عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر و نثر ادیبان

چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم
با گریه ساختیم و به پای توسوختیم

اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم
عمری که سوختیم برای تو سوختیم

پروانه سوخت یک شب و آسود جان او
ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم

دیشب که یار انجمن افروز غیر بود
ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم


کوتاه کن حکایت شبهای غم رهی
کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم


رهی معیری

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم

بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم

گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمی‌دانیم

چون دلارام می‌زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم

دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم

مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم

هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم

تو به سیمای شخص می‌نگری
ما در آثار صنع حیرانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم

ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم

(سعدی)

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط





نیکی و بدی که در نهاد بشر است                              
شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل                              چرخ از تو هزار بار بیچاره‌ تر است



53 حکیم عمر خیام 53
 سپاس شده توسط
به سر سبزی خویش کاجی ندیدم
به سر گرچه جز برف تاجی ندیدم

تو از من تمام دلم را گرفتی
از این بیش باج و خراجی ندیدم

قسم می خورم راستش را بخواهی
به بالای تو سرو و کاجی ندیدم

به جز عشق، دردی که درمان ندارد
به جز عشق راه علاجی ندیدم

مرا قصر تنهایی و بی کسی بس
از این امن تر برج عاجی ندیدم

که جز سکه های سیاه دو رویی
به بازار یاران رواجی ندیدم

به یک سکه ی قلب، دل می فروشند
مناسب تر از این حراجی ندیدم

تو را با تپش های قلبم سرودم
به این واژه ها احتیاجی ندیدم 

قیصر امین‌پور

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

 هر کسی نغمه ی خود خواند و ازصحنه رود

 صحنه پیوسته به جاست...

 خُرَم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد [تصویر:  53.gif] 


[تصویر:  tenor.gif]
 سپاس شده توسط
(1392 دي 19، 11:37)Alireza 68 نوشته است:
 دانی که را سزد صفت پاکی
 

دانی که را سزد صفت پاکی                                 آنکو وجود پاک نیالاید
در تنگنای پست تن مسکین                           جان بلند خویش نفرساید
دزدند خود پرستی و خودکامی                      با این دو فرقه راه نپیماید
تا خلق ازو رسند به آسایش                     هرگز به عمرِ خویش نیاساید
آنروز کآسمانش برافرازد                                 از توسنِ غرور به زیر آید
تا دیگران گرسنه و مسکینند                      بر مال و جاه خویش نیفزاید
در محضری که مُفتی و حاکم شد                      زر بیند و خلاف نفرماید
تا بر برهنه جامه نپوشاند                                از بهر خویش بامنیفراید
تا کودکی یتیم همی بیند                                اندام طفل خویش نیاراید
 مردم بدین صفات اگر یابی                       گر نام او فرشته نهی ،شاید.


پروین اعتصامی

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد
زهد با نیت پاک است، نه با جامهٔ پاک
ای بس آلوده، که پاکیزه ردائی دارد
شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت
خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد
سوی بتخانه مرو، پند برهمن مشنو
بت پرستی مکن، این ملک خدائی دارد
هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود
باید افروخت چراغی، که ضیائی دارد
گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب
بره، دور از رمه و عزم چرائی دارد
مور، هرگز بدر قصر سلیمان نرود
تا که در لانهٔ خود، برگ و نوائی دارد
گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده
آخر این در گرانمایه بهائی دارد
فرخ آن شاخک نورسته که در باغ وجود
وقت رستن، هوس نشو و نمائی دارد
صرف باطل نکند عمر گرامی، پروین
آنکه چون پیر خرد، راهنمائی دارد
شده  گاهی در  و دیوار دلت تنگ شود..

آسمان گریه کند  گنبدش از سنگ  شود..

آنقَدَر  اشک  بریزی  ز  دو چشم  خونبار

قالی  خانه ات  از ، اشک خودت رنگ شود..

تا سحر  ناله  در آغوش شب  و   تنهایی

ناله ی غمزده  در گوش فلک  زنگ  شود..

یک به یک   خاطره ها  در نظرت میرقصند

بین  افکار  تو   با  خاطره ها  جنگ   شود..

شده  آن گوهر  نابی که  عزیزش  بودی

خاک  هر  کوی و  گذر  مایه ی صد ننگ  شود..

خط  سرخی  بکشی  روی همه  دنیایت

دل دریایی ات  همچون  قفسی  تنگ  شود ...
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
سلاماً على رسائل لم تُبعث خوفا من برودة الردّ

سلام بر نامه هایی که هرگز ارسال نشد؛
از ترسِ سردیِ پاسخ...
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
 سپاس شده توسط
به رسم صبر باید مرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است بغض گاه گاهش را نگه دارد
پریشان است گیسویی در این باد و پریشان تر
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
[تصویر:  a05f8469-7283-4edc-bedf-2186f2e6209b-7161298.jpg]

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
[تصویر:  1532512835648146_large.jpg]

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟ 

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد


قیصر امین‌پور

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
باید که ز داغم خبری داشته باشند
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکــر دشمن  پسری داشتـــه باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچــــه ی  دست  تبــــری  داشتـه  باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تــــو دیــــن دگـــری داشته باشد !
آویخــــته از گــــردن من شـــاه کلیدی
این کاخ کهن بی آنکه دری داشته باشد
سر درگمـــی ام داد  گـــره در گـــره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
فیلم

بی ثــــــمر هر ساله در فکر بــهارانـــــم ولی     چون بهاران می رسد با مـن خزانی می کند


طفل بــــودم دزدکی پیــــر و علیلــــــم ساختند     هر چه گردون می کنـــد با ما نـهانی می کنـد

دور اکبر خوانی ما طی شد اکنـــون یک دهن    از اجل بشنو که با ما شمر خوانـــی می کنــد

می رسد قرنی بـــه پایان و سپــهر بایـــــگان     دفتــــر دوران مـا هـــم بایـــــگانی می کنــــد

شهریــــــــارا گو دل مــــــا مهربانان مشکنید     ور نــــه قاضی در قضا نـــامهربانی می کنــد
 سپاس شده توسط
صبحِ بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی ‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد


بی ‌تو می‌گویند: تعطیل است کارِ عشق بازی

عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد


جُغد، بر ویرانه می‌خواند به انکارِ تو اما

خاک این ویرانه‌ها، بویی از آن گنجینه دارد


خواستم از رنجشِ دوری بگویم، یادم آمد

عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد


رویِ آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم

ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد


در هوای عشقِ تو پر می زند با بی قراری

آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سینه دارد


ناگهان قفلِ بزرگ تیرگی را می‌گشاید

آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

 قیصر امین پور

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان