عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیایید خودمان را دوست داشته باشیم

#61
سلام

استاد شما اصلا متوجه منظور من نشدین!شایدم من بد منظورمو رسوندم!

وجود شما بر هر چیزی مقدمه!این که توش شکی نیست!نمیگم وجود شما برتره!می گم مقدمه!اینا باهم فرق می کنه هآ!

شما وجود نداشته باشین که نمی تونین چیزی رو دوست داشته باشین یا اون رو از خودتون بهتر یا بدتر بدونین که!

مقصود من اینه که شما چه بخواین چه نخواین وجود دارین و این وجود مقدم بر هر چیزیه!این رو نباید با ضعف اعتماد ب نفس و عصبانیت از خود و این جور مشکلات درونی و اخلاقی قاطی کرد!

نکته ی بعد اینکه....

هر کسی از ظن خود شد یار من!!!یعنی شما ب فراخور وجود و درک خودتون خدا رو خواهید شناخت...نه بیشتر و نه کمتر!هر شناختی که از خدا دارین در وجودتون نهادینه ست.....پس خدای درون شما قطعا با خدای درون من تفاوت دارن!تو پست قبلی تاکید کردم که این نکته رو به لحاظ شناخت عرض می کنم نه نعوذباالله به لحاظ خالق بودن! 

اینجوری42
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#62
(1393 خرداد 9، 1:48)مریم .. نوشته است: به نظرم مساله ی خ.ا تاثیر خیلی خیلی پررنگی تو این حس های ما گذاشته! حداقل تو خود من تا وقتی خ.ا زیاد نبود خودم رو واقعا دوست داشتم.کم کم این حس کم رنگ شد و از دوست نداشتن به انزجار رسیده حتی!
من دقیقا با این موضوع موافقم

وقتی کاری رو انجام میدی که باعث آزار روحت میشه..اینجوری نمیتونی خودت رو دوست داشته باشی
چون روحت آزردس..از دست خودت 
پس یکی از اولین قدم ها همون ترک میشه 1
خوشا باران و وصف بی مثالش
#63
سلام دوستان ، 

ما اگه بتونیم عشق رو درک کنیم ، خودمون رو هم دوست میداریم ، یعنی ناخودآگاه زبان دلمون  یه زبان عاشقانه میشه ، از ته دل برای خودمون ارزش قائل میشیم و خودمون و خدا رو دوست میداریم ، اونوقت ناخود آگاه کلمه توحید یا حقایق عالم  بر دلمون جاری میشه . 

صفای باطن ، حسن ظن به خدا ، خوش بینی ، پاکی افکار و نیاتمون ، صدق و صفای دل ، خلوت فکری ، حس پذیرش  گیرنده های عشق رو زیاد میکنه





توضیح بیشتر این سه خط یا تفسیرش :  ! این که : 

4fvfcja راست و حسینی ببینیم ، این کیه که مارو این جا اورده ؟ هوالذی یسیرکم فی الارض ، این خداست که ما رو روی این زمین سیر میده ، این خداست که ما رو موفق میکنه ، ببینیم و بشماریم که همه این موفقیت ها و خوبی هامون از خداست ، 

کی تو رو با کانون آشنا کرد ؟ یکم دقیقت تر ببینیم ، همین دیدن و شمردن این که خدا بود !  
 
گاهی اتفاقاتی برامون تلخه ، شرایط زندگی برامون سخته ، ناملایماتی پیش میاد ، آیا خدا کرد ؟ یا ما حس پذیرشمون کمه ؟ ما اون عشق و صفایی که توی این جریانات اتفاق افتاده رو نفهمیدیم ؟ 


این اعتقادات میخواد ، آیا خدا میخواد دهن ماسرویس بشه ؟ یا نمی خواد آب خوش از گلمون پایین بره ؟ 


....................


روی این کار کنیم که کلن نظرمون و گمانمون به خدا چیه ؟  چقدر حسن ظن داریم . چقدر اتفاقات رو پذیرا هستیم ؟ 


سعی کنیم عشق و توجه خدا به خودمون رو باور کنیم ، این رو خوب روی خودمون بررسی کنیم ، 

هرچی آرامش هست ، هر چقدر نور هست ، هر چقدر از زندگی لذت کوتاه یا پر دوام و مداوم خوردیم ، هر چی خوبیه ، هر چقدر آب خوش از گلمون پایین رفته ، هر چقدر حوصله بوده ، هر چقدر توانایییمون بوده توی دیدن ، هر کجا که شنیدیم ، هر کجا که  حرف زدیم ، هر کجا که  حس خوبی داشتیم ، مهربون بودیم ، اگه  هرچی خلاصه .... 

خلاصه هر نعمتی ، هر نوری هر توانایی ، آیا جز خدا بوده ؟؟ 


534fvfcja ولی متاسفانه ما گاهی  بلد نیستیم این عشق و زیبایی ها رو درک کنیم ، 

مثلا گاهی از ما یا بعضی از ما فکر میکنیم زندگی رو با تفکر ریاضی و منطقی میشه پیش برد ، 
یا بلد نیستیم به یه حقیقتی از زندگی خوب دل بدیم ، کمتر با دلمون کار کردیم ، یا دلمون اون صفای باطن رو نداره ، شاید بخطر گناهان ، یا خیلیش بخاطر بدبینی به خدا ، 
مثلا این که از شرایط راضی نیستیم ، این که علت این نارضایتی کجاست رو توی چیز های دیگه بررسی میکنیم نه اصل موضوع ، که بابا این خداست که این شرایط رو پیش اورده ، 
یا بلد نیستیم  ، خوب و حسابی زندگی کنیم ! به زندگی دل بدیم ، از زندگی لذت نمی بریم ، 




کلن به این توحید برسه که تمام  خوبی ها و نور های زندگیمون از خداست . 


و خدا هیچ کاری غیر از به خیر و مصلحت ما نمیکنه ، 


بهشت خدا ، نور خودش هست ، از جنس لقا و رضوان و رضایت خودش 


و جهنم خدا  و خشم خدا  ، همون بی خدایی هست . بی خدایی رو  خدا خلق میکنه یا ما ؟ 


1) اگه هر خوشی داریم و موفقیتی داریم  ، حتما این رو درست بفهمیم و ببینیم که مال خداست 


2) اگه رنج و ناملایمتی داریم بگیم که : 


صد در صد ناشی از ماست ، 


یا ناشی از همون بی خداییه که  خودمون درست کردیم ، 
یا ناشی از یه عشقی از خداست ، که ما متاسفانه گیرنده اون عشق رو نداشتیم ، با بد بینی ، نتونستیم خدا رو توی این ماجرا  عشقش رو ببینیم ، یا پذیرشش رو نداشتیم . 


دونستن این نکته به ما کمک میکنه ، اولن این که  


-سعی کنیم همیشه  عشق خدا رو توی تک تک لحظات زندگی بفهمیم . 
- مرتب ببینیم و حس کنیم که  این خداست که مرتب مواظب و عاشق ماست ، 


مرتب نعمت های زندگی ، موفقیت ها ، خوبی های خودمون و دیگران رو خوب ببینیم و حس و لمس کنیم ، 


و بلافاصله خوب حس کنیم که این مال خداست ، نور خداست ، انس با خداست . 




........................


4fvfcja من یه سر نخ بدم ، شما فقط همین خوش بینی و تسبیح خدا از افکار بدبینانه ای که داریم رو بیاین توی ماه رمضون توی قرآن مطالعه کنین ، 



یک آیه نیست که در این موضوع صدق نکنه ! 


یا تسبیح دهگانه مخصوص ماه رمضان رو بخونین ، 


این خدا که این طور تسبیحش میکنیم ، آخه چرا نسبت بش بدبین باشیم ؟ 


یا عشقش رو نفهمیم ؟ 


خدا میخواد با روزه دهن ما رو سرویس کنه ؟ یا این که  لذات و خوشی های بالاتری همین الان نقدا هست که من ازش غافلم ؟ یا میخواد قدر نعمت های زندگیم مثل خوردنی ها و نوشیدنی ها رو بیشتر بفهمم ، یا میخواد ارزش نفس ها ، ارزش عمر ، ارزش  خنکی و لذت یه آب هندونه یا افطاری رو به من بیشتر بفهمونه ؟ این که آب چقدر زیباست  ، و خدا توش چیکار کرده ، یکمی قرار دادی تشنه شو ، بعد توی گرما آب یخ رو بزن توی صورت ، این خدا نیست ! این خسه خوبه ، نشونه هاش نیست ، نمودش نیست ؟ 


این که آدم بفهمه واقعا هیچی نداره از خودش ، قدرت نداره چند ساعت بی غذا باشه ، حس فقر الی الله  حقیقتا  ، چشیدنیه ! این که بفهمی و بگی خدایا تو هستی و من به تو خیلی نیاز دارم ... 


53



هوالذی یسیرکم فی الارض ، 




این که کار نداری 


زن نداری 


توی پاکی خیلی موفق نشدی ، 


شرایط زندگی الان سخت بنظر میرسه ، احساس بی عدالتی میکنی ، 




همه این ها بکنار ، بگرد و اون عشق خدا و لذت نهفته رو توش پیدا کن ، 


گیرنده های عشق و حس پذیرشت رو قوی کن ، 


الم نشرح لک صدرک 


.................................


خوب در کنارش یه خدا داری که سخت دوست داره ، و یه زندگی داره که داره با نور اون میگرده ، و یه لذاتی داری که ناشی از چشیدن و حس همین اتفاقاته ، یه پذیرش و رضایت باطنی رو حس میکنی 


و کم کم توی دلت گواهی میدی ، به توحید ، به عشق ، و به حس عالی که نسبت به خودت و بقیه داری . 






تو دو تا وجود و دو تا لبه هستی ، یه لبه وجهه باقی خداست ، همون نور و عشق های الهی هست 
و یه لبه وجه فانی تو هست ، این بدبینی ، فنا و پوسیدگی ، و گناهانت که بلاخره محکوم به نابودین 


العاقبة للمتقین ، عاقبت  با همین  نور هاست ، 




خوب ببین ، قران بخون میگه عاقبتت همون مهربونی ها ، و توفیقاتی هست که میگی مال خداست 


..................................



خلاصه این که صرف نظر از هر شرایط زندگی ، آدم درست ببینه ، خوب خدایی داره یا بد خدایی داره 




اگه فهمید که خوب خدایی داره و گفت "من خوب خداییی دارم خوب ! "  اونوقت به این میرسه که خودشم دوست میداره . 






.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#64
بازشدن دریچه های ذهن !

مشکل اساسی از دوران کودکی شروع می شود. ذهن ما لحظه به لحظه محدود تر می شود. بسته تر می شود. بیمناک تر می شود. ترس در جان ما می نشیند و روز به روز عمیق تر می شود. هر قدر که آزادی اصیل خود را از دست می دهیم ، بیشتر می ترسیم . بیشتر می هراسیم . بیشتر مضطرب می شویم . آموزگاران معنوی کاری که می کنند این است که دریچه های ذهن ما را باز می کنند. همین . ازاین دریچه هاست که ما هوای آزاد را استنشاق می کنیم . تنفس می کنیم . ترس های ما می ریزد . وابستگی های ما قطع می شود. آزاد می شویم. آزاد می شویم که درست بیندیشیم. درست ببینیم . درست بشنویم . درست بفهمیم . درست مشاهده کنیم . درست حس کنیم . و درست دوست بداریم . در این آزادی است که دیگر بردگی نیست . مالکیت نیست . وابستگی و دلبستگی نیست . هر گونه وابستگی و دلبستگی ترس و هراس می آورد.
پیمان آزاد
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


#65
بیایید از امروز یک رژیم تازه بگیریم
بیایید باهم اجتناب کنیم
1- از افکار منفی
2- از کسانی که لبخند را از ما میگیرند
3- از آنهایی که موجب می شوند اعتماد به نفسمان را از دست بدهیم
4- از آنهایی که چوب لای چرخ زندگیمان می گذارند
یک ماه که این رژیم را رعایت کنیم میبینیم چقدررررررررررررر از بارهای منفی و بیماریهامون کم شده و به کیفیت زندگیمون اضافه شده
یادمان باشد هیچگاه ساعت زندگیمان را به افق آدمهای ارزان کوک نکنیم
زیرا
یا خواب میمانیم یا عقب …

بیایید با خودمان مهربان باشیممم
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


#66
آیا حاضرید برای آرامش و سعادتمنديتان سه ثانيه وقت صرف نمایید؟

بياييد كمر همت را ببنديد و مكث كردن را تمرین كنيد. قبل از انجام هر کاری يا عملی، سه ثانيه مكث كنيد.

 مثلا تشنه ايد و ليوان آبی هم در دست داريد، قبل از آنکه آب را بنوشيد سه ثانيه مكث كنيد.

يا کسی از شما سؤالی ميپرسد، سريعا جواب ندهيد، سه ثانيه مكث کرده، سپس جواب دهيد.

 خیلی خیلی گرسنه ايد، قبل از به دهان گذاشتن هر لقمه غذا، سه ثانيه مكث كنيد.

 يا در ماشين نشسته ايد و خیلی هم عجله داريد، قبل از روشن كردن ماشين، بر روی صندلی ماشین به آرامی، سه ثانيه مكث كنيد بعد ماشينتان را روشن كنيد.

 اين مكث های سه ثانيه باعث افزایش قدرت و صبر شما شده و در نتیجه باعث ماندگاری و افزون شدن انرژی مثبت شما ميشود.
در اين كار ممارست بخرج دهيد تا اينكه ملكه ذهن شما شده و در حافظه تان ثبت گردد.

 مهم ترين فايده مكث سه ثانيه جلوگیری از بروز خشم و عصبانيت می باشد و به شما ترمزی ميدهد كه خودتان را كنترل كنيد.


روزگارتان پر آرامش Khansariha (8)
[img=0x0]http://www.ehda.ir/StaticPages/Pictures/468X60-1.gif[/img]

تنها با شهرت نیست که میتوان جاودانه شد ... این است راز جاودانگی...

اينک خسته تر از پروانه ، سالهاست گرد روياهاي سرخ باغچه خويش پر مي زنم و هنوز غربت تلخ هميشه را مزه مزه مي کنم . من خسته ام و حاجتي به تائيد هيچ پروانه اي نيست ...
خسته ام و به انتظار فردایی که شاید هرگز نباشد و نیاید نشسته ام .
غمگین و تنها ...
از غم نفس هایی که به شماره افتاده است و چهرهء مادری که خسته است ... و کودک اش را می بیند که هر چند دیگر کوچک نیست اما ناتوان تر از دیروز های دور در گوشه ای افتاده است و نفس های آخر را می کشد.
و  آیا به راستی تو با خود می اندیشی کسی پیدا می شود که مرهم دردهای من باشد؟
که خدا را بداند و درد را بشناسد؟
که رفتنی ست و خواهان ماندن است؟

53بیا ما هم جاودانه شویم . ما می توانیم 53

به اینجا سر بزن : اهدای زندگیKhansariha (8)
 سپاس شده توسط
#67
سلام دوستان ...
من امروز با اینجا آشنا شدم و بسیاااااااااااااااااااااار خرسندم از این آشنایی .
هیم راستش یه چیزی چند وقته ذهنم رو درگیر کرده ... اینکه من احساس میکنم که اصلن آدم دوست داشتنی نیستم و لایق دوست داشته شدن نیستم !!! یعنی انگار این یه باوره تو ناخودآگاه من و نمی دونم چطور باید به بازسازیش بپردازم !!
اگر کسی هست که میتونه راهنماییم کنه صمیمانه ازش ممنونم ...
#68
میگم تا حال حسنات و کارای خوبتو نوشتی؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
#69
(1394 شهريور 16، 12:43)Giti نوشته است: سلام دوستان ...

هیم راستش یه چیزی چند وقته ذهنم رو درگیر کرده ... اینکه من احساس میکنم که اصلن آدم دوست داشتنی نیستم و لایق دوست داشته شدن نیستم !!! یعنی انگار این یه باوره تو ناخودآگاه من و نمی دونم چطور باید به بازسازیش بپردازم !!

سلام خوش امدید 53

قبل از هر چیزی خوبه که شما با خودتان خوشحال باشید و از خودتان راضی باشید.
نگرش و طرز فکر ما چیزی هست که دیگران را به سمت ما جذب می کنه و یا از ما دور می کنه ، ریشه هاش درونی و میوه هاش بیرونی اند

باید این علت را پیدا کنید که چرا با خودتان دوست نیستید؟ علتهای زیادی می تونه باشه مثل سرزنش های پی در پی ، نفرت ، کینه ، انزجار ، حسرت ، ترس ، احساس گناه ، نبخشیدن و ...

ریشه یابی کنید و مطمئن باشید می تونید این باور را تغییر دهید. شما بهترین هستید ، خودتون را دست کم نگیرید 53
گل نیلوفر در مرداب می روید، تا همه بدانند
در سختی ها باید زیبایی آفرید

مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی

#70
سلام ممنون از راهنماییتون
موضوع اصلی اینه که من خودم رو دوست دارم و بسیار به خودم اهمیت می دم
مشکل اصلی اینجاست که تو روابطم وقتی دقیق می شم به این نتیجه می رسم که برای دیگران دوست داشتنی نیستم
مثلن اگر کسی علاقش رو اینطور ابراز کنه که دوستت دارم جواب من اینه <<< واقعن ؟؟؟
این یعنی من خودم رو دوست داشتنی نمی بینم و مطمئنم یه جایی تو ناخودآگاهم یه چیزی هست که این رو باعث می شه. درسته باید ریشه یابیش کنم و البته مشاورم همیشه به من می گه توقعم از خودم خیلللللللللللللللللی زیاده ... شاید این یکی از دلایلش باشه
#71
سلام
بله همینطوره
با تغییر نوع احساس و رفتارمون می تونیم هر چیز دیگری را تغییر بدیم. و ریشه یابی هم خیلی مهمه. این که بدونیم چرا همچین احساسی داریم و علت ایجاد چنین حسی در چه زمانی و در چه موقعیتی بوده. ممکنه احساسی در اثر نوع رابطه خانواده با ما ، درونمان شکل گرفته باشه و یا در اثر توجه بیش از حد به تایید دیگران و یا ...
گل نیلوفر در مرداب می روید، تا همه بدانند
در سختی ها باید زیبایی آفرید

مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی

#72
عزیزم من چقدر تورو دوست دارم.تو عزیزدلمی. Khansariha (18) فقط اگه امروز ننشستی پای پایان نامت کتک میخوری. انقدرم توی کانون الکی نگرد. سها که مدیره انقدر نمیاد تو کانون ک تو میای. والا. آخه الاف گشتنم حدی داره. بدو بشین سر درسات
#73
من خودمو دوست ندارم.یعنی اینی که الان هستما دوست ندارم.آخه اون چیزی نیستم ک موجب رضایت خدا باشم. آخه خدا ک منو نیافریده که مثل گربه ها غذا بخوریم و بخابم و برا خودم ول بگردم. حتما برا چیز دیگه آفریده ک به خودش گفته فتبارک الله احسن الخالقین. ولی منو کسی میبینه که یاد احسن الخالقین نمیفته.پس باید کاری بکنم ک با دیدن من یاد خالق بیفتند.ی کار حدید .کاری ک برای اون افریده شدم.ولی چ کاری؟
ای کاش پیر طریقی داشتیم.کاش کسی راهنماییم  می کرد.حداقل اول جاده رو همراهیم می کرد؟ کسی نیست؟خدا خودت پیر طریق رو سر راهم قرار بده و فهمی بده ک بفهممش
#74
همه ما خواهان آن هستیم که بتوانیم در ارتباطات اجتماعی خود موفق باشیم و بتوانیم دوستان خوبی داشته باشیم. ولی آیا تا به حال دقت کرده‌اید که مهم‌ترین عامل برای رسیدن به چنین خواسته‌ای چیست و ما چگونه می‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم و ارتباطات خوبی با دیگران برقرار کنیم؟
شاید برای خیلی‌ها عجیب باشد که مهم‌ترین عامل این است که ابتدا بتوانید خودتان را دوست بدارید و برای خود احترام قائل شوید. ولی باید بدانید که ما اگر نتوانیم به خودمان عشق بورزیم، نمی‌توانیم دیگران را هم دوست بداریم و به آنان احترام بگذاریم. برای اینکه خودمان را دوست داشته باشیم، لازم نیست که 100درصد کامل و بی‌عیب باشیم. ما باید بدون توجه به شرایط بیرونی خود را دوست بداریم. این عشق بی‌قید و شرط است. به‌خاطر داشته باشید که عشق، تمایل به کمک به خویشتن است تا به احساس بهتری برسیم. خود را دوست داشتن به مفهوم کبر و خودبینی نیست.
در خودبینی، فخرفروشی و غرور نهفته است؛ اما برای اینکه خود را دوست بداریم، غرور یکی از چیزهایی است که باید از آن رها شویم.
دوست داشتن خود مستلزم اهمیت‌دادن و توجه به خویشتن بوده و معنایش این است که هرگز کاری را که برای جسم، ذهن یا روان مان مضر است انجام ندهیم. به علاوه دلیل دیگر اینکه به دوست داشتن خود نیاز داریم این است که تا خود را دوست نداشته باشیم نمی‌توانیم دیگران را دوست بداریم.
اگر از کسی کینه به دل گرفته‌اید، سعی کنید احساستان را درباره او به‌خوبی شناسایی کنید، بعد ببینید که این احساس از کجا نشأت گرفته. آیا آن شخص باعث‌شده که شما نسبت به خود احساس بدی داشته باشید؟ اگر شما واقعا خود را دوست بدارید، آیا کسی می‌تواند باعث شود که احساس بدی نسبت به خود پیدا کنید؟ شاید کسی که شما را ناراحت کرده گستاخ بوده و مخصوصا این کار را کرده.
وقتی می‌آموزید که درباره خود قضاوت بدی نکنید و خطاهای خود را درک ‌کنید، بهتر می‌توانید متوجه علت بعضی رفتارهای دیگران بشوید. هنگامی که یاد می‌گیرید خطاهای خود را ببخشید، بخشودن خطاهای دیگران را هم می‌آموزید.بنابراین کلید حل معما این است که خود را دوست بدارید.
بدین‌ترتیب، اشخاص نمی‌توانند باعث شوند که نسبت به خود احساس بدی داشته باشید و در نتیجه از کسی متنفر نمی‌شوید. به وسیله دوست داشتن خود می‌فهمید که دیگران چرا اینگونه رفتار می‌کنند و همین سبب می‌شود که نسبت به آنها مهر بورزید و آنها را دوست بدارید.
یافتن عشق مورد نیاز
اگر تا به حال کسی به شما نگفته که شخص خاص و منحصر به فردی هستید. شما چطور می‌توانید به خودتان عشق بورزید؟! تنها یک راه وجود دارد و آن این است که شما نباید از دیگران انتظار داشته باشید شما را مجاب کنند که انسانی دوست داشتنی هستید. برای عشقی که به آن نیاز دارید، به درون وجود خودتان مراجعه کنید زیرا شما می‌توانید بهترین دوست خود باشید و به خودتان عشق بورزید.
دوست داشتن خود به معنای پذیرفتن بی‌چون و چرای خویشتن است. شما می‌توانید سعی کنید بهترین باشید اما هیچ فایده‌ای ندارد برای چیزهایی که توان تغییر دادن‌شان را ندارید، خودتان را ناراحت کنید. مثلا شما نمی‌توانید شکل ظاهری خود یا خانواده‌تان را تغییر دهید؛ بنابراین سعی کنید آنها را همان‌گونه که هستند بپذیرید. هنگامی که خود را می‌پذیرید و نواقص خود را هم قبول می‌کنید، می‌توانید به آگاهی بالاتری در زمینه شناخت اطرافیان‌تان دست یابید.
پذیرای احساسات خود باشید
هنگامی که خود را دوست بدارید و به خود عشق بورزید، بخش مهمی از این پذیرفتن بی‌چون و چرای خود، پذیرفتن احساسات نیز هست.
هیچ‌گاه سعی نکنید در برابر هیچ احساسی مقاومت کنید. مهم نیست که احساس اندوه باشد یا خشم یا هر چیز دیگر. بکوشید آن را احساس کنید و قبولش داشته باشید. فقط با پذیرفتن احساس و درک اینکه این احساس از کجا نشأت گرفته است می‌توانیم از واکنش‌های منفی مانند ترس و خشم دست بکشیم و بار دیگر به آزادی و رهایی برسیم.
هنگامی که در صدد انکار و حذف این احساسات برنیایید و خود را به خاطر داشتن این احساسات سرزنش نکنید بلکه آنها را درک کنید، در این صورت امکان دوست داشتن خودتان را فراهم می‌آورید.
فرونشاندن و انکار احساسات ممکن است ما را بیمار کند. در شرایط فشار عصبی، نظام ایمنی ما به خوبی وظایف خود را انجام نمی‌دهد و در این شرایط سرکوب کردن ممکن است بسیار تنش‌زا باشد.
آیا تاکنون اتفاق ناخوشایندی برایتان روی داده که خواسته باشید آن را فراموش کنید؟ هرچه بیشتر برای فراموش‌کردن چنین اتفاقاتی تلاش کنید، بیشتر ذهنتان را اشغال می‌کند. مثلا وقتی دوست‌تان با شما قطع رابطه کند و شما بخواهید به عمد به او فکر نکنید، ذهن شما به این سادگی نمی‌تواند خاطره او را فراموش کند و شما می‌بینید که جز او به کسی فکر نمی‌کنید. هرچقدر تلاش کنید، کمتر می‌توانید او را از ذهن خود دور کنید.
این چرخه تلاش برای فراموش‌کردن و به یادآوردن، کاری بسیار دشوار است. وقتی تمام نیروی‌تان را صرف این فعالیت می‌کنید، نمی‌توانید در زمینه‌های دیگر- مانند کار، تحصیل و سلامتی- موفق باشید.
شما نمی‌توانید از احساسات خود فرار کنیدبلکه باید با آن روبه‌رو شوید و درک‌اش کنید.
اگر خشمگین هستید از خود بپرسید: «این خشم من از کجا آمده است و چرا چنین احساسی دارم؟» از کنار عمل یا سخنی که شما را خشمگین کرده بگذرید و به علت زیربنایی آن پی ببرید. علت ظاهری ناراحتی، به ندرت علت ریشه‌ای آن است.
ریشه ناراحتی در خود شما پنهان است و درک آن مستلزم تلاش و بررسی است. نیاز اشخاص به رنجانیدن دیگران نیز اغلب ناشی از این حقیقت است که خود آنها به قدری رنجیده‌اند که تنها با رنج‌دادن دیگران می‌توانند احساس خوبی داشته باشند. وقتی کسی نسبت به ما خشم می‌ورزد، ممکن است خشم او ناشی از احساسات سرکوب‌ شده و در بسیاری از موارد ناشی از هراس او باشد.
اما ما باید سعی کنیم با خشم دیگران به شیوه متفاوتی برخورد کنیم. اگر بفهمیم و مسائل را آنگونه که هست درک کنیم، می‌توانیم با میل به جنگیدن متقابل، برخورد کنیم. این میل به فهمیدن به جای میل به جنگیدن، نشانه رشد بیشتر ماست.
پذیرش واقعیات
باید آنچه را داریم بپذیریم. مقاومت‌کردن نیروی ما را هدر می‌دهد. وقتی آنچه را وجود دارد می‌پذیریم، کم‌کم به درک بیشتری می‌رسیم و بهتر می‌توانیم با شرایط موجود کنار بیاییم. تمایل به تجربه‌کردن آنچه در واقعیت اتفاق می‌افتد- خواه مطابق میل ما باشد یا نه- شما را از توهم بیرون می‌آورد.
تجربه‌کردن حقیقت، مستلزم شجاعت و عزم راسخ است. در واقع تمایل به دیدن هرچیز همان‌گونه که هست، احتیاج به شجاعت دارد. بنابراین سعی کنید آنچه را در زندگی‌تان وجود دارد تصدیق کنید و آن را بپذیرید و احساس و درک کنید. اگر بتوانید در انجام این کار موفق شوید روحیه بهتری خواهید داشت و احتمال موفقیت‌تان بیشتر خواهد بود.
عمق بخشیدن به روابط
معمولا آغاز هر دوستی با مهربانی‌کردن شروع می‌شود. دوستی جزو مهم هر رابطه- البته بدون توجه به مدت آشنایی- است. ابراز محبت و مهربانی به دیگران نشان می‌دهد که برای آنها ارج و قربی قائل هستیم. می‌توانیم در صورت بروز مشکل از آنها سؤال کنیم که چه کمکی از ما برمی‌آید.
ممکن است گاهی هم دوستانمان کارهایی انجام دهند که مطابق میل و سلیقه ما نباشند. اما ما نباید زود ناراحت شویم و رفتار خشمگینانه‌ای داشته باشیم.
یکی از دلایل سخت گرفتن ما این است که اجازه دهیم رفتار یا سخنان دوستمان، ما را بیازارد. تا زمانی که شما از خود مطمئن نباشید و دائم از گفته‌های دیگران برنجید، خشمگین می‌شوید. در واقع هرچه از خود نامطمئن‌تر باشیم، خشم بیشتری احساس می‌کنیم. باید خودمان را به اندازه‌ای بشناسیم که با حرف دوستانمان زود ناراحت نشویم. به جای اینکه احساس اهانت کنیم و خشمگین شویم، می‌توانیم به رفتار خود نگاه کنیم. به جای اینکه دوست خود را بی‌فکر و نادان قلمداد کنیم، می‌توانیم رفتار خودمان را بیشتر بررسی کنیم و تصمیم صحیحی بگیریم.
هنگام بروز هرگونه مشکلی در ارتباط با دیگران می‌توانیم از خود بپرسیم: «آیا من رفتار اشتباهی مرتکب شده‌ام؟»، «آیا واقعا صداقت داشته‌ام و به اندازه کافی مهربان بوده‌ام؟» و «آیا واقعا مستحق چنین برخوردی هستم؟»
اگر به جای محکوم‌کردن دوستانمان، نگاهی هم به خودمان بیندازیم، می‌توانیم از این تجربه درسی بیاموزیم.
اعتراف به خطاها و اشتباهات خود، نخستین گام در جهت شناخت خویشتن است. اگر به این نتیجه برسیم که مستحق چنین برخوردی از طرف دیگران نبوده‌ایم، می‌توانیم تلاش کنیم تا بفهمیم چرا دوست ما با ما چنین رفتاری می‌کند.
هنگامی که ببینیم طرز برخورد اشتباه دوستمان ناشی از مشکلات، هراس‌ها و تعصبات در وجود خود اوست، دیگر از او نمی‌رنجیم و انتظار زیادی از او نخواهیم داشت. ما باید بتوانیم با دوستمانمان روبه‌رو شویم و به طرزی دوستانه از آنها انتقاد کنیم تا به ارتباط باارزشی برسیم.
معمولا ترس رویارویی با اشخاص، به نتایج بدی که پیش‌بینی می‌کنیم نمی‌انجامد.اغلب اوقات به این نتیجه می‌رسیم که ارتباط صادقانه، خشم و رنجش را دور می‌کند و بر تداوم دوستی‌ها و ارتباطات می‌افزاید.
به خودتان سخت نگیرید
بسیاری از ما دوست داریم در هر کاری که می‌کنیم کامل باشیم و هیچ عیب و نقصی نداشته باشیم؛ در واقع از جمله اشتباهات ما یکی همین است که از خود انتظار کامل بودن داشته باشیم.
این طرز تلقی بسیار خودخواهانه است. باید به خود اجازه بدهیم که اشتباه کنیم. وقتی خیلی به خودمان سخت می‌گیریم، لذت بردن از لحظات را از خودمان دریغ می‌کنیم. البته این بدان معنا نیست که نباید حداکثر تلاش خودمان را بکنیم. اما اگر بدانیم که با وجود به کار بردن تمام تلاش خود، شکست خورده‌ایم، باید نتیجه کار خود را بپذیریم و باز هم خودمان را دوست بداریم.
اما چرا وقتی با ناکامی روبه‌رو می‌شویم تا این اندازه به خود سخت می‌گیریم؟ چرا بعضی از ما نمی‌توانیم شکست در هیچ زمینه‌ای را بپذیریم؟
در واقع نیاز به موفقیت و پیروزشدن، رابطه مستقیمی با این دارد که درباره پس‌رفت و رکودهای خود چه احساسی داشته باشیم.اگر احساس ما درباره خودمان به کامل‌بودن، همیشه برنده بودن یا هرگز اشتباه نکردن وابسته باشد، هیچ گاه نمی‌توانیم به شادی واقعی دست یابیم زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند همیشه در تمام زمینه‌ها برنده باشد. پس سعی کنیم کمی با خودمان مهربان‌تر باشیم و بیشتر خودمان را دوست بداریم.
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
#75
كار خوب است، ولي نبايد تبديل به اعتياد شود.
بسياري افراد از كارشان بعنوان ماده اي مخدر، براي فراموش كردن خود استفاده مي كنند؛‌ درست مثل دايم الخمرها كه خود را در الكل فراموش مي كنند.
انسان بايد به همان اندازه كه در عمل استاد است، در بي عملي نيز استاد باشد. در اينصورت آزاد خواهد بود.
انسان بايد بتواند بدون اينكه كاري انجام دهد، به همان اندازه آرامش داشته باشد كه گويي سخت مشغول انجام كاري است. در اينصورت انعطاف پذير مي شود.
دو نوع انسان وجود دارد؛ ‌گروهي كه تنبل و سست هستند و گروهي كه بيش از اندازه خود را مشغول مي كنند. هردوي اين دو در بندند.
انسان بايد بتواند به سادگي از بي عملي به عمل و از عمل به بي عملي برود. من ضد كار كردن نيستم. من ضد هيچ چيز نيستم، ولي اعتقاد دارم كه هيچ نبايد به عادت تبديل شود. در غير اينصورت، ‌در وضعيتي نابسامان قرار خواهيد گرفت.
اگر كارتان نوعي مشغوليت باشد كه خود را در آن پنهان مي كنيد، ديگر كار نيست، بلكه نوعي مانع است.
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان