امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

یه نگاه که به گدشته میندازم میبینم چه سختی هایی کشیدم. سختی هایی که خیلی ها تصورش هم نمیتونن بکنن. ولی این سختی ها همه اش  بدی نبوده بلکه خوبی هایی هم داشته کلا انسان مهارت ها  زیبایی ها اطلاعات و درجه ای از ژرف اندیشی داره که عاملش  سختی ها و چالش هایی هست که تو زندگیش پیش اومده.
ولی ای خدای مهریان  ما در ازای این تجارب عمرمون رو  معامله میکنیم . و همراه این عمر چیز های دیگه ای هم  از دست میدیم . پدر. مادر . دوستان. آشنایان. نیرو ی جوانی . سلامت . شوق و اشتیاقمگر ما چه قدر عمر داریم ؟؟
کلیدی ترین نصیحت رو از یکی از استادهام شنیدم که گفتند "بدی ما اینه که هر کاری رو سر موقعه اش انجام نمیدیم"  درس سر موقعه اش . کار سر موقعه اش رابطه با جنس مخالف سر موقعه اش. قبل و خصوصا بعدش لذتش به مراتب کمتر یا اصلا لذتی  نداره...
با یک دید منطقی و حتی ریاضی متوجه میشم که به تکرار به خودم ظلم کردم کاملا قبول دارم. ولی ای مهربان ترین مهربانان همه ی اون خطا ها  به واسطه ی فقدان اطلاعات  و حتی نبود گوشزد بوده.
آیه ای دیگه به ذهنم میرسه <<آیا فساد بندگان رو به پای عملکرد من میگذارید>>
ولی شما قادر مطلقی و احتمالا جواب ندادن  ظلم بندگانت و زدودن آنی آثارش از زندگی مظلومان به صورت آنی یا کامل  برای دلیل اصلی وجود ما روی این زمینه. و اون دلیل: آزمایشه...
پس صبر میکنم و صبر میکنم و صبر میکنم و کار درست رو انجام میدم . نا امید نمیشم و به رحمتت امیدوارم و به حواشی توجه نمیکنم . که هر قدرتی در مقابل قدرت شما قدرت  حاشیه ای هست. 
نه به رفیق امید میبندم نه به پدر و مادر نه به خواهر و برادر و نه به فامیل و نه به خارج از کشور و نه به رشته ی تحصیلی و نه حتی به جسم خودم که در بیمارستان نا امیدی انسان ها از جسمشون رو به کررات دیدم. و نیک میدانم که اگر به هر شخصی یا هر فعلی یا هر چیزی امید ببندم به غیر از خودت و انجام کار درست. از نادمان خواهم بود.
ای رفیق جاویدان تو حائل بین انسان و قلبشی . <<من چیزی نمیدانم مگر اینکه شما از علم خودت به من آموزش بدی که شما دانا و حکیمی>> پس چیزی که از علمت به من اموزش دادی رو مایه ی خواری من نفرما که شما بر هز چیزی محیطی
 ای <<  صاحب اختیار مردم>> غالب پسران و دختران کشورم و اکثر کشورها اصلا مناسب زندگی زناشویی نیستند و همه الوده به تبلیغات چند دهه ای ماهواره و اینترنت و هالیوود هستند. و در رویا سیر میکنند . پس  ای خداوند اگر به صلاح هست یا فهم  زیستن درست در این جامعه رو به من و امثال من عطا بفرما یا همسری که در راه درست هست عطا فرما 
خداوندا با این همه  بدی و ظلم که عنوان واقعیت دز دنیا پراکنده است. قدرتی بده که و سیله ای باشم برا محافظت خودم و خانواده و به قدر قوه بندهای دیگه ات  از بدی ها .
خداوندا سه ماه به لطف شما و تلاش خودم  پاک موندم خداوندا اگر مصلحت هست  قدم ها م رو ثابت نگه دار و این راه سخت رو برام اسان یدار و موفقم بگردان 53
 سپاس شده توسط
این چند روزه فشار روی من خیلی زیاد شده بود که در نهایت دیشب نتونستم دووم بیارم و شکستم. وسوسه از دیروز ظهر شروع شده بود و سعی کردم خودم رو به کانون برسونم و از اوضاع ناخوشایند خودم توی اورژانس بنویسم که وقتی نیم ساعت دیدم کسی آنلاین نیست و جوابم رو نداد از کانون اومدم بیرون. تا شب هم با خودم داشتم کلنجار میرفتم ولی دیگه طاقت نیاوردم و ...

با انرژی و اراده بیشتر من دوباره شروع می کنم و دونه دونه روزهای پاکیم رو افزایش میدم. مطمئنم که می تونه همـت همون همـت با اراده و دوست داشتنی قبل بشه.

یه پیشنهاد هم دارم! این قسمت اورژانس به نظرم ناکارآمد هست. چون ممکنه در اون لحظه کسی توی کانون نباشه  و اگر هم باشه اصلا توجه نکنه به اینکه توی بخش اورژانس یه نفر به کمکش شدیدا نیازمنده. پیشنهاد من اینه که چند نفر به عنوان سرپرست بخش اورژانس انتخاب بشن(مثلا دو آقا و دو خانم یا بیشتر). در قسمت اورژانس قسمتی وجود داشته باشه که با کلیک کردن بر روی اون از طرف کانون برای سرپرست ها ایمیل یا پیامک بره. این ایمیل یا پیامک هم هیچ گونه اشاره ای به اینکه از طرف کانون هست نداشته باشه یا سایت کانون و اسم کانون داخلش ذکر نشده باشه. یک ایمیل یا پیامک خیلی معمولی باشه چون آبروی سرپرست ها خیلی مهم هست و نباید دوستان و فامیل های اونها متوجه بشن که اون توی این کانون هست. خب بالاخره نباید افراد نزدیک سرپرست گوشیش رو ببینن و بو ببرند که ایشون توی این کانون هست. مثلا ایمیل یا پیامک می تونه این باشه "کاشت مو، تضمینی، با تخفیف ویژه". شاید خنده دار باشه ولی این یه پیامک خیلی معمولی هست که برای هرگسی میاد و اصلا هم حساسیت ایجاد نمی کنه. سرپرست هم میدونه وقتی این براش اومد باید سریع خودش رو برسونه به کانون و نجات بده دوستش رو. خلاصه به نظرم این روش خیلی خوبه و جواب میده.
[تصویر:  photo_2018_02_20_19_03_36.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
انسان ذاتا حریصه:(
و خدانکنه این حرص و طمع ب خاطر مال دنیا باشه...

ــــــــــــــــــــ
خدا قسمت هیچ کس هم معده درد در اثر اعصاب رو قسمت نکنه :(
ـــــــــــ
کلا خدایا حواست بهمون باشه:(
بر حرص و تنبلی لعنت که بد چیزی هستن! خدا کنه هیچ کس دچار این دو تا صفت نشه!

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
امروز یه حادثه ای باعث شد  از یکی از زوایایی که باید میدیدم و تا حالا ندیده بودم  زندگی ومختصات فعلیم رو ببینم . و متوجه  بشم چه قدر نسبت به چیزی که میخواستم باشم وبهش برسم دور هستم  و چه زحمت هایی باید بکشم. امیدوارم مجالی باشه...
 سپاس شده توسط
خیلی باخودم فکر کردم و روی کاغذ محاسباتی انجام دادم. یه قسمتی از روابط زندگیم رو هم رو هم با میز شطرنج مدل سازی کردم برای همه ی مهره ها اسم گذاشتم و برای حرکات مخصوص همون مهره   داخل دنیای واقعی رابطه ای در نظر گرفتم. مثلا اسب اگر به صورت L حرکت میکنه رو انسا های  منافق اطرافم در نظر گرفتم و ... معادلات پیچیده ای شده. ولی فهمیدم با چه کسی  در کجا چه زمان و به چه اندازه و چگونه وقت بگذرونم
و فهمیدم هیچی به جز فرصت طلبی کار و تلاش و توکل  و تفکر کمکم نمیکنه. و از همه ی اونها مهمتر درس... بعد  از اون کار و روابط اجتماعی از همین امشب هم شروع کردم.
 سپاس شده توسط
کاش زندگی ماهاهم مثل فیلم ها خیلی فانتزی و قشنگ و خوش و خرم بود...اون وسط مسطاهم ی ذره ی کوچولو مشکلات میومدن میرفتن.....ن اینکه دیگه بین مشکلات ی ذره خوشی ببینیم:/

پ ن:مهر آسا در بدترین وضع موجود  Khansariha (60)
 سپاس شده توسط
نمیدونم کار درستی انجام دادم یا اشتباه . یکی رو آوردم تو زندگیم واقعا ظاهرش و تقریبا رفتارش اونی هست که میخواستم. ولی باز پشیمون شدم بعد از قرار اول سیمکارت رو شکوندم تلگرام هم پی ام ندادم اونم فکر کنم قهر کرده. اخه چرا من نباید تو این سن رفتار با خانومها رو بلد باشم چرا نباید بفهمم رابطه ی درست یعنی چی .  یعنی با هم باشیم هر کس زندگی خودش رو بکنه به همدیگه هم کاری نداشته باشیم. خلا های همدیگه هم پر بکنیم{به صورت شرعی و قانونی} چرا من باید تو  اینجور موقع ها بهم شوک وارد شه و حرکت های عجیب انجام بدم مگه این درس چیه . مگه من تو زندگیم چه کار مفیدی انجام میدم که انقدر باید مواظب وقتم باشم. مگه من اصلا کی هستم. چرا توهم خود انیشتین پندار و خود برد پیت پنداری دارم.  اخه چرا . مگه از جوونی من چه قدر دیگه مونده  که نباید طعم عشق رو بچشم. چرا اینجوری شد.  یا باید مشاور برم یا باید حسابی راجع بهش فکر کنم سر نمازم به خدا گفتم ای خدا این شرایط و موضوع رو به شما میسپارم اگه به صلاحم هست   خب جور بفرما شرایط رو اگه نیست بدون وابستگی و درد و زخم  همین اول کار تموم شه بره خدایا  از سکینه و ارامشت به قلبم عطا بفرما
 سپاس شده توسط
اینارو به این دلیل مینویسم که تخلیه شم .خیلی ناراحتم خیلی...
کاش...
 سپاس شده توسط
پوووف 
شکستای بدی خوردم یهو
همه چی رو شکستم :(
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
 سپاس شده توسط
الهی "قدم‌های گمشده‌ای" دارم كه تنها هدایتگرش تویی...

"افكار آشفته‌ای "دارم، كه تنها سامان دهنده‌اش تویی...

Hanghead
سلام
من همیشه حسرت افراد مذهبی رو میخورم. افرادی که باور دارن به وجود یه نیروی برتر و این باور رو عملی در زندگیشون پیاده میکنن. نمیگم نگرانی ندارن استرس ندارن ترس ندارن چرا همه اینها هست ولی خب کمتره خیلی کمتر...
همه فعالیتهای روزمرشون رو در راستای یه هدف قرار دادن اونم بندگی خداست.
لزوما از دید بقیه شاید موفق هم نیستن پولدار نیستن خوشتیپ نیستن خفن نیستن ولی یه چیزی رو بیشتر از بقیه دارن اونم آرامشه.
......
کاش جز اونایی نباشم که همش در حال دویدن هستن...دویدن برای شغل برای ازدواج برای خونه برای ماشین...
نیازمند بازتعریف از موفقیت و خوشبختی هستم....
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمی‌دانیم

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
موسی علمیرادی
 
من از این نفس، از این بی سر پا خسته شدم
خودم از دست خودم آه خدا خسته شدم

اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم

من از این چشم که جز تو همه را می بیند
از همین کوری و این ‌منظره ها خسته شدم

به همه وعده جبران محبت دادم
جز تو ای خوب ... از این رسم وفا خسته شدم

لا اقل کاش دمی شکرگزارت بودم
من از این لال زبانی به خدا خسته شدم

ای که ناگفته همه حاجت ما را دادی
قسمتم کن بروم کرب و بلا خسته شدم
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
من به ناچار و ساده انگارانه تو رو خوندم.
تو مختار و بزرگ منشانه از مهر و محبت با همه بی نیازی به سراغم اومدی.

اومدی.
قصه به دستم دادی و رفتی.

منِ بی طاقتِ کم هوش کجا.
قصه ی تاب و توان تو دل افروز کجا.

از اول بنا بود این همه بی خبری؟

بیا و قصه از دستم بگیر.
می ترسم از پایان قصه ای که تو نباشی.  53258zu2qvp1d9v

شامگاه نوزده بهمن 97
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان