعات قدم بردارم.
اگه من طاقت بیارم و سر قولم بمونم و جا هم نزنم، بالاخره روزی جاده به من نشون میده نادیدنی ها رو.
ما با حداقل چیزی که می دونیم، باید قدم برداریم.
اینکه مسیر روشن نیست، دلیلی برای جا زدن نیست و بدتر کردن اوضاع نیست.
کسی چه می دونه.
شاید روزی علیرضا تو این جاده در عین ناباوری، به مقصد رسید.
اون زمان، علیرضا خیلی حرف داره برای گفتن به همه اون هایی که از پا افتاده بودن. برای همه اون ها که زانوی غم بغل گرفتن رو به سرنگون ادامه دادن، ترجیح دادن.
علیرضا
با ورق های ناامیدکننده توی دستت، بهترین بازی رو کن.
همیشه برنده ها اون هایی نیستن که بهترین ورق ها رو دارن.
علیرضا هنوز 20 سالش هم نشده، اما فهم و درکش از 30 ساله ها و 40 ساله ها بیشتره.
هنوز دو دهه از زندگیش نگذشته، اما به اندازه ی چند دهه زندگی، پخته رفتار می کنه.
دوره اخلاق ندیده و اتفاقا تو خونه مدام بی اخلاقی دیده، اما از همه بااخلاق تره.
اینکه خدا یه همچین کسی رو تو چنین شرایطی قرار میده حتما علتی داره.
هیچ چیز خدا بی حکمت نیست.
حتی عجیب ترین و سخت ترین شون.
ناباورانه ترین و به ظاهر غیرعادلانه ترین شون.
حتما خدا برای علیرضا برنامه هایی داره.
برنامه های خدا برای علیرضا سخته.
اما حتما از پسش برمیومده که براش این طور برنامه ریزی کرده.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明
سپاس شده توسط
ارسالها: 12,616
تاریخ عضویت: بهم 1391
اعتبار:
3,013
جنسیت: آقـــا
سلام
دوستان یه پیشنهاد داشتم.
اینکه تو این تاپیک، مشارکت روزانه داشته باشیم.
یعنی هر روز که به کانون سر می زنیم، حس و حال اون روز، دغدغه ها و وضعیت پاکی مون رو بنویسم.
شاید یه روز شاد باشیم یه روز غمگین.
یه روز رو فرم یه روز نافرم.
اون روز در مورد همون روز بنویسیم.
ما همه گروهی هستیم که داریم برای پاکی تلاش می کنیم. چرا مثل یه گروه واقعی نباشیم و با همدیگه صحبت نکنیم؟
من میگم پست ها به پاسخ کسی نیاز نداشته باشه.
فقط بنویسیم و مشارکت کنیم برای هدف مشترکی که داریم.
اگه کسی سوال داره و نیاز به پاسخ، خودش صریحاً جوری بنویسه که بقیه متوجه بشن.
نظرتون چیه؟
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明
سپاس شده توسط
ارسالها: 2,038
تاریخ عضویت: ارد 1396
اعتبار:
599
جنسیت: آقـــا
(1398 فروردين 29، 21:10)آرمین نوشته است: سلام
دوستان یه پیشنهاد داشتم.
اینکه تو این تاپیک، مشارکت روزانه داشته باشیم.
یعنی هر روز که به کانون سر می زنیم، حس و حال اون روز، دغدغه ها و وضعیت پاکی مون رو بنویسم.
شاید یه روز شاد باشیم یه روز غمگین.
یه روز رو فرم یه روز نافرم.
اون روز در مورد همون روز بنویسیم.
ما همه گروهی هستیم که داریم برای پاکی تلاش می کنیم. چرا مثل یه گروه واقعی نباشیم و با همدیگه صحبت نکنیم؟
من میگم پست ها به پاسخ کسی نیاز نداشته باشه.
فقط بنویسیم و مشارکت کنیم برای هدف مشترکی که داریم.
اگه کسی سوال داره و نیاز به پاسخ، خودش صریحاً جوری بنویسه که بقیه متوجه بشن.
نظرتون چیه؟
سلام
کلیت داستان خوبه ولی اگه یه انگیزه ای ایجاد بشه که باعث بشه داستان اون روزا بنویسیم بهتره
سپاس شده توسط
ارسالها: 3,323
تاریخ عضویت: فرو 1391
اعتبار:
836
جنسیت: آقـــا
سلام عالیه موافقم
برای شروع خودم مینویسم
امروز تصمیم های بزرگی از ابتدای صبح گرفتم اما الان از شدت خستگی پایبندیم رو به همه اون تصمیما از دست دادم
در اینجور موقع ها فقط باید این حس بد رو رد کرد
الان دارم اون حسو تجربه میکنم
نظرتون چیه
سپاس شده توسط
ارسالها: 733
تاریخ عضویت: مهر 1392
اعتبار:
341
جنسیت: آقـــا
سلام آرمین جان من با تصمیمی که گرفتی موافقم, اتفاقا ایده خوبیه ,
فقط باید قانونی بگذاریم که نوشته ها طولانی نباشه , قطعا هرکس هر چیزی تو دلش هست بخواد بنویسه اگر چند بار مرورش کنه میتونه تو 2 خط بنویسه , در کل ایده خیلی خوبیه ,
مثلا من امروز و دیروز روی هم 5 ساعت از وقتم تلف شد , حتی اگر زبان انگلیسی کار میکردم کلی لغت جلو می افتادم , واقعا حیف شد ,
دیشب حالم خیلی خوب بود , واقعا خوب بود , خوب آقا ,خوب خوب خوب
از فردا استفاده درست و صحیح از وقت
سپاس شده توسط
ارسالها: 12,616
تاریخ عضویت: بهم 1391
اعتبار:
3,013
جنسیت: آقـــا
ممنون از واکنش هاتون دوستان.
(1398 فروردين 29، 21:45)majid78 نوشته است: سلام
کلیت داستان خوبه ولی اگه یه انگیزه ای ایجاد بشه که باعث بشه داستان اون روزا بنویسیم بهتره
منظورت اینه که جایزه ای چیزی گذاشته بشه؟
(1398 فروردين 29، 22:29)chakavak نوشته است: با کلیتش موافقم ولی جزئیاتش رو باید تو عمل ببینم که بتونم نظر بدم( احساس میکنم این کار تلفیقی از تاپیک وضعیت روزانه و درددل های شما هستش).
تاپیک اعلام وضعیت روزانه بسته شد.
تاپیک درد دل ها باشه واسه موقعی که دل مون به درد اومد.
اما اینجا رو هر روز سر بزنیم و از دغدغه هامون برای همدیگه و خصوصا از وضعیت پاکی و چالش هایی که باهاش مواجهیم بنویسیم.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明
سپاس شده توسط
ارسالها: 2,594
تاریخ عضویت: آبا 1393
اعتبار:
497
جنسیت: آقـــا
فکر امتحانا بیچاره ام کرده
بدیش اینه که می دونم باید خوند و نمی خونم
هر بار به یک بهانه در می رم از ماجرا
پاکی هم داستان خودش رو داره
زنده سخت تر شده
مراحل سخت تر تو راهه
کاش همه چیز فقط عضویت تو کانون بود و سبز کردن روزها ...
سپاس شده توسط
ارسالها: 12,616
تاریخ عضویت: بهم 1391
اعتبار:
3,013
جنسیت: آقـــا
چقدر غم انگیزه با سردردی بیدار شی که مغزت رو می خواد منفجر کنه.
غم انگیزتر اینکه 12 ساعت دیگه با این سردرد باید سر کنی.
من پاکم اما با درد.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明
سپاس شده توسط
ارسالها: 3,323
تاریخ عضویت: فرو 1391
اعتبار:
836
جنسیت: آقـــا
امروزم یه شروع دیگه
روزا داره تکراری میشه
روز هفتم هستم
باید با این یکنواختی مقابله کنم
باید امروز بهترین روز من باشه
سپاس شده توسط
ارسالها: 697
تاریخ عضویت: مرد 1395
اعتبار:
313
جنسیت: آقـــا
1398 فروردين 30، 10:56
ویرایش شده
(1398 فروردين 29، 21:10)آرمین نوشته است: سلام
دوستان یه پیشنهاد داشتم.
اینکه تو این تاپیک، مشارکت روزانه داشته باشیم.
یعنی هر روز که به کانون سر می زنیم، حس و حال اون روز، دغدغه ها و وضعیت پاکی مون رو بنویسم.
شاید یه روز شاد باشیم یه روز غمگین.
یه روز رو فرم یه روز نافرم.
اون روز در مورد همون روز بنویسیم.
ما همه گروهی هستیم که داریم برای پاکی تلاش می کنیم. چرا مثل یه گروه واقعی نباشیم و با همدیگه صحبت نکنیم؟
من میگم پست ها به پاسخ کسی نیاز نداشته باشه.
فقط بنویسیم و مشارکت کنیم برای هدف مشترکی که داریم.
اگه کسی سوال داره و نیاز به پاسخ، خودش صریحاً جوری بنویسه که بقیه متوجه بشن.
نظرتون چیه؟
به نظر من خوبه ولی نیاز به نوشتن یه چیزی تو مایه های اساسنامه داره. و اینکه قراره چه کاری انجام بشه و بقیه فقط شنونده باشن و نقش روانشناس و راهنمای زندگی نگیرن...و خیلی از مسائل دیگه. در کل موافقم
سپاس شده توسط
موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان