عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 
#46
من در این موارد به لیبرال دموکراتها نزدیکی بیشتری دارم ...42
دوست ندارم عقایدمو به کسی تحمیل کنم ؛ به عقاید همه هم احترام میذارم ...و انتظار احترام هم دارم

البته منظورم از اون فرد مقابل یه انسانه نرمال و عاقل است  نه کسی که مقدسات توهین میکنه و ادعای روشن فکری کنه ...
این جور ادما رو فکر نمیکنم بشه با گفتن خوبی های ائمه و از این دست موارد توجیه شون کرد ...
تندرو هستن ...

البته بحث دینی رو دوست دارم ، دوستان ارمنی و عرب زیاد دارم و بحث ها کردیم باهم و در چارچوب احترام به عقید هامون

اگر بحث اینترنتی باشه که اصلا وارد نمیشم ...

هرکسی ارزش بحث نداره ..
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
#47
سلام 303

اول از همه سعی می کنم مهربانانه و صمیمی صحبت کنم نه خشن و جدی!
چون من با شخص مقابل که دشمنی ندارم، فقط سر یه بحثی اختلاف داریم با هم... همین... 53258zu2qvp1d9v

بعد هم اینکه خودمو نمیکشم تا شخص مقابل قبول کنه من درست میگم...
فقط تا اندازه ای که لازمه تلاشمو می کنم و دیگه بحث رو تموم می کنم...
شاید اگه من چند شبانه روز هم واسش دلیل بیارم، اون قبول نکنه... بهتره فسفرهای مغزمو واسه کارهای دیگه نگه دارم... 4fvfcja

یه سری چیزها رو هم که آدم باید همیشه تو بحث ها با هر کسی رعایت کنه...
تو حرف طرف مقابل نپرم... منطقی صحبت کنم... اگه چیزی رو درست می گفت، حرفشو تأیید کنم... با کنایه و توهین حرف نزنم... احترامشو نگه دارم... بی خودی جبهه نگیرم... 1

واقعا همه این کارارو می کنم؟ 174fvfcja
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

#48
سلام
میگم مرا به خیر تو امید نیست شر مرسانKhansariha (18)
ولی جدیش اینه تو اکثر موقعیتهایی که پیش میاد یه نفر رو به عنوان عادل وارد بحث میکنیم واون بین حرفهای ما قضاوت میکنه تا به نتیجه برسیم ولی کلا خیلی کم شده به نتیجه برسیم17
#49
موضوع پنجم:


همیشه پدر و مادر ها صلاح ما رو میخوان 
اما اکثر مواقع انتظاراتشون از فرزندشون بالاست 
و گاهی هم عقایدشون رو به فرزند تحمیل میکنند


همه بچه ها میخوان پدر و مادرشون رو راضی نگه دارن 
که خیلی جاها باعث میشه انسان دیگه خودش نباشه بلکه کسی باشه که اطرافیانش انتظار دارن


برای اینکه هم خودت باشی هم پدر مادرت رو راضی نگه داری چکار میکنی؟
چجوری تصمیمی رو میگیری که پدر و مادرت باهاش مخالفن ؟
آیا از خواسته ات میزنی؟
تا کی حاضری از علایقت صرف نظر کنی؟
( فرض میکنیم با حرف منظقی هم راضی نمیشن )
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
#50
سلام. من هر کاری رو که میکنم در راستای عقایدم هست و هیچگاه نمیذارم چیزی بهم تحمیل بشه حتی اگه اون افراد پدر و مادرم باشن. درسته گاهی اوقات آدم توی آنپاس قرار میگیره ولی باید همیشه راه حلی رو برای این مشکلات پیدا کرد. اگه من رو درک نکنن تنها کاری که میتونم بکنم اینه که به این دموکراسی اعتراض کنم و از خر شیطون هم پایین نیام. گاهی اوقات آدم باید خودت رو بزنه کوچه علی چپ. گاهی اوقات باید درست فکر کنه. پس برای انجام هر کاری باید اول فکر کرد
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
#51
فکر میکردم بحث داغی بشه 1276746pa51mbeg8j
کسی چیزی نداره بگه؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
#52
سلام 303
منم از تحمیل شدن عقاید بیزارم... 53258zu2qvp1d9v

اما خب این جا یه مسئله ای هست...
این که آیا اون چیزی که پدر و مادر میگن واقعا درسته یا نه...
اگه واقعا حق با اوناست، چه قدر خوب که آدمو مجبور کنن! 53258zu2qvp1d9v

و به نظرم باید دانش رو بالا برد در اون زمینه ای که توافق وجود نداره...
از تجربیات دیگران استفاده کرد... پرس و جو کرد... دلیل های حتی به ظاهر غیرمنطقی پدر و مادر رو خیلی خوب شنید....
و بعد تصمیم گرفت...

اگه من به این نتیجه برسم که پدر و مادرم در اشتباهن، قطعا راه خودم رو میرم... 1276746pa51mbeg8j
و تا جایی هم که بتونم دلیل و منطق براشون میارم.. حالا دیگه هر چقدرش رو بپذیرن یا نه...

مثلا من موقعی که می خواستم واسه بار دوم تو کنکور شرکت کنم، پدرم واقعا مخالف بودن...
اما با توجه به وضعیتی که من اون زمان داشتم و با توجه به شناختی که از خودم و از موقعیت داشتم، علیرغم تصمیمشون دوباره شرکت کردم تو کنکور...
و به هیچ وجه هم پشیمون نشدم از این عمل... 53258zu2qvp1d9v

فقط یه مسئله دیگه هم هست...
و اون این که اگه آدم تصمیمی خلاف تصمیم پدر و مادر بگیره، گاهی اون حمایت والدین رو دیگه از دست میده...
که خودش موضوع مهمیه و نمیشه ساده ازش گذشت... 53258zu2qvp1d9v

منم خوشحال میشم نظر بقیه دوستان رو در این مورد بشنونم... Khansariha (8)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

#53
سلام دوستان
تجربه من اینه که وقتی پدر و مادرمون نظری متفاوت با ما دارند، نباید خیلی شدید باهاشون مخالفت کنیم. وقتی نصیحتی می کنند ازشون تشکر کنید، خیلی هم تظاهر نکنید که می خواید روی کاتون پافشاری کنید. اما در نهایت کاری رو کنید که خودتون درست تشخیص میدید.
این روش بیشتر روی مادرها جواب میده، (فکر کنم خانمها دوست دارند چشم بشنوند، اما خیلی براشون  مهم نیست که به حرفی که میگن عمل کنیم)
پدرها اما گاهی اوقات محکم روی نظرشون می ایستند. بنابراین گاهی اوقات لازم میشه برای احترام هم که شده طبق خواست پدرها رفتار کنیم.

این موضوع دخالت پدر  و مادرها بعد از ازدواج اهمیت بیشتری پیدا می کنه. بعد از ازدواج لازمه توی خیلی زمینه ها اجازه دخالت داده نشه، چون می تونه مشکلات جدی ایجاد کنه.
#54
من پدرم با این که سواد زیادی نداره ، اما خیلی مواقع خوش فکر و منطقیه

و مادرم کمتر و احساسی تر

پدرم معمولا مسائل رو واگذار میکرد به خودم
تو کار و تحصیل و ... و هرتصمیمی هم که میگیرم معمولا حمایت میکنه



ولی بوده مسائلی که فکرا همسو نبوده
بحث هم پیش اومده اخرش


ولی من مثل ارمین که مطمون باشم که راهم درسته ، راه خودمو میرم
نمیدونم درسته یا نه
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
#55
بحث خاصیه ... 22 

خب من حرفاشون رو میشنوم و فکر میکنم و حتی قبل از اینکه حرف بزنن میدونم موضعشون چیه 

در بعضی موارد  زبون ما یکی نیست! در نتیجه نه من حرف اونا رو میفهمم و نه اونا حرف منو! 

خب این جور موقعا من کار خودمو میکنم 22  بعدم پنهان کاری میکنم! 1276746pa51mbeg8j مجبور میشم دیگه 

که این اصلا خوب نیست  یعنی تازگی یکم عاقل تر شدم  فهمیدم استرسی که پنهون کاری به آدم وارد میکنه 

از خیلیییی چیزا بدتره! 

مثلا الان خیلی به حرفای مادرم رسیدم  ولی با تجربه ... مشکل اینجا بود که مادر من زبون منو بلد نبود!!! 

نمیخوام همه تقصیرا رو بندازم گردن پدر و مادر  ولی این یه موردو بهش اعتقاد دارم 

همین الانم زبون من فرق داره با اونا  ولی زبونشون رو الان بهتر میفهمم 

 من فکر میکنم که باید از تجربیات بزرگترا استفاده کرد ولی نباید استقلالمون رو هم از دست بدیم
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
#56
موضوع ششم : ( پیشنهادی از یک کاربر )


همگی موقع تحریک گفتن عقلمون از کار میفته و نمیفهمیم چی میشه 


راه حلتون برای به کار گرفتن تمام دانسته هایی که درباره رفع تحریک میدونید در بحران ها چیست؟


چجوری توی اون لحظه به خودتون می قبولونید که بااااید دست ازش بکشید؟؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
#57
سلام

مبحث خوبیه ممنون از انتخاب خوبتون

خب همونطور که هممون چ ضعیف و چه قوی این حس رو تجربه کردیم

همونقدر که ی کشش درونی مارو به سمت این کار میکشه

ی چیزی هم تو درونمون هست که سعی داره مانع ما بشه

رد خور نداره به هر طریقی میخواد مانع بشه 

بعضی وقت ها شاید خودمونو بزنیم به نشنیدن و اونقد ادامش بدیم تا کمرنگ بشه

باید هوشیار باشیم و حواسمون جمع باشه

هرچی بیشتر گوش کنیم بهش و انجام بدیم سری های بعدی راحت تر میشه

وقتی اون ندا ازمون خواهش میکنه یا تهدید میکنه که نکن این کارو باید تغییر موقعیت ناگهانی بدیم از جامون پاشیم
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


#58
سلام 303

به نظرم هر چقدر برنامه ریزی قبلی ما واسه این جور مواقع قوی تر باشه، درصد موفقیت ما هم بیشتره...
هرچقدرم عقل ما از کار بیافته! اما چون از قبل با خودمون مشخص کردیم که باید چی کار تو این جور مواقع
ضمیر ناخودآگاهمون کار از پیش تعریف شده ی خودش رو انجام میده و راحت تر از پس اون تحریکات برمیایم...

و نوشتن هم خیلی خوبه...
اگه من قول و قرارهام رو نوشته باشم یا انگیزه ها و هدفام رو...
اون وقت حتی اگه عقلمم کار نکنه، اما نوشته های از پیش نوشته شده، خیلی راحت می تونن بهم جهت بدن و منو سر عقل بیارن!
هر چقدر اون نوشته ها تاثیرگذارتر و خالی از شعار! باشن، بازم درصد موفقیت بالاتر میره...
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

#59
سلام.

من معمولا قبلا سؤالات و جوابایی که دوستان داده بودند رو می خوندم و نظری نمی دادم.
اما الان دیدیم یه تجربه ی ناچیزی داریم گفتیم در اختیار دیگر دوستان بذاریم! (شاید که رستگار شدیم!)

خب. روزای اولی که ترک رو شروع کرده بودم این یکی از معضلات (انشاالله که املاش رو درست نوشتم21 من بود.

من این روشی که در ادامه می نویسم رو برای خودم اجرا کردم و جواب هم داد:

زمانی که آدم در شرایط بحرانی هست، فکرش به جز به لذت (بهتره بگیم ذلت) از خ.ا به چیز دیگه ای نمی تونه بپردازه.
درواقع همون طور که گفتید نمی تونه ضررات این کار، گناه بودنش و غیره رو به خاطر بیاره.
پس کاری که من در این جور شرایط می کردم این بود که کمی صبر می کردم.
کمی دست نگه می داشتم.
بعد اتفاقی که می افته اینه که اون آتشی که درون ماست و باعث این کار میشه فروکش می کنه و فکر ما کمی بیشتر به کار می افته.
این طور دیگه سراغ شکست نمی ریم.
[تصویر:  05_blue.png]
#60
سلام

روش من این بوده که علاج واقعه رو قبل از وقوع باید کرد.

من تلاش می کردم که نزارم کار به این جاها بکشه،وقتی هم این طوری میشد،میومدم اورژانس کانون و اوضاع بهتر میشد.

تو همین مدت هم یه چیزایی یادم میگرفتم.

اصل پشت گرمی و آماده بودن برای این شرایط.

تلاش خودتون رو بزارید روی این که از شرایط و احوالی که منجر به تحریک میشه فاصله بگیرین.دل و فکرتون رو صفا بدین،با ذکر خدا،قرآن ،نماز و ....

تو همین مدت که روی احوال درونیتون سرمایه گذاری می کنین،در کنارش ارادتون رو قوی کنین تا پایداری بدست بیارین.

اصل رو بزارین بر این که چه کار کنیم که فاصله بگیریم از خ ا؟ نه این که توی شرایط تحریک چه کار کنیم؟.

نزارین که زمان بگذره ببینین کی وسوسه میاد و دست به کار بشین،بلکه کاری کنین که وسوسه نیاد و کار به اونجا نکشه،چون هیچ تضمینی وجود نداره که بتونیم در اون شرایط موفق بشیم،این شرایط خیلی ها رو زمین زده که باورش سخته...مثل برسیسایی که به عابد بودن مشهور بود و....

واسه همین خدا دستور داده که نزدیک نشین،

لا تقرب زنا،لا تتبعو خطوات الشیطان،چشم ها رو فرو ببندین، و....

چون وقتی از یه طرف شهوت بیاد،از طرف دیگه عقل میره،چقدر باید انتظار داشته باشیم کسی که عقلش ضعیفه میشه بتونه هر دفعه موفق بشه؟چند بار خدا وکیلی دائم شکست خوردیم و همش گفتیم آقا نمیشه ترک کرد و نا امید شدیم؟چون همش میخواستیم اول وسوسه بشیم بعد انجام ندیم،یوسف یه بار امتحان شد،دائم که با زلیخا و زن های دیگه که نبود،یه بار آدم گرفتار وسوسه بشه،نه دائم درگیر باشی بعد بگی موفقیت ممکن نیست.حضرت یونس یه بار غضب کرد بعد دیگه نزاشت اینطوری بشه،فاصله گرفت،آدم یه بار کاواره میره و موفق میشه زهرماری نخوره،نه دائم اونجا باشه و نخوره،بلاخره تسلیم میشه،چون معلومه شاید هیچکدوم از ما همچین اراده هایی رو نداریم،حتی کسایی هم که قوی هستن ،اگه مدام تو این شرایط باشن مغلوب میشن.خوب آدم یه بار ارادش قوی بود و تونست از اون شرایط سالم بیاد بیرون،خدا وکیلی ماها همیشه با اراده بوده ایم؟که حالا انتظار داریم هر دفعه موفق بشیم؟انتظار به جایی نیست.میدونیم که همیشه سر حال نیستیم.اگه همیشه با اراده بودیم الان باید یا پیامبر اولوالعزم باشیم یا اولیاء خدا.

پس انتظار نداشته باشین وقتی اوضاع خطرناکه اون لحظه اراده ای محکم داشته باشین،خودمون رو گول نزنین،کلاه سر خودمون نزاریم،شاهد این که ماها میایم اورژانس تا یکی کمکمون کنه،چون میدونیم تو اون لحظه ارادش رو نداریم بلکه تو اورژانس یکی دستمون رو بگیره،خوب یه بار اومدی اورژانس کسی نبود چی کار می کنی؟

پس حالا که عقل قوی تره ،نزاریم با اومدن شهوت و وسوسه ضعیف بشه.چون انتظار ثبات داشتن از آدم ضعیف العقل کار منطقی نیست.

اگه یوسف هم باشی تضمینی نیست که همیشه سربلند بیرون بیای.

پس علاج واقعه قبل از وقوع چاره ی کاره ،اگه دنبال پاکی همیشگی هستی نه مقطعی.

داستان خواب خرگوشی رو به یاد بیاریم،دائم گذاشت لاکپشت نزدیک بشه بعد دوباره میدوید،ولی یه بار رسید که لاکپشت ازش رد شد و شکست خورد.داستان ما هم همینه ولی ماها مثل اون خرگوش سریع نیستیم،حریف ما از لاکپشته سریع تره،فاصله نگرفتن و گرفتار وسوسه شدن همانا منتظر شکست بودن هم همانا.

پس توجه و تلاشمون رو بزاریم روی این که چه کار کنیم که دور بشیم از وسوسه؟

با روزه شهوت رو کم کنیم؟با گرسنگی نفس رو ضعیف کنیم؟هر کاری که کمک می کنه،استراتژی داشته باشیم،وگرنه با هر بار حمله سرنوشت نا معلومی خواهیم داشت،حتی پیامبر هم جنگ داشته که شکست خورده باشه،علت اون شکست چی بود؟رها کردن،بی احتیاطی،و...

پس نگهبان حال خودمون باشیم،دائم حالمون رو زیر نظر بگیریم،ببینیم نکنه داریم به شرایط وسوسه نزدیک میشم،نکنه حالم به وسوسه نزدیک شده باشه،پس علاج کنیم و حال رو اصلاح کنیم،به هر وسیله ی ممکن.

اون وقته که ترک و موفقیت منطقی و راحت خواهد شد.


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان