عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
الآن که من هستم اگه موافقی تو پست کن بعد من پستتو ویرایش میکنم درستش میکنم
موافقی ؟

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
اگه برای نفر بعد زحمتی نیست لطفا این قسمت را به ادامه ی داستان اضافه کنید (( چند ماه قبل از وقوع حادثه ، میدان ورامین ... )
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
فقط بگم که این فیلمنامه یا نمایشنامه نیستا
باید ادامشو جمله کنین
نه اینکه اون عبارت بالا باشه بعد زیرشو بنویسین نه ، از همونجا ادامه بدین


چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، میدان ورامین

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
خیلی بامزه اس 4fvfcja

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، میدان ورامین
حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد
قهوه خانه شد...
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
"فقط بگم که این فیلمنامه یا نمایشنامه نیستا
باید ادامشو جمله کنین
نه اینکه اون عبارت بالا باشه بعد زیرشو بنویسین نه ، از همونجا ادامه بدین"

هما خانم دقیقا منظورم این بود که اینجوری ننویسین 4fvfcja
با اجازتون کمی ویرایش میکنم

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد...

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد و یک استکان چای سفارش داد و در حالی که چای می نوشیدحرف عجیبی می زد
...
میگم این قضیه اعدام کردن چند تا راه جلومون باز کرده من خودم 2تاش که بدرد بخوره را در نظر دارم نمیدونم کدوم را بگم ، لطفا دوستانی که میتونید کمک کنید تا بتونیم با کمک هم داستان جالبی بنویسیم
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
RE: بنویس...

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد و یک استکان چای سفارش داد و در حالی که چای می نوشیدحرف عجیبی می زد.حسن به مردي كه مقابلش نشته بود گفت:آن چيزهايي را كه خواستي با خود آوردم اميدوارم كار طبق نقشه پيش بره.مرد گفت:...
آينه نقش تو چو بنمود راست
خودشكن آيينه شكستن خطاست
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد و یک استکان چای سفارش داد و در حالی که چای می نوشیدحرف عجیبی می زد.حسن به مردي كه مقابلش نشته بود گفت:آن چيزهايي را كه خواستي با خود آوردم اميدوارم كار طبق نقشه پيش بره. مرد گفت: نه، ترشی نخوری یه چیزی میشی
همایون خان دو راهی که توی نظرتون هست رو بگین تا راجع بهش و راه های دیگه صحبت کنیم 303

53
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
به یاد حق جان اینم اون دو راهی که گفتم البته راه های دیگه ای هم هست که امیدوارم دوستان بگن . 1) فردی که اعدام میشه توسط نیما گیر افتاده باشه و کشتن نیما برای انتقام باشه ... 2) اعدام را حذف کنیم که اون وقت کشتن نیما برای انتقام گرفتن از چیز دیگه ای باشه / ربط دادنشون به هم نباید کار سختی باشه حتی میشه یکم داستان را رمانتیک کرد یا فقط یکنفر از یک گروه برای استفاده از نیما بهش نزدیک شده باشه و بعد ازش جدا بشه اون وقت باید به نیما توانایی یا موقعیت بخصوصی بدیم
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
من صحبت شما رو متوجه نشدم آقاهمایون اما اونچه که از ابتدای کار تو ذهنم اومد این بود که نیما ربطی به قضیه نداشت. این چیزیه که تو ذهن من اومد:
شخصی با چاقو یکی دیگه رو میزنه نقش زمین میکنه. میدوه که فرار کنه که بین راه میخوره به نیما و نیما هم نقش زمین میشه. لحظاتی بعد هم شخص چاقوکش رو با تیر میزنن!
پ.ن: یاد اون جوکه افتادم که میپرسید مادرتون چطوری مرد؟ میگفت از پشت بوم افتاد پایین.. افتاد رو گلدون.. گلدون شکست، افتاد رو کولر.. کولر خراب شد، افتاد رو تراس تراس اومد پایین.. دیگه دیدیم داره همه چی رو خراب میکنه با تیر زدیمش!!
داستان یکم راکد شده
شیطونه میگه یه حال اساسی با داستان بدم 4fvfcja
بدم ؟

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
چرا اتفاقا نیما شخصیت اصلی داستانه و من اول داستان را با نزدیکای آخرش شروع کردم اگه کسی متوجه قضیه شد لطفا ادامه بده اینجا هم صحنه ی قتل شخصیت داستان بود و اصلا اتفاقی نبود
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
نمیدونم. من نگفتم اصلی نیست. گفتم به این ماجرا ها ربطی نداره
آخه یکی از دوستان جسد دوم رو که وارد کار کرد قضیه پیچیده شد. گفتش دو بدن خونین افتادن.. از اونجاس که من اینطوری تصور کردم:
نقل قول: شخصی با چاقو یکی دیگه رو میزنه نقش زمین میکنه. میدوه که فرار کنه که بین راه میخوره به نیما و نیما هم نقش زمین میشه. لحظاتی بعد هم شخص چاقوکش رو با تیر میزنن!
نقل قول: داستان یکم راکد شده شیطونه میگه یه حال اساسی با داستان بدم بدم ؟
بده


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان