عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مشکلات ما با والدین

چون علاجی نداره دربارش حرف نمیزنم
اما پیش مشاور که رفتم غلطی تصمیم مادرمو تایید کرد
و متعجب بود از این کارش
بگذریم.شرمنده دوستان شدم سرتون رو به درد آوردم
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
اشکالی نداره دوست عزیز ، فکر میکنم دوای درد شما گذشت زمانه . خودم هم در این شرایط مشابه بودم ، گذشت زمان مرحم همه زخم هاست. شاید خنده دار به نظر بیاد ولی فراموشی یکی از بزرگترین نعمت هاییه که خدا به انسان داده ، اگر این فراموشی نبود فکر میکنم انسان کلا آرامش نداشت . چون همش باید به وقایع و اتفاقات و اعصاب خوردکنی هایی که در زندگیش بود فکر میکرد. حالا بعضی اتفاقا مثلا دعوا با مغازه دار محلتون بعد از دو ساعت از یاد آدم میره ولی بعضی اتفاقا مثل این که فرمودین نیاز به گذشت زمان خیلی خیلی بیشتری داره ، یه سال ، دو سال یا حتی بیشتر . در هر صورت الان کاری نکنید که بعدا پشیمون بشید ، تصمیم گیری و عمل رو موکول کنید به بعد .
 سپاس شده توسط
بله فراموشی نعمت بزرگیه
ولی وقتی موضوعی رو درباره یه نفر بخایی فراموش کنی و مجبوری باهاش زندگی کنی چطور ممکنه؟
الان من تو خونه پدری زندگی میکنم و هر روز بارها چشمم به جمال ایشون روشن میشه
مجبورم صبح بزنم بیرون شب بیام که کمتر ببینمش
باور کنید هر بار تو مسیر خونه هستم حالم گرفته میشه
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
فکر میکنم منظورمو اشتباه متوجه شدی ، منظورم از فراموشی فراموش کردن مادرتون نبود ، فراموش کردن رفتار و احیانا ظلمی که در حق شما کرده بود . باهاشون در مورد مسائل گذشته دیگه بحث نکن ، بزار اون مسائل زودتر فراموش بشه . جای زخم های فیزیکی رو اگه بکنی دوباره زخم تازه میشه و خون میاد، ولی اگه دست کاری نکنی بعد یه مدت بهبود پیدا میکنه ، زخم های روحی هم همینطوریه ، با تکرار گذشته با زخم ها ور نرو که تازه نشه .
خوندن یه کتاب هم به شما به شدت توصیه می کنم ، کتاب هوش هیجانی نوشته دانیل گلمن . ترجمه فارسیش توی بازار و کتابخونه ها خیلی راحت پیدا میشه ، پی دی اف اش هم توی اینترنت خیلی راحت قابل دانلوده . خیلی بهت کمک میکنه که مرز بین احساس و عقلت رو جابجا کنی
 سپاس شده توسط
هرچقدرم بلانسبت مادرتون بد باشه بازم مادرتونه بازم اگه شما به اینجا رسیدین مراقبتای ایشون بوده. سعی کنید خوبیهای گذشته رو ب یاد بیارید و این حس الانتونو ببرید اون زیر میرا ته ذهنتون
انگیزه پاکی 
تو برای من از اون کاربرایی بودی که الگو بودن. 
ببین تا وقتی فکرت درگیره و به گذشته زنجیر شده نمیزاره پرواز کنی و بالا بری. فقط می تونم بگم فکرتو آزاد کن. به منم خیلی ها ناروا گفتند و ناروا عمل کردن. هر چند سخته اما سعیم اینه فکرم را آزاد نگه دارم. حداقل برای آرامش خودم. برای اینکه بهتر بتونم فکر کنم. بهتر تصمیم بگیرم. خیلی وقت ها باید گذاشت و گذشت.
الانم که ایشون مادرته. من نمی دونم این وسط چه گذشته و قضاوتی هم نمی کنم. فقط می گم خیلی نرو توی فاز گذشته. 
من بودم شاید سعی می کردم چون مادرمه خویشتن داری کنم و قضیه رو خیلی دیگه اوج ندم و زندگیمو بکنم. نمی دونم.
از لحنتون معلومه خیلی آزرده این.ما نمیتونیم قضاوت کنیم یا حتی بفهمیم چه اتفاقی افتاده بینتون که به اینجا ختم شده..شایدم کاملا حق با شما باشه و این خیلی بده که خونه ای که باید برا شما جای آرامش باشه تبدیل شده به جایی که صرفا جایی برا خوابتونه

ولی با تجربه ای که از اطرافیانم و خودم دارم ما خیلی وقتا بیش از حد قضیه ای رو بزرگ میکنیم و حاضر نیستیم کوتاه بیایم

بازم من نمیتونم قضاوت کنم

فقط میدونم این حس حس خوبی نیست

من خودم آدمیم که اگه حتی تو خواب ببینم مامانم مشکلی براش پیش اومده تا چند روز حالم گرفتس اصلا به قدری دوستش دارم که از فکر اینکه زمانی مشکلی براش پیش نیاد دارم کلافه میشم

البته چند سال پیش تو یه برهه زمانی خیلی خیلی از مامانم فاصله گرفته بودم و رابطه خوبی نمیتونستم باهاش برقرار کنم

امیدوارم شما هم مثل من و به حس الان من که عاشقانه مامانم رو دوست دارم برسید

و البته اینم بگم از زمانی من بیشتر از قبل مامانم رو دوست دارم که یکی از نزدیک ترین دوستام مادرشو از دست داده بود و من در جریان حس و حال لحظه به لحظه ش و گریه هاش بودم
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
از همتون بخاطر همراهیتون ممنونم
واقعا سخته که مادر در ذهن فرزند اینقدر تخریب بشه،باور کنید اینطور نبود و یکی دوساله اینطور شده
مادرم یه بار سالها پیش زمان نوجوانی منو در حال خ.ا دید ولی بازم برای متاهل شدنم بخاطر تصمیمی پنج سال پیش مانع شد
واقعا نمیدونم تو فکر این زن چی میگذره.هرکسی باشه سعی میکنه کاری که از دستش بر میاد بعنوان مادر انجام بده ولی ایشون انگار ککشم نمیگزه
بیچاره بابام سعی میکنه هی آرومم کنه ولی چشمم که به مادرم میوفته حالم از هر چی زنه بهم میخوره
بخاطر خودخواهی ایشون پنج ساله یه زندگی زهرماری کنار اینا دارم تحمل میکنم.درسته وضعیت کاری مناسبی هم نداشتم ولی حداقل میتونستن مشکل مسکن منو حل کنن ولی مادرم با خودخواهیش مانع شد و کل این پنج سالو استفاده ابزاری از من کرد
با نادانی ها و ندانم کاری هاشون اعصاب برای من نذاشتن و اجازه ندادن به فکر آینده و زندگی خودم باشم
دیگه اونقدر کفری شدم که گفتم اگر تا آخر امسال مشکل مسکن منو حل نکردن مادرمو از خونه میندازم بیرون راهش نمیدم دیگه
اوج مادری کردنش برام روزی یه وعده غذاست که اونم چند روزه بیخیال غذا شدم که یه وقت فکر نکنه برام مادری کرده
حالا تو این فضا میخام پاک هم بمونم.تا اینجاش که خدا و لطف دوستان کانون بوده امیدوارم از اینجا به بعدم همینطور باشه
[تصویر:  05_blue.png]
داداش انگیزه پاکی
زندگی هر کسی با سختی هایی همراهه و این تصمیمات ما در مقابل شرایط سخته که زندگی ما رو می سازه.
ما با تصمیمات خودمون می تونیم زندگی شادی برای خودمون و دیگران بسازیم یا بر عکس همه چیز رو سیاه کنیم.
شما می تونید انتخاب کنید: این که با مادرتون تندی کنید ، اون رو از خونه بندازید بیرون ، تحملش کنید یا اون رو قلبا ببخشید.
توجه کنید که هر کدوم از این انتخاب ها نتایجی داره و این نتایج زندگی شما رو شکل می ده. شکل هایی که خیلی می تونند متفاوت باشند.
نتیجه این که هوشیارانه مسیر رو انتخاب کنید تا آینده پشیمون نشید.
موفق باشی داداشم
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
عاشق جان توی این شرایط که نباشی نمیتونی فشار روانی که به آدم میاد رو درک کنی . من تقریبا تا حدودی شرایط شمارو درک میکنم انگیزه پاکی ، تنها توصیه ام به شما اینه که اقدام و عملی نکنی که بعدا پشیمونی به بار بیاره ، اگه یوقت خشمگین و عصبانی شدی خاستی چیزی به مادرت بگی بجای اینکه بهش بگی حرفاتو بنویس روی کاغذ و اون کاغذ رو نگه دار که بعدا بهش بگی . اینجوری هم عصبانیتت میخابه هم اینکه حرفات روی کاغذ هست و یادت نمیره ، اگه لازم باشه یه روزی کاغذهات رو در میاری و میخونی ولی به احتمال خیلی زیاد لازمت نمیشه . فقط بنویس روی کاغذ، ولی چیزایی که مینویسی رو روزای بعد نخون . آدم وقتی عصبانیه یه حرفایی توی ذهنش میاد که تا نزنه آروم نمیشه ، اگر اون حرفارو بزنه که خب معلومه خرابکاری بیشتر میشه ، اگرم نزنه هی توی فکرش اون حرفارو تکرار میکنه که یادش نره یوقت ، نوشتن اون حرفا باعث میشه که ذهنش از بابت اینکه یادش نمیره خیالش راحت باشه ، انگار که اون حرفارو زده .اینجوری هم خشم و عصبانیتش میخابه هم اینکه خرابکاری نکرده که بعدا پشیمون بشه . 

و اما در مورد ازدواج ، داداش از جنبه مثبت هم نگاه کن ، توی سنین پایین انتخاب ها بر اساس غریزه جنسی و عوامل ظاهری مثل چهره و قیافه و ... است و جنبه های مهم تری رو انسان ازش غافله . منظورم اینه که از این شرایط که الان هستی خب سختی های زیادی توی این سالها متحمل شدی ولی در عوض دیدت هم قطعا بهتر شده و این بهت کمک میکنه ان شالله انتخاب بهتری داشته باشی.
در مورد مشکل مسکن هم زیاد سخت نگیر ، همه همین مشکل رو دارند ، راهش اینه هم خودت هم طرف مقابلت یکم قناعت به خرج بدین ، اول زندگی رو با اجاره نشینی شروع کنید. نمیدونم کجا زندگی میکنید ولی هرجای ایران که باشی اگه اهل قناعت باشید با اجاره های منطقی و معقول هم میتونی یه سرپناهی برای شروع زندگی پیدا کنی.

راستی کاغذهایی که مینویسی هم جای مطمئن بزار که کسی بغیر از خودت دسترسی نداشته باشه ، یه جایی که زیاد جلوی چشم خودت هم نباشه بهتره .
 سپاس شده توسط
سپاس از دوستان
وجدان جان اینا برای دو برادرم آپارتمان خریدن ولی به دلایل غیر منطقی برای من نخریدن
اینه که زور داره
و الا اگر شرایط برابر بود زور نداشت
من الان ۳۲ سالمه پس میتونم بگم که حداقل هفت هشت ساله که بخاطر غریزه صرف انتخاب نمیکردم
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 20، 6:58)جوادجان نوشته است:
نقل قول: دیگه اونقدر کفری شدم که گفتم اگر تا آخر امسال مشکل مسکن منو حل نکردن مادرمو از خونه میندازم بیرون راهش نمیدم دیگه

رفیق دیگه به ایننجا که رسیدم دیگه خیلی حالم بد شد خواستم خودخوری کنم پا شدم تو خونه راه رفتم دیدم صورتم داره خواب میره یکی از این حرفات یکی هم از بچه های اینجا
مامانم فلان کرده و بدبختم کرده و تو منو درک نمیکنی و من تو رو درک نمیکنمو...چه فازیه؟ تازه گزینه هم معرفی میکنن که مادرتو بندازی بیرون چیزی حل نمیشه بیا ببخشش
اینا همه میگن که شاید 200 روزت بشه 201 روز اما من اینارو میگم چون 2 یا 200 یا 2000 واسم مهم نیست منم مثل مادرت خودارضایی برام پشیزی ارزش نداره من پدرم خودارضایی میکرده کاباره هم میرفته خودش بهم میگه پدربزرگمم شرط میبندم با عکس مجله ای روزنامه ای چیزی جوونیشو گذرونده
ولی انقدر غیرت دارم که بفهمم وظیفه ای ندارن که برای امثال من و تو مسکن تهیه کنن. چند درصد خونواده هها میتونن برای بچشون مسکن تهیه کنن؟
همین پدربزرگم نظامی کارمند دولت با 9 تا بچه مسکن که هیچی بابام میگه اکثر شبا گشنگی میکشیدیم 8 سالگی از دهات زده بیرون اومده تهران میگه داشتم از گشنگی میمردم که تو یه نونوایی کار پیدا کردم چند سال تو نونوایی بوده میگه همونجا میخوابیدم دستشویی نداشت ادرار میکردم تو بطری صاحاب مغازه که صبح میومد درو واز میکرد میرفتم خالی میکردم.
حالا الان پول داره ولی من خرفهم شدم که پول بابام پول من نیست پول بابام پول بابامه اگه من الان سر سفرشم داره لطف میکنه بهم اگه هم از خونه و ماشین و امکاناتش استفاده میکنم ایضا و هر وقت هم که فکر ازدواج میکنم به خودم میگم باید هم بکشی یا اگه هنوز ولگردی رو ترجیح میدی همون بهتر دستت به خودت مشغول باشه
مسکن هم هروقت تونستم بچگی بابامو بهش برگردونم یا وقتی داره تو 10 سالگی ظرف ادرارشو خالی میکنه تو توالت همسایه جلوی خرد شدن غرورشو بگیرم میگریم ازش
تو هم مطمئنم مادرت انقدر مهر مادری داره که غذایی که میذاره جلوت یا شیری که بهت داده رو حرومت نکنه ولی من جات بودم به جای این که دودوتا چهارتا کنم که غذاشو بخورم یا نه دیگه پامو نمیذاشتم تو اون خونه
آدم الت نداشته باشه ولی غیرت داشته باشه


حرفاتون درست ولی کسی که پول نداره بیجا میکنه بچه میاره....میاره که توی این دنیا عذاب بکشه؟! مجبوره چنتا چنتا بچه بیاره؟
یکی از فامیلا هیچی پول نداشت الان دوتا بچه داره (نمیگم ده تا) یکیشون الان نمیتونه راه بره به خاطر بی پولی و بی فکریه مامان باباش! باید تا اخر عمرش رو
ویلچر باشه...
حالا هم دارن طلاق میگیرن...
منم بابامو دوس دارم...اون هرکاری تونسته برام تقریبا کرده... منم جبران کردم تا حالا...الان هرجا که باشه به کارام افتخار میکنه...
همینم افتخار منه....
به خاطرشون دارم phd هم میگیرم! میخوام خوشحال باشن!
ولی اگه هیچی نداشتن و منو میاوردن بهشون میگفتم غلط میکنید وقتی پول ندارید بچه میارید!
--------
مشکل دوستمون اونطور که از صحبت کردنش مشخصه از کنار هم قرار گرفتن خیلی از عوامله...بهتره روی خودشون کار کنن و چششون رو ببین 
نسبت به این مسائل...
زندگی میتونست خیلی بدتر ازین باشه...
ممکن بود من الان به جای اینکه اینجا باشم تو زباله ها دنبال پلاستیک میگشتم...
الان تقریبا هممون امکان اینکه یه زندگیه عالی برای خودمون درست کنیم رو داریم...فقط طول میکشه و سخته...
خداروشکر کنید که این امکانو دارید....
53
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 20، 7:26)درخشنده نوشته است: حرفاتون درست ولی کسی که پول نداره بیجا میکنه بچه میاره....میاره که توی این دنیا عذاب بکشه؟! مجبوره چنتا چنتا بچه بیاره؟
یکی از فامیلا هیچی پول نداشت الان دوتا بچه داره (نمیگم ده تا) یکیشون الان نمیتونه راه بره به خاطر بی پولی و بی فکریه مامان باباش! باید تا اخر عمرش رو
ویلچر باشه...
حالا هم دارن طلاق میگیرن...
منم بابامو دوس دارم...اون هرکاری تونسته برام تقریبا کرده... منم جبران کردم تا حالا...الان هرجا که باشه به کارام افتخار میکنه...
همینم افتخار منه....
به خاطرشون دارم phd هم میگیرم! میخوام خوشحال باشن!
ولی اگه هیچی نداشتن و منو میاوردن بهشون میگفتم غلط میکنید وقتی پول ندارید بچه میارید!
--------
مشکل دوستمون اونطور که از صحبت کردنش مشخصه از کنار هم قرار گرفتن خیلی از عوامله...بهتره روی خودشون کار کنن و چششون رو ببین 
نسبت به این مسائل...
زندگی میتونست خیلی بدتر ازین باشه...
ممکن بود من الان به جای اینکه اینجا باشم تو زباله ها دنبال پلاستیک میگشتم...
الان تقریبا هممون امکان اینکه یه زندگیه عالی برای خودمون درست کنیم رو داریم...فقط طول میکشه و سخته...
خداروشکر کنید که این امکانو دارید....
53
درخشنده جان! معذرت می خوام که اینو میگم... ولی خدا دقیقا حرفش برعکس حرف شماست! خدا گفته کسی که پول نداره (به تعبیر شما) غلط می کنه از ترس فقر و بی پولی بچه نیاره!
بچه برکت زندگیه چه شما قبول بکنین چه نکنین... شما یه مثال زدین من می تونم چندین مثال بیارم که بعد از بچه دار شدن طرف کار و بارش رونق گرفته!

منتها اینطوری هم نیست که هرکی بچه آورد بگه کو؟ چرا پول ندارم؟ ... برای اینکه زندگیشون هم برکت داشته باشه خدا شرط گذاشته!
باید یه کارهایی رو انجام ندن و یه کارهایی رو انجام بدن تا برکت بیاد توی زندگیشون...مثلا نباید مال حرام بیارن توی خونه ، مرد نباید بی غیرت باشه و...و...و

درضمن! روزی دست من و شما نیست که بگیم مثلا من ماهی دو سه میلیون حقوق داشته باشم می تونم ازدواج کنم و بچه بیارم! این برداشت ماست...ولی ممکنه با همین برداشت ازدواج هم نکنیم و بچه دار هم نشیم ولی همین پول خرج خیلی چیزای دیگه مثل بیماری و... بشه!

خدا سر مؤمنین منت میذاره که شما کم بودین من زیادتون کردم! یعنی این زیاد شدن نعمته!

فقط این رو هم بگم که برکت فقط پول نیست! نمیدونم برای شما هم اتفاق افتاده که گاهی مقدار زیادی پول داشته باشین ولی یهو به خودتون بگین چه زود تموم شد! ولی یه وقتایی پول کمی داشته باشین و به درد خیلی از کاراتون بخوره؟؟ اینو بهش میگن برکت... 53 53
[تصویر:  1391853874.gif]
یَا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْرِی فَلَمْ یَحْرِمْنِی وَ عَظُمَتْ خَطِیئَتِی فَلَمْ یَفْضَحْنِی وَ رَآنِی عَلَى الْمَعَاصِی فَلَمْ یَشْهَرْنِی
اى آنکه من شکرت را اندک کردم و باز از نعمتت محرومم نساختى و خطاى بزرگ و بسیار کردم و مرا رسوا نکردى و مرا در حال عصیان بسیار دیدى و بى‏ آبرویم نفرمودى

(دعای عرفه)

[تصویر:  1319696219.gif]
[تصویر:  142.gif][تصویر:  r.gif][تصویر:  e.gif][تصویر:  t.gif][تصویر:  n.gif][تصویر:  u.gif][تصویر:  h.gif]
[تصویر:  05_blue.png]










 سپاس شده توسط
ببخشید دخالت می کنم وسط حرف شما 
ببینید مشکل ایمان ماست که سسته و براش کاری نکردیم 
قرار نیست ما دنیا رو از کیل خودمون بسنجیم و ببینیم دنیا صاحب داره 
مشکل از ایمان و ایقان ماست در همه مسائل 

یا علی  302
 سپاس شده توسط
آقای انگیزه این روزا همه سنا داره میره بالا و هیچی به هیچی.حالا هر کس به طریقی...

۱۰۰٪ حقم که با شما باشه اگه بخواین به این منوال ادامه بدین تا ۱۰سال دیگم همینجائین و دارین همین حرفا رو میزنین

بعضی وقتا یه سری شرایط و حقایق به قدری تلخ و سنگینن که قدرت هر کاری رو از آدم میگیرم

ولی مگه میشه برگشت و درستش کرد؟باید بلند شی خودت یه کاری کنی

اگه به هر دلیلی اون توجهی که به باید رو به شما نداشتن شما فقط حق داری توکل کنی بهخدا و از اون بخوای درستش کنه.چون غیر از این فقط میشه ضربه به خودتون و درجا زدن

اینم بگم که بدونین حرفام شعار نیست
من الان خودم تو شرایطیم که با یه واقعیت خیلی سنگین رو به رو شدم که چن وقته زندگیو ازم گرفته..هیچ کاریم جز دعا از دستم بر نمیاد
ولی تصمیم داره رد کنم این مرحله رو...البته چاره دیگه ایم ندارم

شمام دیگه به اندازه کافی درگیرش شدی و غصشم خوردی

بسه دیگه !
امیدوارم که بتونی این معضل رو تو خودت حل کنی
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان