اون جاییه که دستور میده، در واکنش به اون دشمن پنهانی درون، اون وسواس خناس،
که شروع میکنه هی تو درونت وز وز میکنه، هی میگه حالا وقت هست،
در وجودت طوری آشوب میکنه که مجبورت کنه ازت گناه صادر بشه .. یه جوری جو میده انگار تو بن بست افتادی ..
تو از دست شرش، اینطوری واکنش بده و ابرازش کن:
پناه ببر به پروردگار ناس .. پادشاه ناس .. معبود ناس ..
یه جا خوندم گفته بودین، لئا یعنی رو به سوی خدا داشتن ..
از شرش به خدا پناه ببرید ..
شاید الان درباره چیزی دارین به خودتون و ذهنتون سخت میگیرید ..
شاید روز جمعه عوض کردن محیط بهتر باشه ..
شاید غسل جمعه بچسبه .. چقدر فرقه بین غسل جمعه با غسلی که سر اشک و آه و حسرت باشه ..
شاید اتو زدن لباسها ..
شاید تماس با خویشاوندان ..
اوووو...
(1398 تير 28، 14:05)لئا نوشته است: نمیدونم ما دست از سرش برنمیداریم
یا این دست از سر ما برنمیداره
دلم یک معجزه میخواد.
آبجی لئا گرامی در واقع این رابطه دو طرفست و اما معجزه شما خودتون معجزه اید به نظرتون وقتی ما در اوج نا امیدی به زمین می افتیم و بعد جوانه می زنیم ، رشد می کنیم و درختی زیبا و تنومند می شیم معجزه نیست معجزه نیست که در اوج سختی ها به زیباترین چیزها فکر می کنیم یا شگفتی های شب و ستارگانی که خاموشند و می درخشند یا نظاره ی یک انحنای باریک مه نور اینها و هر آنچه دیگر هست برای من معجزه است آبجی عزیز معجزه ای در این عالم بزرگتر از خودتون نیست با خودتون مهربون باشید و به معجزه ی خدا ایمان بیارید و مراقب بزرگترین معجزه ی الهی باشید
نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ,
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
باور داشته باشید به خدای درونتون
باور به خدایی قدرتمند و هدایتگر
ایمان بهش دارید مطمئنم
خودش راهو نشون میده
تمرکز روی زیبایی و مهربونی خدا داشته باشید ...
قطعا شرمنده اش نمیشیم
مقاومت میکنیم
فکرم خیلی درگیره
ایمانم خیلی کمه
حجم بالای کارهام خستگی های تجمع شده
عدم اطمینان ب راهی ک دارم میرم ...
خستگی ها
حالمو خراب میکنه
اینبار متعهدم
باید ب روزهای بالا برسم و این اخلاق زشت رو بریزم دور