1397 ارديبهشت 22، 21:53
خوشبختی هم مثل هر صفت خوب دیگه ای یه بازه ی صفر تا صدی رو شامل میشه
و مثل اکثر صفات خوب دیگه عده ی کثیری در دره ی اون قرار دارن و هر چه به قله نزدیک میشیم تعداد کمتر و کمتر میشه.
آدم های خوشبخت انسان های دارایی هستن. انسان های توانایی هستن.
آدم های خوشبخت انسان های دانایی هستن و هر روز در حال کم کردن فاصله ی توانایی و دانایی شون قدم برمی دارن و بر میزان دارایی شون اضافه می کنن.
آدم خوشبخت همراه های بزرگی تو زندگیش داره که از بخت خوش هم مسیر زندگیش شدن.
آدم خوشبخت هیچ چیز رو به سادگی به دست نمیاره و ارزش به دست آورده ها و به دست نیاورده ها رو با جان و دل می دونه.
آدم خوشبخت جایگاه ویژه ای برای خدا داره.
خدا رو در جایگاه ویژه ای از روزمرگی هاش قرار میده و خدا هم او رو در جایگاه ویژه ای بین مردم قرار میده.
آدم خوشبخت حتا از دور هم دیدنی و آموختنیه.
اگه سهم زندگیش آس و شاه و بی بی نبود، اما هر کس که اون رو ببینه اذعان می کنه، با ورق های دولو و پنج لو و هفت لویی که دستش داره بهترین بازی زندگی رو انجام میده.
آدم خوشبخت استعدادهاش رو بارور کرده و با هر کاشت و داشت و برداشتی که انجام میده حال خوش رو هم تجربه می کنه.
هیچ آدمی خوشبخت نیست مگر اینکه زورش به خودش رسیده باشه. کسی که زورش به خودش رسیده مدیر خوبی هست.
چنین آدمی با عالم می تونه ارتباط برقرار کنه. هر اونچه که پیرامونش هست رو دوست بداره و هر اونچه که اطرافش هست او رو دوست بداره.
با همه ی این توصیفات فکر نمی کنم دیگه خیلی نیاز باشه از خوشبختی خودم بگم یا از فاصله تا دره ای که با چشم هم میشه دید و از قله ای که با دوربین هم دست نیافتنی است.