1388 دي 17، 11:16
قصه زندگیمون از اینجا شرو میشه که سال اول راهنمایی رفته بودیم ذوق کرده بودیم که آره از دبستان اومدیم بالاهو دیگه واسه خودمون مردی شدیم تو اونجایی که ما بودیم همه با هم رفیق بودنو هوای همو داشتن منم با یکی از همکلاسیام رفیق شدم که بنظر بچه خوبی میومدو بعد از نیم سال دوم یعنی همون نیم ترم دوم باهاش خیلی صمیمی شدیم تا اینکه اومدو روش انجام دادن این کارو بهمون یاد داد منه ساده ام گوش کردمو گفتم بزار حالا بریم یه بارم شده اینکارو انجام بدیم خلاصه رفتیمو انجام دادیم کمکم واسم عادی شد هر روز هفته ایی سه بار خلاصه بعد از اینکه یه دو سه سالی گذشتو رسیدیم به اول دبیرستان خدا خواستو از زبون چنتا از رفیقامون شنیدیم که یه سری ضرر هایی داره مثل بچه دار نشدن اولش من فک کردم فقط همینه ضررش ولی بعد ها که بیشتر دربارش مطالعه کردمو اومدم تو سایتو اینها گشتم تازه فهمیدم تو چه منجلابی افتادم با خودم عهدی بستم که دیگه ترکش کنم ولی نشد چون بهش خیلی عادت کرده بودم اولین استارتم شد ترک اون رفیق پستم و لا اله الا الله وللش دومین کارمو گفتم بزار توکلم به خدا باشه و سومیشم گفتم راه هایی که تو این سایتها رو کتابها گفتن انجام میدم ترک میکنم دیگه یه دو سه سال دیگه هم گذشت شدم سوم هنرستان رشته حسابداری دیگه یه حس بدی از خودم داشتم حسابی افسرده شده بودم حسابی بدنم از داخل ریخته بود بهم . سال دوم هنرستان دقیق یادمه هر زمستونی که میشد من سرمای سختی میخوردم تا که تو چن جای دیگه خوندم این کار موجب ضعیف شدن دستگاه دفاعی بدنم میشه خلاصه خداخواستو قبول شدیم اومدیم دانشگاه با چنتا از اینهمکلاسیامون رفیق شدیم که وقتی ازشون می پرسیدم چطور ترک کردید میگفتن ما یه دخترو دوس داشتیم یه جورایی عاشقش بودیم که بخواطر اون این کارو ترک کردیم خلاصه اومدیم نشستیم یه جا تنهایی با خودم حرف زدم دقیقو خوب به کارهایی که تو این شیش و هفت سال انجام داده بودم دقیق فکر کردم دقیق تر که فکر کردم دیدم این کارم خوبه برا من که داره اگه خدا بخواد عملی میشه منم به این دوستان یه پیشنهاد میدم دوس داشتیم گوش کنید نخواستیندم که نخواستین دیگه برید و بایه دختر هم سنو سالتون تو این چت روما یا همسایتون یا در کوچه ما چت رومو پیشنهاد میکنیم چون خودمون از اونجا انتخاب کردیم مشکل خودتونو خواستید بگید نخواستینم نگید من یه چیزیو در رابطه با این مرد ها یا پسر ها فهمیدم که دخترها یه حسی دارن که پسرها خیلی فکرشون بهش مشغوله بیشتر توضیح میدم مثلا اگه پسری که از این جور کارا میکنه با دختری رفیق شه که واقعا هم همدیگرو دوس داشته باشن فکر پسر در مورد اون دختر خیلی مشغول میشه طوری میشه که پسر دیگه بخواطر اونم که شده این کارشو میزاره کنار خلاصه اینم تجربه ما بود
موفق باشین دوستان