عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حکایاتی از بزرگان ادب و عرفان

#61
هر که با بدان نشیند،اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند،به طریقت ایشان متهم گردد و گر خراباتی رود به نماز کردن،منسوب شود به خمر خوردن.


رقم بر خود به نادانی کشیدی......که نادان را به صحبت برگزیدی


طلب کردم ز دانائی یکی پند....مرا فرمود با نـــادان نپیوند


که گر دانای دهری خَر بباشی.....وگر نادانی،ابله تر بباشی


**************

معنی کلام:


هر که با بد منشان صحبت گزیند،اگرچه خوی ایشان نپذیرد،به روش ناپسند آنان متهم گردد و اگر به میخانه به قصد نماز گزاردن برود،به او گمان شرابخواری ببندند!


معنی ابیات:


به خود نسبت جهل و نادانی دادی هنگامی که نادان را به همنشینی انتخاب کردی،از عالِمی پندی خواستم،چنین گفت:با ابله دوستی مکن و میآمیز،زیرا اگر خود فرزانه ی عالمی،از صحبت با نادان جاهل گردی،و اگر هم خودت جاهلی،احمق تر خواهی شد!

حکایت هشتاد و دوم از باب هشتم(در آداب صحبت کردن)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
 سپاس شده توسط
#62
پارسايی را ديدم بر کنار دريا که زخم پلنگ داشت و به هيچ دارو به(مداوا) نمی شد.

مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عز وجل علی الدوام گفتی .

پرسيدندش که شکر چه می گويی ؟

گفت : شکر آنکه به مصيبتی گرفتارم نه به معصيتی.
[تصویر:  kh.gif]
 سپاس شده توسط
#63
یک از وزرا پیش ذوالفنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش امیدوارم و از عقوبتش ترسان.
ذوالفنون بگریست وگفت:اگر من خدای را،عزّوجّل،چنین پرستیدمی که تو سلطان را،از جمله صدیقان بودمی.


گر نه اومید و بیمِ راحت و رنج........پایِ درویش بر فلک بودی


ور وزیر از خدا بترسیدی......همچنان کز ملک،ملک بودی


******************


معنی کلام:
یکی از وزیران نزد ذوالفنون(عارف وقت خویش)رفت و گفت که روز و شب به سلطان خدمت میکنم و به نعمت و رحمتش امید دارم و و از عذاب و خشمش می ترسم!
ذوالفنون گریه کرد و گفت:اگر من نیز خدای بزرگ را چنان پرستش میکردم که تو سلطان را؛از جمله ی دوستداران بودم.


معنی دو بیت:


اگر درویش به امید نعیم بهشت و ترس از دوزخ خدای را عبادت نمیکرد و طاعتش صرفا برای رضای خدای بود،پایه ی قدرتش از ملک هم برتر می رفت و اگر خواجه ی بزرگ از خداوند آنچنان که از شاه می ترسد،بیم داشت،به مقام فرشتگان می رسید!




حکایت بیست و نهم از باب اول(در سیرت پادشاهان)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#64
پادشاهی به کشتن بی گناهی فرمان داد.گفت:ای ملک به موجب خشمی که تو را بر من است،آزار خود مجوی،که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید،و بزهِ آن بر تو جاوید بماند.




دوران بقا چو باد صحرا بگذشت......تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت


پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد....در گردن او بماند و بر ما بگذشت


*********************


حکایت سی ام از باب اول(در سیرت پادشاهان)


فکر میکنم به قدر کافی واضح باشه
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#65
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی.باری،این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟گفت:تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی؟که خردمندان گفته اند:نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر ِ زرین به خدمت بستن.


**************
به دست آهکِ تفته کردن خمیر...به از دست بر سینه پیش امیر


***************
عمر گرانمایه درین صرف شد......تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز.....تا نکنی پشت به خدمت دو تا


معنی کلام:
نان از دست رنج خود خوردن و آسوده دل نشستن بهتر از کمر شمشیر زرین بستن و به چاکری ایستادن است.


معنی بیت:
آهک داغ را با دست سرشتن و درهم آمیختن بسی نیکوترست از دست در بغل کردن و به چاکریِ فرمانروایان ایستادن است.


معنی قطعه:
ای شکم بی شرم به یک گرده نان قناعت کن و افزون طلب مباش تا ناگزیر نباشی که به چاکری بزرگان نماز بری.

حکایت سی و ششم از باب اول(در سیرت پادشاهان)

به مناسبت روز جهانی سعدی53
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#66
پارسائی را دیدم بر کنار دریا،که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی شد.مدت ها در آن رنجور بود و شکر خدای،عزّ و جّل،علی الدوام گفتی.پرسیدندش که شکر چه می گویی؟گفت:شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.




گر مرا زار بکشتن دهد آن یارِ عزیز........تا نگویی که در آن دم غمِ جانم باشد


گویم:از بنده ی مسکین چه گنه صادر شد....کو دل آزرده شد از من،غمِ آنم باشد


**********************

معنی کلام:


پرهیزگاری را دیدم در کنار دریا که پلنگی او را زخمی کرده بود و زخمش مداوا نمی شد،مدت ها از آن زخم رنج می کشید،و شکر خداوند عزّوجل را می کرد،از او پرسیدند که از چه بابت شکر می کنی؟گفت:از این رو که گرفتار مصیبتم نه معصیت!


معنی دوبیت:


اگر معشوق مرا به سختی بکشد،زنهار،ای ملامت گر نگویی که مرا بیم جان است،چرا که من در آن لحظه به یار خود می گویم:از من بیچاره چه گناهی سر زده که محبوبم از من آزرده شده،آن را به من بگو که من از آن بابت غم می خورم.




حکایت سیزدهم از باب دوم(در اخلاق درویشان)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#67
همچنین در قاعِ بسط مسافری گم شده بود و قوت و قوتش بآخر آمده و درمی چند بر یمان داشت،بسیاری بگردید و ره به جایی نبرد،پس به سختی هلاک شد و طایفه ای برسیدند و درمها دیدند،پیش رویش نهاده و بر خاک نبشته:


گر همه زرِ جعفری دارد.......مردِ بی توشه بر نگیرد گام
در بیابان فقیر سوخته را......شلغم پخته به که نقره ی خام


****************** 

معنی کلام:


در بیابانی هموار و پهناور مسافری گم شده و غذا و توشه اش تمام شده بود و چند درم برایش مانده بود،بعد از جستجوی بسیار ره به جایی نبرد و به سختی مرد!طایفه ای به وی رسیدند و دیدند که درم ها را جلوی خودش گذاشته و روی خاک نوشته است:


معنی بیت:


اگر همه ی زرهای پاک و خالص را داشته باشی،انسان بدون توشه ی لازم نباید گام در سفر بگذارد؛در بیابان برای فقیر بی چیز، شلغم پخته از نقره ی خام باارزش تر است.




حکایت هفدهم از باب سوم(در فضیلت قناعت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#68
عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده-لعنهم الله علی حدّه-،و بحجّت با او بس نیامد؛سپر بینداخت و برگشت.کسی گفتش:تو را با چندین فضل و ادب که داری،یا بی دینی حجّت نماند؟


گفت:علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ و او بدین ها معتقد نیست و نمی شنود؛مرا شنیدنِ کفر او به چه کار آید؟




آنکس که به قرآن و خبر زو نرهی.......آنست جوابش که؟جوابش ندهی


*****************



معنی کلام:
دانشمند بزرگی با یک فرد ملحد(از دین برگشته)به بحث و جدال پرداخت،و با برهان  از عهده ی او برنیامد و عاجز شد و روی برتافت.کسی از او پرسید:با آن همه دانش و فرهنگ که تو را است در برابر زندیقی از دلیل تهی دست ماندی؟


پاسخ داد:من علم قرآنی دارم و از احادیث می گویم و او به این مسائل اعتقاد ندارد و معتقد هم نمی شود!شنیدن کفر از زبان او به چه کار من می آید؟!


معنی بیت:
آنکسی که به  احکام قرآن و حدیث پیامبر رهایش نمی توانی بکنی،باید در برابرش ساکت بمانی!

اشاره به آیه شریفه ی :
اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزءُ بها فلا تقعدوا معهم 


ترجمه:چون از گروهی شنیدید که آیتهای خدا را انکار و استهزا می کنند با آنان منشیند!!




حکایت چهارم از باب چهارم(در فوائد خاموشی)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
 سپاس شده توسط
#69
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد،خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنامِ مادر داد.هارون ارکانِ دولت را گفت:جزایِ چنین کس چه باشد؟


یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی.هارون گفت: ای پسرم کَرم آن ست که عفو کنی وگرنه تو نیز دشنامِ مادر ده،


نه چندانکه انتقام از حد در گذرد،آنگاه ظلم از طرفِ ما باشد و دعوی از قِبَل خصم.




نه مرد است آن به نزدیکِ خردمند......که با پیلِ دمان پیکار جوید


بلی مردآنکس است از رویِ تحقیق.....که چون خشم آیدش باطل نگوید


******************

معنی بیت:


مردِ تمام آن کس نیست که با پیل خشمگین جنگ آورد،آری مرد کامل کسی است که چون غضب بر وی چیره آید زبان به ناسزا و یاوه نگشاید!

حکایت سی و چهارم از باب اول(در سیرت پادشاهان) 
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#70
معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوبتر؛ که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.
عـام نـادان پـریشــان روزگار               بـه ز دانشمنـــد نـاپـرهیــــزگـــــار
کان به نابینایی از راه اوفتاد              وین دو چشمش بود ودر چاه اوفتاد.
معنی و مفهوم : گناه از هر کسی سر زند زشت و از عالمان زشت تر می باشد.علم و دانش همچون سلاح است که انسان با کمک آن با شیطان نبرد می کند . اگر کسی با وجود سلاح اسیر شود جای شرمساری است.(اگر عالم با وجود علم گناه کند جای شرمندگی بیشتر است.) انسان نادان و بی دانش و پریشان حال بهتر از دانشمندی است که بی تقوی می باشد. زیرا انسان نادان مانند نابینایی است که از راه خارج می شود و جای سرزنش و ملامت برای او نیست ام انسانی که علم و دانش دارد اگر گناه کند مانند کسی است که دو چشم بینا دارد و در چاه می افتد و جای بسیار شرمساری است.
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
#71
 شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند، سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار 
پای مسکین پیاده چند رود          کز تحمل ستوده شد بُختی
تا شود جسم فربهی لاغر         لاغری مرده باشد از سختی

 گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس، اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی.


خوشست زیر مغیلان به راه بادیه خفت          شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت




شبی در بیابان مکه آن چنان بی خواب شدم که دیگر نمی توانستم راه بروم، سر بر زمین نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بدار 


پای ناتوان تا چه اندازه پیاده روی کند، که رنج راهپیمایی شتر چالاک را از پای درآورد 
در این راه هنگامی که انسان فربه و چاقی لاغر می شود، لاغر از بسیاری سختی ها جان داده است. 


ساربان گفت: برادرم! کعبه در پیش روی است و رهزن در پشت سر، اگر به راه ادامه دادی به نتیجه می رسی و اگر بخوابی بر اثر گزند رهزن نابکار می میری .


خوابیدن شب در پناه خار مغیلان دلپذیر است ولی مسافر بازمانده از کاروان ناگزیر باید جان بسپارد.


کنایه از این که باید ره پیمود و تلاش کرد، چرا که  انسان در غیر این صورت نابود خواهد شد .


بُختی : نوعی شتر تنومند و چالاک 
مغیلان : خار بیابان حجاز 




حکایت دوازدهم - باب دوم - در اخلاق درویشان .





پایداری، تا رستگاری ...




[تصویر:  05_blue.png]
#72
یاد دارم که در ایامِ پیشین من و دوستی، چون دو بادام مغز در پوستی *، صحبت داشتیم . ناگاه اتفاقِ غیبت افتاد*.پس از مدتی باز آمد و عتاب* آغاز کرد که در این مدت قاصدی نفرستادی. گفتم دریغ آمدم که دیده ی قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.




رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند .... باز گویم که کسی سیر نخواهد بودن 

 
حکایت هشتم از باب پنجم


**************


دو بادام مغز : همچون دو مغز بادام 
اتفاق غیبت افتاد:غیبت پیش آمد، از هم دور شدیم 
عتاب:خشم گرفتن،سرزنش
نا امید شدی؟!!!


[تصویر:  97496937818841963171.jpg]
#73
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد* بودمی *و شب خیز* و مولع *زهد* و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز* بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای* بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی*



نبیند مدعی جز خویشتن را ......... که دارد پرده ی پندار در پیش
گرت چشم خدابینی ببخشند ...... نبینی هیچکس عاجزتر از خویش


حکایت هفتم از باب دوم


**************




متعبد:بسیار عبادت کننده
شب خیز:شب زنده دار
مولع:حریص
مصحف عزیز:قران گرامی
دوگانه : دو رکعت نماز
در پوستین کسی افتادن:غیبت کردن
نا امید شدی؟!!!


[تصویر:  97496937818841963171.jpg]
#74
شیخ بهایی :


آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است !
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند !
اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است !
اگر ساکت و خاموش باشد، میگویند لال است !
اگر زبان آوری کند، میگویند وراج و پر گوست !
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، میگویند ریا کار است !
و اگر نکند، میگویند کافر است و بی دین !
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید، مهم نیست این شادی چگونه قضاوت شود. 
یا عباس
 سپاس شده توسط
#75
.

عطار نیشابوری 




فریدالدین ابوحامد محمد ابن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار کدکنی ولادتش به سال 537 ه.ق در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است.

پدرش در کودکی او را به مکتب حمزه نیشابوری سپرد و بدین سان محمد به دوران تحصیل پا نهاد  و چیزی نگذشت که با کلام خدا آشنا شد و او در مکتب از دیگر همسالان سبقت می گرفت و تا نوجوانی با گذراندن دوره های مختلف به درسهای عمیق تر پرداخت و فنون ادبی سنگین علم حکمت کلام و نجوم را آغاز کرد و علم طب و گیاه شناسی را نیز نزد بزرگان آن روزگار فراگرفت و بالاخص در ادب عربی و فهم اشعار و احادیث قرآنی به مقامی درخور توجه دست یافت. 

زمانی که حمله مغول ها به ایران رخداد او به همراه خانواده اش به شادیاخ نیشابور رفت و پس از دیدن فجایع مغول ها به درد آمد و برای تسکین خود برای اولین بار شروع به سرودن کرد و اولین شعری که سرود این بود :

چون روی تو در هلاک خواهد بودن          قِسم تو دو گز مغاک خواهد بودن 
بر روی زمین چند کنی جای و سرای          چون جای تو زیر خاک باید بودن      

در جوانی به هند سفر کرد که این سفر دو دستاورد برای او داشت: یکی به علم و معرفت او افزود و دیگری دلبسته ی دختر زیبای جوانی شد که بعد ها در سفر دوم با او ازدواج کرد اما پس از چند سال آن زن به بیماری مبتلا گشت و سرانجام جان سپرد و بار دیگر عطار غمگین شد.

مجدداً راه سلوک و عرفان پیش گرفت وبه حکمت و عرفان پرداخت تا اینکه یادگار همسرش، پسر جوانش در جوانی فوت کرد و دگر بار عطار به سوگ نشست .

سرانجام در پی حمله سراسری چنگیز عطار به همراه عده ای از بزرگان و دانشمندان و هنرمندان اسیر شد اما مردم نیشابور را به مقاومت و پایداری دعوت کرد. سربازان مغول هم او را به بند کشیدند و به زندان افکندند. در زندانی که روزگار می گذرانید روزی جلاد وارد زندان شد و شمشیر خود را کشید تا شیخ را که پیر تر از همه بود بکشد، اما خادم شیخ از او خواست که هزار درهم بدهد و شیخ را بخرد و جانش را نجات دهد، اما شیخ به جلاد گفت: مرا مفروش که ارزشم بیش از این درهم هاست. در همین هنگام یکی از سربازان مغول برای اینکه توهینی به او کرده باشد گفت: پیر را مکش در ازای آن یک توبره کاه به تو می دهم و شیخ گفت: بفروش مرا که بیش از این نمی ارزم. 

در همان زمانشمشیر جلاد بر گردن شیخ فرود آمد و چون زخم کاری نبود و شیخ هنوز جان در بدن داشت انگشت در خون خود فرو برد و نوشت: 

در کوی تو رسم سرفرازی این است     مستانِ تو را کمینه بازی این است 
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت      شاید که تو را بنده نوازی این است 


قتل او به سال 618 بوده و مزارش در شهر نیشابور است .


آثار عطار:

منطق الطیر، الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، جواهرالذات، وصیت نامه، بلبل نامه، حیدرنامه، شاهنامه، مختارنامه، شترنامه، خسرونامه، دیوان غزلیات، قصاید و رباعیات.

گر مرد رهی میان خون باید رفت     از پای فتاده سرنگون باید رفت 
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس     هم راه بگویدت که چون باید رفت ...


53





پایداری، تا رستگاری ...




[تصویر:  05_blue.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان