عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

خدایا از کی من اینقدر خوار و حقیر و کثیف شدم ...
چه جرمی بالاتر از اینکه کسی از رب و طبیبش بریده ؟؟؟
بیزارم از خودم
شم به اندازه ی ابو عمر الشیشانی بلند شده  چون کم پشته  خیلی شبیه اخوندا شدم تا جایی که مردم چپ چپ نگاه میکنن    [تصویر:  45.gif]
تو یکی از بازیای شطرنج زندگیم به شخصی که سه برابر من سن داره یه بار کیش شدم(‌ولی فعلا کوتاه مدت بردمش تو لاک دفاعی و عقب نشینی) 
سر این قرنطینه تنظیم خوابم به هم خورده و ساعت مطالعاتیم کمتر
تغذیه ام بد شده خیلی شکلات و فست فود و چیپس و اینها میخورم
یه کم از تلاش و طبعا از اهدافم دور شدم
فکر کنم چیزهای با ارزشی رو دارم از دست میدم ولی یه خوبی هایی هم داشته مثل استقلال و عادت به تنهایی و دور شدن یه سری افراد  از زندگیم  و فرصت برای فکر کردن
امیدوارم چیزهایی رو که دارم از دست میدم رو به داراییهام باز گردونم و چیزهایی که به دست اوردم رو حفظ کنم

باید یه جوری روحیه ام‌ رو حفظ کنم
نمیدونم خوبه یا بد
به درجه ایی از بی تفاوتی از مشکلات رسیدم که دیگه ناراحتم نمیکه و برای فرار از ناراحتی هم مدتیه سمت خ ا نرفتم
هم جنبه خوب داره و هم جنبه بد
نمیدونم دارم به کجا میرم
و به کجا میرسم
فقط اینو مطمئنم که برای من معلوم نیست آینده ایی هست یا نه
پس بهتره با هر سختی که هست در لحظه زندگی کنم و در حد توان کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم
از روزی چند دقیقه شده ورزش تا موندگار شدن تو تخن و مطالعه و درس خوندن
تمام زندگیمو یا درس خوندم یا کار کردم
الان وقت کار بود ولی نشد نمیتونم در سکون بمونم پس بهتره حال کنم با دروس رشته ایی که دوست دارم و کارم بود
برای همه مشکلات هست 
میگن هرکس به اندازه تواناییش و ظرفیتش خدا بهش سختی میده تا صیقلی شه 
نمیدونم چقدر درسته یا نه
ولی حداقل منو آروم میکنه
به قول مولوی، هر که در این بزم مقرب تر است / جام بلا بیشترش میدهند
از طرفی رفتن رو دوست دارم و از طرفی می ترسم
نمیدونم رفتن بهتره یا نه
هیچ کس برنگشته بهمون بگه
فقط امیدوارم روزگارم به زمین گیر شدن نرسه
خدایا، خداوندا من بنده حقیرت ازت میخوام گره کور مشکلات همه بنده هات رو باز کنی تا بتونن زودتر از پسش بربیان
یه تردیدی دارم
انگار یه پام رو پله سومه و یه پای دیگه ام هنوز رو پله دوم
خدایا برای انجام کارهای خوب که نیت خوبی پشت سرش هست به همه امون جسارت انجام دادنشو بهمون بده
[تصویر:  Untitled_2.png]
سلام امروز روز۲۴ خوب هستم
دیگه توان ندارم ولی خب صبر میکنم نمیدونم چیکار کنم 
بالاترین روز پاکیم ۱۱روز بوده و الان ۱۳روز بالاتر طاقت اوردم از رکورد قبلی و میدونم اگر لغزش کنم دیگه حالش ندارم از صفر شروع کنم 
چکار کنم؟ Hanghead
[تصویر:  aTBn61Tst5Kzk54tpC3-9zTMJ0YUhHOkm6CLQvB2...E5p6EXLUsQ]


این دقیقا وضع دیشب اصفهان بود..... تازه رفته بودم توی تختم که بارون شدت گرفت و شروع به رعد زدن کرد..
همیشه فکر میکردم نویسنده ی کتابها وقتی میخوان دختره بترسه یا گریه کنه یا.. میکن رعدو برق زد و ترسیدووو....
ولی دیشب واقعا وهم انگیز بود..... حتی به طرز غیر قابل باوری بغضم ترکید . . .
خوبی بخواهیم به تمام جهان به همسایه ها به رهگذرانِ پیاده روهای شهر،خوبی بخواهیم و خوب باشیم و خوب بمانیم
این دنیا نیاز مُبرَم به انرژیهای مثبت دارد
به نگاه های محبت آمیزِ آدمیزاد به دستهای یاری دهنده، به تبسم های صورتی رنگ هستی ،به کلماتی برنگ عشق
این دنیا دستی می خواهد تا پاک کند تمام رنگهای کدر بدخواهی را، دلهایی صاف، آسمانی آفتابی ، افقی معجزه آسا
خوبی را دریغ نکنیم هر چقدر خوبی برای دیگری بخواهیم دنیا همانقدر خوبی ها را نثارمان خواهد کرد،...
(1399 فروردين 24، 20:28)Aurora نوشته است: [تصویر:  aTBn61Tst5Kzk54tpC3-9zTMJ0YUhHOkm6CLQvB2...E5p6EXLUsQ]


این دقیقا وضع دیشب اصفهان بود..... تازه رفته بودم توی تختم که بارون شدت گرفت و شروع به رعد زدن کرد..
همیشه فکر میکردم نویسنده ی کتابها وقتی میخوان دختره بترسه یا گریه کنه یا.. میکن رعدو برق زد و ترسیدووو....
ولی دیشب واقعا وهم انگیز بود..... حتی به طرز غیر قابل باوری بغضم ترکید . . .

اینجا هم همینطور بود ولی از بس فکرم مشغول بود اصلا برام ترسناک نبود ولی الان که دیدمش تصورشم وحشتناکه
گناهکار و عاصی 
تا کی زنم بر این در بسته ؟؟؟
چرا شانس من تو همه چیز انقدر بیخوده ؟ 

خسته شدم ...
(1399 فروردين 26، 21:33)majid78 نوشته است: کاش میشد ی نفرو ببینم 
باید ببنمش 
حتما باید ببنیمش میترسم اوضاع از اینکه هست بدتر بشه

سلام اره فکر خوبیه
 سپاس شده توسط
یکی بود یکی نبودیه پرنده خسته بود
مث تنهایی ماه تو خودش نشسته بود

تو چشاش سفره ی درد خالی از اطلسی بود
تو گلوش هر چی که بود رنگ دلواپسی بود

اون پرنده که صداش مث دریا آبی بود
تو گلوش بغض بهار شبای مهتابی بود

شبای ستاره ها شب روشن بهار
شبای خنده ی گل تو دشت سبزه زار

عاقبت پر زد و رفت اون پرنده پر کشید
از رو کوه یخ گذشت تا به شهر گل رسید

فارغ از هرچه که بود مرغ ما خسته نبود
روی شاخه ی بهار با یه گل نشسته بود 

 ....
آقا آبی من دقیق نفهمیدم مشکل چیه
میشه واضح تر بگین؟
 سپاس شده توسط
آقای آبی حقیقتا منم خیلی نفهمیدم مشکل چیه Hanghead
ولی اگر مشکل یه خواب که دیدین و اعصاب شما را ریخته بهم
بنظرم به چیزای خوب خوب فکر کنید 49-2
سعی کنید آروم باشید Khansariha (69)
مسیر زندگی خیلی هاش دست خودتونه 303
شما میتونید کنترلش کنید و به سمتی برید که دوست دارید 49-2
یه لیوان چایی گرم با شیرینی شکلاتی کیکی بیسکوییتی اصلا یه قند خوشمزه شاید حالتون را جا بیاره 317
انشالله حال دلتون خوب خوب خوب خوب خوب بشه Confetti
به قول خودتون
مراقب خودتون و پاکی هاتون باشید
302
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
 سپاس شده توسط
ترسناک ترین قسمت ماجرا اونجاست که سعی میکنی خاطره ای رو فراموش کنی.. شخاص رو فراموش کنی...  اون پنجره های قرمزه ویترای  شده رو فراموش کنی.... 
اون بوفه ی معرکه رو فراموش کنی....  ولی همون شبش خوابشو میبینی ... خواب دعوات بخاطر اینکه تو ماشین اهنگ شاهین نجفی گذاشتن ...  خواب میبینی توی خواب هم حسرت به دلی....   و وقتی بیدار میشی میبینی هیچ چیز یادت نرفته 
فقط باد زده به اتیش زیر خاکستر..... و همه چیز شدید تر شده
خدایا خودت داری میبینی دارم تمام تلاشمو میکنم....   
کاش ذهنم ریکاوری میشد. . . 
راضی ام به رضای خودت
خوبی بخواهیم به تمام جهان به همسایه ها به رهگذرانِ پیاده روهای شهر،خوبی بخواهیم و خوب باشیم و خوب بمانیم
این دنیا نیاز مُبرَم به انرژیهای مثبت دارد
به نگاه های محبت آمیزِ آدمیزاد به دستهای یاری دهنده، به تبسم های صورتی رنگ هستی ،به کلماتی برنگ عشق
این دنیا دستی می خواهد تا پاک کند تمام رنگهای کدر بدخواهی را، دلهایی صاف، آسمانی آفتابی ، افقی معجزه آسا
خوبی را دریغ نکنیم هر چقدر خوبی برای دیگری بخواهیم دنیا همانقدر خوبی ها را نثارمان خواهد کرد،...
تلاش برای فراموشی، بیشتر یاداوری هست تا فراموشی
به خودتون زمان بدین خاصبت انسانه که گذر زمان باعث میشه کمرنگ شه انچه اذیتمون میکنه
از یاد نمیره این ماییم که تغییر میکنیم و بی تفاوت میشیم و الویتهاب زندگیمون عوض میشه
[تصویر:  Untitled_2.png]
(1398 اسفند 21، 23:32)ارام نوشته است: آخرش که چی؟؟؟
 هزار بار این کارو کردم چی گیرم اومده؟
لذتش چقدر دوام داشته؟
کی میخوام قوی بشم و حداقل یک جا به نفسم نه بگم؟
بایدبالاخره  یک جا خودم‌رو به خودم ثابت کنم ؟
باید ثابت کنم انسانم و اراده دارم!
 نکته ترسناکش اینجاست که تسلیم شدن من پایان ماجرا نیست شروع تباهیه اگه بازم برده حلقه به گوش این نفس سرکش باشم اگه کم بیارم قوی ترش میکنم و معلوم نیست بعد ها چی ازم بخواد نمیخوام سقوط کنم 
خستم از این همه ضعف 
من سن زیادی ندارم اما ۱۷ساله که درگیرم باورتون میشه؟از همون بچگی نمیدونم از کجا وچطور پیداش شد اما شد وسیله اروم شدنم تو دعواها واسترسای اطرافم دیگه نمیخوام دنبال مقصر بگردم حالا من اینجام که مسئولیت همه چی رو به عهده بگیرم و به همتون قول بدم که تا اخر عمر سمتش نمیرم
سابقه من و تلاش هام برای ترک خیلی بالاس پس جوگیر نشدم و از سختیاش باخبرم اما من میخوام و میتونم ان شاالله
ارام...۲۱اسفند۹۸

دارم میجنگم که سرقولم بمونم 
هنوز سرقولم هستم
بسه بردگی
بسه Khansariha (60)
کانون بهت ایمان داره از پسش برمیای و پیروز این جنگ خواهی شد
[تصویر:  Untitled_2.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان