عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تمرین برای تاپیک (اصول و روش های علمی تغییر عادت)

#61
این یکی دو روزه من سعی کردم با تنبلی ناشی از قاطی کردن فائق بیام..تونستم 41
دیروز روز درسی خوبی بود بالای 7 ساعت4fvfcja

و فکر کنم بعد از امتحان باید بیام مشقام و تصحیح کنم

الهی به امید تو

راستی دارم شعر حفظ میکنم
اما سخته هااااااااااااااااااااااااااا

راه آسون دارید از این سریع و مطمئن ها؟؟؟
خوشا باران و وصف بی مثالش
#62
(1391 دي 14، 20:33)باران.. نوشته است:
تعادل و حفظش از خود ایدهآل گرایی سخت تره
(۸-۱۰-۱۳۹۱ ۱۱:۲۱ عصر)باران.. نوشته شده توسط:

سوالای من
الهی به امید تو


) چرا از تنبلی متنفرم ؟ چرا حالم از تنبلی بهم می خورد ؟
]2)اگر کسی تنبلی کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟
تنبلی چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟
با تنبلی چه چیز هایی را از دست می دهد ؟
کسی که تنبلی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟
)تنبلی چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟

تنبلی باعث میشه همه ی لحظات مفید از دست می ره..همه ی کارهای مهمی رو که میتونست انجام بدم از دست میده..من تنبلی رو دوست ندارم چون از کلمه ی ای کاش متنفرم[تصویر:  47.gif]توی یه کاری تنبلی کردم..کاری که خیلی دوست داشتم انجام بدم اما...الان دیگه نمیشه..اینجوری فرصت های آدم از دست میره...مدام تصمیم میگیره و می زنه زیرش چون تبله و نمیتونه تو اون زمان مشخص انجامشون بده..احساس منفیش میشه از دست دادن فرصت ها و از دست دادن فرصت ها..و یه جور حس نتونستن یه احساس بد داره..حس کلی کار تلنبار شده و بی سر و سامون..حس اضطراب تا خود دقیقه 90..حس اینکه تازه دقیقه 90 میفهمه کلی کار داره که رو هوا موندن و انجامشون نداده .. کلا یا تو آرزوهاش اون کار را رو میبینه که انجام داده .. اما تو واقعیت نه...چون تنبله و حسش نیست..و یه رنج..رنجی که دیروز تجربش کردم..رنج یه کار نکرده و وقت رفته :(رنج که با تنبلی حاصل میشه عقب موندگی از دوستاش..رنج دیدن و کاری نکردن [تصویر:  l.gif] یه برنامه ی روزانه ی خالی که تهش فقط حسرت میخوره و خودش و میخوره که این همه روز داشتم و هیچی به هیچی.زمان..وقت مفید و استعداد هایی که شکوفا نمی شه چون زمینه ش در اثر تنبلی از دست رفته و یه ای کاش..استرس بدون عمل .. و مدام حس منفی که وای دیر شد..اما تهش بازم تنبلییییییییییییییییییییی[تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif]خوب مدام تذکر می شنوه...که این کار موند و اون کار رو هواس..و این جمله که چقدرررررررررر تو تنبلییییییییییییییی...و در اجتماع کلا فقط تو حرف ه..چون توی عمل با تنبلی نمی شههههههه[تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  a.gif]


چرا عاشق تلاش هستم ؟ چرا دوست دارم تلاش کنم و سخت کوش باشم ؟

سخت کوشی چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟

سخت کوش بودن چقدر برایم لذت بخش است ؟

در صورت تلاش، و سخت کوش بودن چه چیز هایی بدست می اورم ؟

چگونه سخت کوش بودن ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟


خیلی افکار هست توی ذهنم که دوست دارم بهشون برسم..خیلی راه های فوق العاده هست که باید برم..و برای رسیدن به چیزهایی که دوست دارم باید تلاش کنم..[تصویر:  1.gif] چون میدونم هر کسی یه استعداد خاصی داره..دلم میخواد اون و شکوفا کنم و روش مانور بدم که این فقط با سخت کوشی همراهه , لذتش توی موفقیتیه که با تلاش به دست می آرم..چیزی که میخوام و با تلاش به دست می آرم..ثمره ی کار ...[تصویر:  t.gif] و اینکه بی هوده نیست.. هیچ انسانی از بیهوده بودن خوشش نمی آد..دوست دارم مفید باشم... واااااااااااای سخت کوشی خیلییییییییییییییی احساسات خوب داره..حس اینکه کافیه اراده کنم وبعد تلاش تلاش تلاش برای رسیدن به چیزی که باور دارم میتونم...[تصویر:  win.gif]چیزایی رو که لایقشونم و خدا در مسیر زندگیم قرار میده..دیگه مهم نیست کی می فهمم..فقط مهم اینکه من با تلاش بهش میرسم..[تصویر:  u.gif] و یه حس آرامش و با سخت کوشی خوب می تونم موقعیت شغلی و اجتماعی بهتری رو به دست بیارم .. کلی بهبود داره توش [تصویر:  12.gif][تصویر:  1.gif]

و در آخر..
به نظرم حسرت دیگه معنا نداره..[تصویر:  shad.gif]


Khansariha (46)


این چند روزه به یه معنای دیگه دست پیدا کردم..
چیزایی رو که قبلا به راحتی به دست می آوردم الان دیگه اونقدر راحت نیست.. خوب هدفا بزرگ تره و با پیش زمینه ی تنبلی و فرصت سوزی هایی که داشتم و رگه هایی که هنوز هست ... خیلی اوضاع این چند روزه مناسب نبود..

البته به نظرم انرژی منفی و رنج آور اه کنارش انرژی مثبت نباشه آدم و از حرکت می ندازه..

پی خوبه که بگم با اینکه وقت زیادی رو از دست داده بودم باز نتیجه ی عالی بود به نسبت زمان..و البته بالای 50% شعرا رو حفظ کردم این یعنی از خنثی یکم بیشتر.. 1

کارایی زیادیه که جلوی راهمه..و میدونم با تمرین یکی دو روزه نمیشه این تنبلیه ریشه ای رو حل کرد..اما به قول اتر موفقیت کوچیک و ببین و به هدف نهاییت فکر کن..
جدا دستاورد داشتم..پس با امید و توکل پش میرم و میدونم برای تلاش هنوز راه زیاده اما دست یافتنی

بالاخره باید یه جایی سختیه زندگی رو چشد برای رسیدن به موفقیت ..

خدا یا شکرت

امروز برنامه رو عملی میکنم علاوه بر اینکه برای اینکه تک بعدی هم نشم اتاقم و مرتب میکنم که تنبلی رو در همه ی ابعاد بتونم مهار کنم

الهی به امید تو
خوشا باران و وصف بی مثالش
#63
(1390 شهريور 25، 22:13)مجتبی نوشته است: مجتبی ) : فعلن همه ی جملاتی که اوردم ، از آنتونی رابینز هست از کتاب قدرت بی پایان ، بعد ها ممکنه منبعم فرق کنه که اون جا متذکر میشم ، همینطور حرف ها و نظرات تکمیلی ، خودم رو به این صورت مجتبی): اعلام میکنم .

4)
استفاده از نیروی جادویی تشبیهات


نیروی جادویی تشبیهات نیرو بخش (لینک در ارسال های بعدی )


تشبیه چیست ؟ هنگامی که در توضیح مفهوم یا حالتی ، آن را به امری مانند می کنیم ، از تشبیه استفاده میکنیم .


تشبیهات می توانند سریع تر و کامل تر به احساسات ما شدت بخشند ،تشبیهات می توانند بلافاصله روحیه ی ما را دگرگون کنند ، می توانند مفهوم امری را تغییر دهند ، می توانند انچه را که به رنج و لذت مربوط ساخته اید مانند یک اهرم عوض کنند ، تشبیهات باید اگاهانه انتخاب شوند .


می توانیم احساسات تنفر امیز و رنج آور از امور دیگر را به واسطه ی تشبیه به احساساتمان در شرایط عدم تغییر نسبت بدهیم :


مجتبی ) چند تا تشبیه که فعلن به ذهنم میرسه به عنوان نمونه میارم ، بعد ها مثال های بهتری میزنم ،


مثال : قرآن می فرماید : "غیبت کردن ، مانند خوردن گوشت مردار برادر تان است "



امام صادق : کسی که خیال زنا کند مانند کسی است که در خانه‏ای نقش و نگار شده دود و آتش به پا کند.
.
چنین کاری گرچه خانه را نمی‏سوزاند ولی زینت و صفای آن را مکدّر کرده و فاسد می‏کند.»
.
.
.
مجتبی ) میشه احساس رنج و تنفر از یک امر دیگه ای رو به احساس رنج و تنفر از این عادت (قدیمی ، قبلی ) ، با تشبیه و مانند کردن ، پیوند بزنیم .


پس دنبال این باشین که قشنگ ترین تشبیهات که احساسات شما رو سریع تحت تاثیر میذاره گلچین کنین ، تشبیهات هر کسی شخصی و بسته به سلیقه ی خودش است ، و طبق باور ها و نظریات خودش هست ، چند تا انتخاب کنید و روی اونها بیشتر مانور و تمرکز بدین در راستای تصمیم یا هدفی که دارین ...


اگر تغییر نکنم ، احساس میکنم همچون حبابی معلق در هوا هستم !
اگر تغییر نکنم ، احساس میکنم شبیه یک تماشاچی هستم نه بازیگر
احساس بعد از خودارضایی ، حالتی است ، سخت و سرد

محرم شدن با نامحرم خدا ، نامحرم شدن با محرم خداست .
با نگاه به نامحرم پرده های چشم خودم می درد ...
باطن و زشتی گناه ،مثل آتش و سرب مذاب است .

البته شما ادبیاتتون از من خیلی قوی تره cheshmak

مهم ) : فقط فعل و انجام اون کار رو به تشبیه منفی ربط بدین ، نه کل زندگی و خودتون رو
اینکار (عدم تغییر عادت ) ، بلهوسی هست ، بی مسولیتی است ، نا شکری است ، پرده دری است ،مثلن میتونیم به ناپاکی ، کثافت ، زشتی ، تیرگی و گرفتاری تشبیه اش کنیم .
متوجه باشیم که خودمون رو یا زندگیمون رو به این تشبیهات ربط ندیم .

.
خوشا باران و وصف بی مثالش
#64
:22:

باز پیدام شد

سلام، ینی اولین نتی که پیدا کردم پریدم پشت سیستم

"سلام

استاد من همونطور که خدمتتون عرض کرده بودم این هفته سرم خیلی شلوغ شد فقط فرصت شد

جز 1 رو حفظ کنم اما مرور رو اصلا نتونستم

لطفا برای هفته آینده مرور رو برام فقط بذارید و 50 آیه اول رو بیشتر فوکوس کنم بهتر هست نظرم

اجرکم عندالله جزاکم الله خیرا

یاعلی"

برنامه کاربر گرامی ***
_________________________________

دوشنبه: مرور 4 ص اول جزء 1

سه شنبه:
مرور 4 ص دوم جزء 1

چهارشنبه:
مرور 4 ص سوم جزء 1

پنج شنبه:
مرور 4 ص چهارم جزء 1

جمعه: تعطیـــــــــــــل ( به جهت استراحت و احتمالا مرور محفوظات هفته)


شنبه:
مرور 4 ص پنجم جزء 1

یکشنبه: مرور جزء 1 و رفع ایرادات کل جزء



................................
این هفته میرسومش

یاعلی




[تصویر:  Untitled_1.png]
#65
نکته ی امروز از یه برنامه ی تلویزیونی clappingclapping

برای تغییر عادت بعد از تصمیم باید خودت رو مجبور کنی و بکشونی..بعدش میشه رفتارت

عین کاریه که من دارم میکنم 4fvfcja
خوشا باران و وصف بی مثالش
#66
این روزا خوب پیش نرفتن

اما امروز خوب بود

من ادامه میدم..هر سختی رو پشت سر میزارم تا بتونم به چیزی که میخوام برسم.

انشاا...Khansariha (48)Khansariha (48)
خوشا باران و وصف بی مثالش
#67
سلام

باران جان به سوال ها جواب دادم
البته خیلی فکر نکردم روش، اگه چیزی به ذهنم اومد اضافه میکنم

53258zu2qvp1d9v

نمونه سوالات رهایی از تنبلی

چرا از تنبلی متنفرم ؟ چرا حالم از تنبلی بهم می خورد ؟

اگر کسی تنبلی کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟

تنبلی چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟

با تنبلی چه چیز هایی را از دست می دهد ؟

کسی که تنبلی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟


تنبلی چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟

تنبلی باعث میشه به اهداف و خواسته های درونیم نرسم وهمه وقتم بی خودی هدر بره .

احساس پوچی و خواری بهم دست میده. هر روز میگم دیگه از فردا شروع میکنم،فردا میاد میگه از هفته ی بعد، هفته ی بعد میگه از ماه بعدو همینطور... ،بعد وقتی سر بلند میکنم میبینم که دیگه خیلی دیر شده و بعد احساس ناامیدی و اضطراب و ...

رنجی بالاتر از اون نیست که به خواسته هایی که تو رویاها میبینمش تو واقعیت نرسم ،
تنبلی باعث میشه بشم یه آدم مثل آدمای دیگه دور و اطرافم که دچار روزمرگی شدن

هر شب وقت خواب حسرت روزی رو که از دست رفت می خورم .
اگه خوب درس نخونم و رو کارهای جانبیم مدیریت نداشته باشم ارشد قبول نمیشم و تو شغلم هم پیشرفتی نمیکنم

با تنبلی زمان مفیدم از دست میره،اعتماد به نفسم کاهش پیدا میکنه،تو کار و درسم موفق نمیشم

تو اجتماع ، از رابطه با دیگران ترس پیدا میکنم ، از این که کسی چیزی ازم بپرسه که می تونستم بلد باشم اما بلد نیستم شرمنده میشم و همش دنبال راهی برای فرارم، از اینکه وظیفمو نتونم به درستی انجام بدم و جون انسان هارو به خطر بندازم می ترسم.


.....................................
چرا عاشق تلاش هستم ؟ چرا دوست دارم تلاش کنم و سخت کوش باشم ؟
سخت کوشی چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟
سخت کوش بودن چقدر برایم لذت بخش است ؟

در صورت تلاش، و سخت کوش بودن چه چیز هایی بدست می اورم ؟

چگونه سخت کوش بودن ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟

عاشق تلاشم چون باعث میشه پله پله به خواستم که پیشرفت سطح علمی و تحصیلیم و یه آدم منظم و با برنامه بودن هست نزدیک بشم.کلا وقتی تلاش میکنم احساس میکنم که از بقیه جلوترم و با سایر افراد یه فرقی دارم.
با سخت کوشی و تلاش به سمت رسیدن به اهدافم، یه حس غرور و شادی وصف ناپذیری در درونم ایجادمیشه و باعث میشه از خودم رضایت درونی داشته باشم و این خیلی آرامش بخشه برام

.
اگه خوب تلاش کنم و از فرصت هام نهایت استفاده رو ببیرم هم ارشد قبول میشم ، هم تو کارم یه فردخیلی موفق میشم و هم تو زندگیم به آرامش درونی میرسم.
این باعث میشه جلو خانوادم همیشه سربلند باشم و تو اجتماع به عنوان یه فرد مفید و با اعتبار شناخته بشم و روابط اجتماعیم بهتر و قوی تر و موثرتر بشه .
53
#68
(1389 مرداد 19، 9:34)مجتبی نوشته است:
21 نکته از بریان تریسی ، برای برنامه ریزی و غلبه بر تنبلی :




سفره را بچينيد

دقيقاً تصميم بگيريد که چه مي خواهيد. روشن بودن در اين مورد يک شرط اساسي است. پيش از شروع کار، هدف ها و تصميم هايتان را بنويسيد.


براي هر روز از قبل برنامه ريزي کنيد

برنامه هايتان را روي کاغذ بياوريد. به ازاي هر دقيقه اي که صرف برنامه ريزي مي کنيد، به هنگام اجراي آن پنج يا شش دقيقه در وقت خود صرفه جويي خواهيد کرد.


قانون 8٠/2٠ را در همه امور به کار بگيريد

٨٠ درصد از دستاوردهايتان نتيجه ٢٠ درصد از فعاليت شماست. همواره تلاش خود را روي اين ٢٠ درصد متمرکز کنيد.


پيامد کارها را در نظر داشته باشيد

مهمترين و ضروريترين کارهاي شما آنهايي هستند که ميتوانند بيشترين تأثير را چه مثبت و چه منفي روي کار و زندگي شما بگذارند. به جاي تمرکز روي ساير کارها، تمام توجهتان را معطوف به اين نوع کارها کنيد.


روش الف ب پ ت ث را مدام به کار بگيريد

قبل از شروع ليستي از کارهايتان تهيه کنيد و سپس آنها را از نظر ارزش و ضرورت اولويت بندي کنيد تا مطمئن شويد که هميشه در حال انجام مهم ترين کارهايتان هستيد.


روي اهداف اصلي تمرکز کنيد

نتايجي را که بايد قطعاً از کارتان به دست آوريد تا بتوانيد بگوييد که به خوبي از عهده کار بر آمده ايد مشخص کنيد و در تمام مدت قاطعانه به دنبال به دست آوردن آنها باشيد.


به قانون تشخيص ضرورت عمل کنيد

هيچ وقت براي انجام همه کارها وقت کافي وجود ندارد اما همشيه براي انجام مه مترين کارها وقت کافي هست.


پيش از شروع، مقدمات کار را کاملاً فراهم کنيد

واقعاً حيرت انگيز است. چه کتاب هاکه هرگز نوشته نمي شوند، چه درجات علمي که هرگز اخذ نمي شوند و چه بسيار کارهايي که مي توانستند زندگي آدم ها را دگرگون کنند اما هرگز به انجام نمي رسند، فقط به اين دليل که مردم اولين قدم را که تهيه ي مقدمات است برنمي دارند.


هميشه يک شاگرد باقي بمانيد

هر چه در ارتباط با کارهاي ضروري و مهمتان دانش بيشتري به دست آوريد، مي توانيد سريع تر شروع کنيد و زودتر به اتمام برسانيد.


استعدادهاي منحصر به فرد خود را تقويت کنيد

دقيقاً مشخص کنيد چه کاري است که در حال حاضر خيلي خوب انجام مي دهيد يا در آينده مي توانيد خيلي خوب انجام دهيد. سپس تمام توان خود را در انجام آن به کار گيريد.


محدوديت هاي اصلي خود را مشخص کنيد

محدوديت ها و يا عوامل بازدارنده دروني و بيروني خود را مشخص کنيد، عواملي که سرعت شما را در دست يابي به مهم ترين هدف هايتان تعيين مي کنند. سپس تمرکزتان را به از بين بردن اين محدوديت ها معطوف کنيد.


هر بار يک بشکه جلو برويد

اگر کارها را مرحله به مرحله انجام دهيد، مي توانيد بزرگ ترين و پيچيده ترين کارها را به انجام برسانيد.


قدرت هاي فردي خود را به حداکثر برسانيد

اوقاتي از روز را که از نظر ذهني و جسمي کارايي بيشتري داريد مشخص کنيد و مهم ترين و
ضروري ترين کارهايتان را در اين اوقات انجام دهيد. به اندازه کافي استراحت کنيد تا بتوانيد بيشترين بازدهي را داشته باشيد.




خودتان را به فعاليت ترغيب کنيد

خودتان مشوق خودتان باشيد. در هر شرايط يا موقعيتي به دنبال کسب نتايج خوب باشيد. به جاي تمرکز بر مشکلات به دنبال راه حل بگرديد. همواره فردي خوش بين و سازنده باشيد.


روش تنبلي سازنده را تمرين کنيد

هيچکس نمي تواند همه کارها را انجام دهد. بنابراين بايد ياد بگيريد که از روي عمد در انجام برخي از کارهايي که از ارزش و اهميت کمتري برخوردار هستند تنبلي کنيد. با اين کار خواهيد توانست وقت کافي براي معدود کارهايي که واقعاً مهم هستند ايجاد کنيد.


اول سخت ترين کار را انجام دهيد

روزتان را با سخت ترين کار آغاز کنيد، کاري که مي تواند بزر گترين تأثير را بر خودتان و حرفه تان بگذارد، و تا وقتي که آن را تمام نکرده ايد دست از کار نکشيد.


کار را به قطعات کوچک تر تقسيم کنيد

کارهاي بزرگ و پيچيده را به قطعات کوچک تر تقسيم کنيد و سپس هر بار يک قسمت از کار را شروع کنيد و به اتمام برسانيد.


وقت بيشتري ايجاد کنيد

برنامه روزانه خود را طوري تنظيم کنيد که به صورت طولاني مدت هر روز وقت کافي براي تمرکز کامل روي کارهاي مهم و اصلي داشته باشيد.


سرعت انجام کار را افزايش دهيد

عادت کنيد که کارهاي اصلي خود را سريع تر انجام دهيد. به عنوان فردي که کارها را سريع و دقيق انجام مي دهد مشهور شويد.


هر بار يک کار مهم انجام دهيد

کارهاي ضروريتان را دقيقاً مشخص کنيد. سريعاً کار را شروع کنيد و بدون توقف تا اتمام ١٠٠ درصد کار پيش برويد. اين رمز واقعي افزايش کارايي و بهره وري فردي است.


اراده کنيد که هر روز اين اصول را تمرين کنيد تا جزئي از عادت هاي شما شوند. با ايجاد اين عادت هاي مديريت فردي و تبديل آنها به بخشي از ويژگي هاي شخصيت خود آينده تان را تضمين کنيد.

من توی این قسمت اولویت بندی مشکل دارم !!!


الان کارام مونده اما توی کانونم :11:


منهدم شم من که جلوی نفسم و نمی تونم بگیرم 1313
خوشا باران و وصف بی مثالش
#69
سلام

دیروز تقریبا خوب گذشت ، یعنی به 80 درصد کارهایی که برنامه ریزی کرده بودم رسیدم.

امروز هم تا اینجا از نظر درس خوندن بد نبود ، فقط امان از این خواب بعداز ظهر که کلی وقتم رو هدر میده13 از 4 تا 6.30 22

باران جان اون سوالات رو که جواب دادم ، حالا باید چیکار کنم؟ هر شب بخونمشو و ویرایش کنم اگه لازم داشت؟
#70
آره عزیزم کار همینه

و اینکه ببینی برای اینکه از بین بره نیاز داری چه چیزهایی رو در کنارش داشته باشی41
خوشا باران و وصف بی مثالش
#71
(1390 شهريور 25، 22:13)مجتبی نوشته است: مجتبی ) : فعلن همه ی جملاتی که اوردم ، از آنتونی رابینز هست از کتاب قدرت بی پایان ، بعد ها ممکنه منبعم فرق کنه که اون جا متذکر میشم ، همینطور حرف ها و نظرات تکمیلی ، خودم رو به این صورت مجتبی): اعلام میکنم .

4)
استفاده از نیروی جادویی تشبیهات


نیروی جادویی تشبیهات نیرو بخش (لینک در ارسال های بعدی )


تشبیه چیست ؟ هنگامی که در توضیح مفهوم یا حالتی ، آن را به امری مانند می کنیم ، از تشبیه استفاده میکنیم .


تشبیهات می توانند سریع تر و کامل تر به احساسات ما شدت بخشند ،تشبیهات می توانند بلافاصله روحیه ی ما را دگرگون کنند ، می توانند مفهوم امری را تغییر دهند ، می توانند انچه را که به رنج و لذت مربوط ساخته اید مانند یک اهرم عوض کنند ، تشبیهات باید اگاهانه انتخاب شوند .


می توانیم احساسات تنفر امیز و رنج آور از امور دیگر را به واسطه ی تشبیه به احساساتمان در شرایط عدم تغییر نسبت بدهیم :


مجتبی ) چند تا تشبیه که فعلن به ذهنم میرسه به عنوان نمونه میارم ، بعد ها مثال های بهتری میزنم ،


مثال : قرآن می فرماید : "غیبت کردن ، مانند خوردن گوشت مردار برادر تان است "



امام صادق : کسی که خیال زنا کند مانند کسی است که در خانه‏ای نقش و نگار شده دود و آتش به پا کند.
.
چنین کاری گرچه خانه را نمی‏سوزاند ولی زینت و صفای آن را مکدّر کرده و فاسد می‏کند.»
.
.
.
مجتبی ) میشه احساس رنج و تنفر از یک امر دیگه ای رو به احساس رنج و تنفر از این عادت (قدیمی ، قبلی ) ، با تشبیه و مانند کردن ، پیوند بزنیم .


پس دنبال این باشین که قشنگ ترین تشبیهات که احساسات شما رو سریع تحت تاثیر میذاره گلچین کنین ، تشبیهات هر کسی شخصی و بسته به سلیقه ی خودش است ، و طبق باور ها و نظریات خودش هست ، چند تا انتخاب کنید و روی اونها بیشتر مانور و تمرکز بدین در راستای تصمیم یا هدفی که دارین ...


اگر تغییر نکنم ، احساس میکنم همچون حبابی معلق در هوا هستم !
اگر تغییر نکنم ، احساس میکنم شبیه یک تماشاچی هستم نه بازیگر
احساس بعد از خودارضایی ، حالتی است ، سخت و سرد

محرم شدن با نامحرم خدا ، نامحرم شدن با محرم خداست .
با نگاه به نامحرم پرده های چشم خودم می درد ...
باطن و زشتی گناه ،مثل آتش و سرب مذاب است .

البته شما ادبیاتتون از من خیلی قوی تره cheshmak

مهم ) : فقط فعل و انجام اون کار رو به تشبیه منفی ربط بدین ، نه کل زندگی و خودتون رو
اینکار (عدم تغییر عادت ) ، بلهوسی هست ، بی مسولیتی است ، نا شکری است ، پرده دری است ،مثلن میتونیم به ناپاکی ، کثافت ، زشتی ، تیرگی و گرفتاری تشبیه اش کنیم .
متوجه باشیم که خودمون رو یا زندگیمون رو به این تشبیهات ربط ندیم .

.
خوشا باران و وصف بی مثالش
#72
1) چرا از استمنا متنفرم ؟ چرا حالم از استمنا بهم می خورد ؟
2)اگر کسی استمنا کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟
3) استمنا چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟
4) با انجام استمنا چه چیز هایی را از دست می دهد ؟
5)کسی که خود ارضایی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟
6)استمنا چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟


13

تنفرم از استمنا... یه دلیلش اینه که وقتی خودم رو تصور میکنم که در حال این عمل زشت هستم فکر میکنم چقدر نفرت انگیزم... یا وقتی به این فکر میکنم که تمام این لحظات نفرت‌انگیز رو میتونستم پر از زیبایی، عشق، ایمان و تلاش کنم فقط تاسف واسم می‌مونه و فکر میکنم که زندگی‌ای که فقط یه بار بهم میدن رو چرا نابود میکنم به دست خودم؟ نمی خوام بپذیرم که اونقد پستم که از پس خودم بر نمیام... چه شکستی برام بدتر از شکست خوردن از خودمه؟ و چه پیروزی بالاتر از غلبه بر نفس خودم؟ وقتی استمنا میکنم اراده ام، روحیه ام و توانم تحلیل میره ضعیف میشم. میل و عطشم به بهتر شدن کم رنگ میشه و آدمی میشم خوار و خفیف، پست و لئیم به چیز پشیز و پستی چنگ زدم و خودم رو از خدا و نور و روشنی دور کردم و تن به پایین ترین و پست ترین دادم.


کسی که استمنا کنه بدترین احساس براش اینه که از خودش متنفر میشه! از این که جلوی نفس خودش مغلوبه و خودش رو مشغول پستی‌هایی بی‌ارزش و بی فایده کرده و از نیکی ها و روشنی ها دوره و اراده اش ناتوان شده آزار میبینه! مرتب آزار مبیبینه! و ایمانش رو به خودش به خدای خودش و به اینکه میتونه بهترین زندگی رو داشته باشه از دست میده به حداقل ها تن میده و باور بهترین و شریف‌ترین بودن رو از دست میده. این آدم برای بهتر شدن امیدش رو از دست میده فکر میکنه زندگی همینه که هست نمی‌خواد بهتر باشه به خودش میگه همه چیز به جهنم! می‌خواد که بقیه بزارن تو منجلاب خودش دست و پا بزنه! حرص و طمع برای لذت های ناچیز، وجودش رو پر میکنه و بهترین ها وزیباترین ها رو نمی‌بینه... و چه حسی بدتر از اینه که آدم به پستی تن بده وقتی می‌تونه بهترین باشه. آدم برای خودش تاسف آور میشه.

استمنا برای فرد رنج ضعیف بودن، رنج خفیف بودن، رنج آسیب زدن به خود رو مزه‌ی هر روزه‌ی زندگی می‌کنه. برای کسی که همه ی دنیا رو خیر و نیکی می‌خواسته تن دادن به پستی و رنج خودش و رنج دیگران یه امر روز مره میشه واسش. این آدم ایمانش رو به نیکی و تلاش از دست داده. این آدم حاظره برای لذت های پست خودش همه چیز و همه کس رو قربانی کنه. این آدم روز و شبش یکیه و ارزش هاش بی ارزشترین چیزهاست و امید براش دورترین چیز.

تکرار... تکرار... تکرار... این بدترین قسمته استمناست. اگه یه بار بود تموم می‌شد و می‌رفت هر آشغالی که بود. ولی فقط تکرار این حسا... این چرخه ی باطل هست که آدم رو از بین می‌بره. هر بار فقط یه ضربه ی کوچیک به ارزش ها و اراده ی آدم میزنه تا به خودش میاد طرف میبینه که دیگه نه ارزشی... نه اراده ای... نه امیدی... گرفتار یه چرخه ی بی پایانه انگار. هربار حساش بدتر میشن کم کم آدم کرخ میشه... اون فرد مبتلا، دیگه باور به ترک کردن نداره، میگه اینطوری هم می‌تونم زنده بمونم... و ... بین «سخت زیبا» و «آسون پست»، آسون پست رو انتخاب می‌کنه مرتب. و مرتب حسای تکراری و بد... مرتب مرتب مرتب... حالت تهوع از این گردش بی توقف بدترین قسمتشه.

استمنا روحش، امیدش و تلاشش رو میگیره... استمنا لذت بردن از زیبایی های واقعی، درک عظمت ها و غرق شدن در آرامش رو به کل از زندگیش محو میکنه... چشماهش براش بینا نیست، گوش هاش براش شنوا نیست... دلش براش پراحساس نیست، همه چیز توی یک خود بی‌ارزش شروع میشه و همونجا هم تموم میشه... همه چیزش خودشه... لذت دهنده لذت برنده... اجتماعش یه وجود خفیف و ضعیفه. دیگه حس ما بودن رو با هیچ کس تجربه نمی‌کنه تا توی این چرخه ی ارضا های خودیه... همه براش بقیه هستن و خودش هست و خودش. آینده مبهمه براش و گذشته یادآوریه اشتباهاش. و این لحظه لحظه ی حس بد پست بودنش. این فرد فرصت در اجتماع بودن رو از دست میده. فرصت عاشق شدن و عشق ورزیدن رو از دست میده. فرصت محترم بودن و احترام گذاشتن رو از دست میده. فرصت لذت از آرامش یک عبادت رو از دست میده. فرصت های زیادی رو توی زندگی از دست رفته می‌زاره و خودش رو مشغول ناچیزترین حسای حرمت شکن میکنه... آخ که چقدر این حس رنج‌آوره... اینکه حرمتها واسه آدم میشکنه... اینکه میشه آدمی که سر هیچی خودش نمیتونه قسم بخوره... از دست رفته همه ی قداست ها براش.

کسی که استمنا می‌کنه به وضوح عصبی‌تر و نامحترم تره. مرد مردونگیش رو از دست میده زن خانم بودنش رو... آروم آروم مرد استمنا کار اراده‌ی مردونگیش، مقاومتش در برابر دشواری ها و استحکام شونه هاش برای بار مسئولیت های سخت کم میشه... از وقارش کم میشه از ایمانش و امیدش... همه ی اینا اونو برای خانواده و اجتماع حقیرتر میکنه. استمنا نابودش اگه نکنه سستش میکنه ضعیفش می‌کنه و آدمی پستتر از چیزی که هدفشه میکنه.

یکی از بدترین خاطرات من از استمنا زمانی بود که تصور خودم رو وی یه شیشه دیدم... آدمی پست، ضعیف، درگیر با خودش که همه چیز توی چهره ش توی اندامش کثیف و پسته. و بدترین حسم به استمنا وقتیه که روزهای عمرم رو میشمارم به لحظه ای فکر میکنم که دیگه دارم میرم از این دنیا از خودم میپرسم چه کردی با فرصتت با زندگیت؟ و ترس و وحشت وجودم رو فرا میگیره...

13




بِسوده‌ترین کلام است
دوست‌داشتن.

رذل
آزارِ ناتوان را دوست‌می‌دارد
لئیم
پشیز را و
بُزدل
قدرت و پیروزی را.

آن نابِسوده را
که بر زبانِ ماست
کجا آموخته‌ایم؟


1) چرا عاشق ترک و پاکی هستم ؟ چرا دوست دارم ترک کنم و پاک باشم ؟
2) پاکی و تقوا چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟
3)پاکی و تقوا چقدر برایم لذت بخش است ؟
4) در صورت ترک ، حفظ پاکی و تقوا چه چیز هایی بدست می اورم ؟
5) چگونه ترک و پاکی ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟




Khansariha (48)




عاشق پاکی هستم چون زندگی رو برام میسازه... چون به خودم باور پیدا میکنم. چون میدونم بهترین سالهای زندگیم روزهای ترکم بوده... چه روزهای موفق و زیبایی چه روزهایی که به خودم افتخار نکردم روزهایی که می گفتم بهترین سال زندگی 22 سالگیم بود... آه خدا... زیبایی پاک بودن به خود ایمان داشتن و خدا رو کنار خود حس کردن حد ندار برام... وای که چه زیباست دیدن و شنیدن و دل دادن به معجزه هایی که همیشه در اطرافم جاری هستن و وقتی که پاکم همه ی اونها برام حیزت انگیز عظیم و دلنشینن. دیدن ستاره ها و درخت ها و ابرها و نور های آسمون برام هر کدوم معجزه ی عظیمیه وقتیی پاکم وقتی خدا کنارمه... وقتی دل به عظمت خدا بستم


هیچ احساسی قشنگتر از همراهی یه ایمان قوی برام نیست. وقتی برام هر چیزی معنی داره. وقتی از خودم خارج میشم و این کل یک پارچه از هستی رو به چشمم می‌بینم. لحظه ها مثل جریان رود کوچیک و آرومی هستن که منو توی خودشون شناور میکنن. و همه چیز، همه چیز فقط روشنیه. همه ی بدی ها بهانه اند، همه ی جنگ‌ها، خونریزی ها و پستی ها فقط بهانه ای برای گمراهی هستن، همه فقط دام‌هایی هستند برای اونایی که بال ندارن یا چشم ندارن، اونا گرفتار میشن. برای اونها که آزادند و گرفتار دامی نیستن، نه ترسی هست و نه اضطرابی و نه حسرتی... وای که چه عظمتی داره این حس که چیزی نابودگر من نیست که من زرهی از ایمانم دارم. نه مرگ به من آسیبی میرسونه نه هر مشکلی که پیش بیاد... من مرد خدام و اون حامی منه.


لذت ایمان و پاکی، لذت متقی بودن، مثل روئین تن بودنه. مثل اینه که همه ی بدی‌ها کیلومترها پایین‌ترن، مثل اینکه مثل یک عقاب پرواز میکنم روی هر چیزی که بده و به اون پایین فقط به چشم تاسف و تعقل نگاه میکنم... و رو میکنم به خدا میگم خدایا شکرت که آزادم. خدایا از این پرواز بی حد متشکرم. خدایا تو حامی من باش میخوام که بهترین باشم!


ترک که کنم سلامتی روحم رو بدست میارم... دوباره نیرو میگیرم و توکل واقعی توی لحظه هام جاری میشه. باور میکنم که گذر زمان به ضررم نیست که برای منه!!! احترام به خونواده ام رو و عشق به اجتماع و اهدافم رو بدست میارم. میفهمم واقعا میفهمم که هستی چقدر عظیمه و اون دنیای کوچیک و خفیف و لئیمانه ی در خود و منجلاب خود غلط زدن چقدر پست و کوچیک بود... زندگی مثل لحظه ای میشه که پرتوهای نور خورشید از پشت ابر به زمین میتابه، آرامش، عظمت، و سبکی.


ترک که کنم مرد میشم! مرد واقعی... مردی که محکمه مثل کوه. مردی که مرده نه اینکه مذکر باشه! مردی که بزرگه دلش و روحش. مردی که خونواده‌اش روش حساب میکنن. مردی که مردم به اراده‌اش قبطه می‌خورن. مردی که چشمهایی باز داره، گوشهایی شنوا و دلی آسمونی. میخوام مرد باشم. میخوام مرد باشم. میخوام مرد باشم.







به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه‌ای در قفس است

حرف‌هایم مثل یک‌تکه چمن، روشن بود
من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد

و به آنان گفتم: سنگ، آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی‌ست
که رسولان، همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید

و من آنان را به صدای قدم پیک، بشارت دادم
و به نزدیکی روز،
و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن‌های درشت
و به آنان گفتم: هر که در حافظة چوب، ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه‌ی شور ابدی خواهد ماند
هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام‌ترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سرِ انگشت زمان برچیند
می‌گشاید گره پنجر‌ه‌ها را با‌ آه
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخة بالای سرم چیدم، گفتم‌: چشم را باز کنید
آیتی بهتر از این می‌خواهید


Khansariha (48)






یا رب! به تو امید بستم.
مسئله این نیست که چقدر می‌تونی مشت بزنی؛
مسئله اینکه چقدر می‌تونی مشت بخوری و باز ادامه بدی.
چقدر زمین بخوری و باز پاشی وایسی.
آدم اینجوری برنده میشه!
 

[تصویر:  05_blue.png]
#73
سلام

131313


بازم بی نظم شدم

اراده = 0 13

الان جوابامو دوباره مرور میکنم.

من باید تغییر کنم

ساعت خوابم باید درست بشه ، ساعت کانون اومدنم کم بشه تا بتونم خوب درس بخونم

حواسم به نمازم باید بیشتر باشه ( اول وقت، با حضور قلب، قضا نشه) ، قرآن هر روز بخونم ، ذکر

ورزش هنوز شروع نکردم (امروز و فردا میکنم)

درسم عقب افتاده 13 اصن یه وعضی

........

تنبیه:
از فردا اگه ساعت خوابم زیاد بشه ، پامو تو کانون نمیزارم ( 42)

اگه درس هم کم خوندم ، از ساعت کانونم کم میکنم

اگه نمازم بدون حضور قلب باشه ،خودمو مجبور میکنم دوباره بخونم تا وقتی که دلم از نمازم راضی بشه



اما اگه این کارایی که گفتم رو درست انجام دادم

خودمو حسابی تشویق میکنم Muscular

تشویقم چی باشه؟هنوز بهش فک نکردم

...
برناممو تو تایپک برنامه ریزی میزارم
#74
سنا خانوم میتونی برای همین موارد جزئی هم یه متن کوچیک مثلا ده خطه بنویسی ،

مثلا این که " تصمیم میگیرم کانون اومدنم رو کنترل کنم "

یا " تصمیم دارم ساعات خوابم رو در روز کنترل کنم "


بعضی وقت ها آدم تا این متن رو مینویسه رو اثر میکنه ، حالا مرورشم بکنه تا یه مدتی که خیلی عالی میشه .

.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#75
باز دارم فالش می زنم
دیشب باید راجع به یه موضوعی صحبت میکردم...موضوع انتخابی خیلی خوب بود..مطلبی که پیدا کردم هم همینطور اما به دلیل کمبود وقت آمادگی کامل نبود ! کار عالیم شد خوب!!!1313131313 همیشه همینه ... خسته شدم دیگه :11:

(1391 دي 14، 20:33)باران.. نوشته است:
تعادل و حفظش از خود ایدهآل گرایی سخت تره
(۸-۱۰-۱۳۹۱ ۱۱:۲۱ عصر)باران.. نوشته شده توسط:
سوالای من
الهی به امید تو


) چرا از تنبلی متنفرم ؟ چرا حالم از تنبلی بهم می خورد ؟
]2)اگر کسی تنبلی کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟
تنبلی چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟
با تنبلی چه چیز هایی را از دست می دهد ؟
کسی که تنبلی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟
)تنبلی چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟

تنبلی باعث میشه همه ی لحظات مفید از دست می ره..همه ی کارهای مهمی رو که میتونست انجام بدم از دست میده..من تنبلی رو دوست ندارم چون از کلمه ی ای کاش متنفرم[تصویر:  47.gif]توی یه کاری تنبلی کردم..کاری که خیلی دوست داشتم انجام بدم اما...الان دیگه نمیشه..اینجوری فرصت های آدم از دست میره...مدام تصمیم میگیره و می زنه زیرش چون تبله و نمیتونه تو اون زمان مشخص انجامشون بده..احساس منفیش میشه از دست دادن فرصت ها و از دست دادن فرصت ها..و یه جور حس نتونستن یه احساس بد داره..حس کلی کار تلنبار شده و بی سر و سامون..حس اضطراب تا خود دقیقه 90..حس اینکه تازه دقیقه 90 میفهمه کلی کار داره که رو هوا موندن و انجامشون نداده .. کلا یا تو آرزوهاش اون کار را رو میبینه که انجام داده .. اما تو واقعیت نه...چون تنبله و حسش نیست..و یه رنج..رنجی که دیروز تجربش کردم..رنج یه کار نکرده و وقت رفته :(رنج که با تنبلی حاصل میشه عقب موندگی از دوستاش..رنج دیدن و کاری نکردن [تصویر:  l.gif] یه برنامه ی روزانه ی خالی که تهش فقط حسرت میخوره و خودش و میخوره که این همه روز داشتم و هیچی به هیچی.زمان..وقت مفید و استعداد هایی که شکوفا نمی شه چون زمینه ش در اثر تنبلی از دست رفته و یه ای کاش..استرس بدون عمل .. و مدام حس منفی که وای دیر شد..اما تهش بازم تنبلییییییییییییییییییییی[تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif]خوب مدام تذکر می شنوه...که این کار موند و اون کار رو هواس..و این جمله که چقدرررررررررر تو تنبلییییییییییییییی...و در اجتماع کلا فقط تو حرف ه..چون توی عمل با تنبلی نمی شههههههه[تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  a.gif]


چرا عاشق تلاش هستم ؟ چرا دوست دارم تلاش کنم و سخت کوش باشم ؟

سخت کوشی چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟

سخت کوش بودن چقدر برایم لذت بخش است ؟

در صورت تلاش، و سخت کوش بودن چه چیز هایی بدست می اورم ؟

چگونه سخت کوش بودن ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟


خیلی افکار هست توی ذهنم که دوست دارم بهشون برسم..خیلی راه های فوق العاده هست که باید برم..و برای رسیدن به چیزهایی که دوست دارم باید تلاش کنم..[تصویر:  1.gif] چون میدونم هر کسی یه استعداد خاصی داره..دلم میخواد اون و شکوفا کنم و روش مانور بدم که این فقط با سخت کوشی همراهه , لذتش توی موفقیتیه که با تلاش به دست می آرم(و آرامش تهش)..چیزی که میخوام و با تلاش به دست می آرم..ثمره ی کار ...[تصویر:  t.gif] و اینکه بی هوده نیست.. هیچ انسانی از بیهوده بودن خوشش نمی آد..دوست دارم مفید باشم... واااااااااااای سخت کوشی خیلییییییییییییییی احساسات خوب داره..حس اینکه کافیه اراده کنم وبعد تلاش تلاش تلاش برای رسیدن به چیزی که باور دارم میتونم...[تصویر:  win.gif]چیزایی رو که لایقشونم و خدا در مسیر زندگیم قرار میده..دیگه مهم نیست کی می فهمم..فقط مهم اینکه من با تلاش بهش میرسم..[تصویر:  u.gif] و یه حس آرامش و با سخت کوشی خوب می تونم موقعیت شغلی و اجتماعی بهتری رو به دست بیارم .. کلی بهبود داره توش [تصویر:  12.gif][تصویر:  1.gif]

و در آخر..
به نظرم حسرت دیگه معنا نداره..[تصویر:  shad.gif]


Khansariha (46)


این چند روزه به یه معنای دیگه دست پیدا کردم..
چیزایی رو که قبلا به راحتی به دست می آوردم الان دیگه اونقدر راحت نیست.. خوب هدفا بزرگ تره

کارایی زیادیه که جلوی راهمه..و میدونم با تمرین یکی دو روزه نمیشه این تنبلیه ریشه ای رو حل کرد..اما به قول اتر موفقیت کوچیک و ببین و به هدف نهاییت فکر کن..
جدا دستاورد داشتم..پس با امید و توکل پش میرم و میدونم برای تلاش هنوز راه زیاده اما دست یافتنی

بالاخره باید یه جایی سختیه زندگی رو چشد برای رسیدن به موفقیت ..

خدا یا شکرت
خوشا باران و وصف بی مثالش

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان