1395 تير 24، 8:10
رفتم دم در کافی نت سر کوچمون....
میخواستم برم توو اما یه چیزی نمیزاشت قدم از قدم بردارم...
توی کافی نت رو نگاه کردم ....
از پشت شیشه دیدم یه پسر قد بلند و خوشتیپ داره با کیبورد ور میره....
با خودم فکر کردم میرم توو ...بالاخره یه اتفاقی میفته....
درو وا کردم رفتم توو
رفتم جلو رووش.....سه ثانیه ای زل زدم توو چشماش....
بدون سلام کردن یه کاغذ گذاشتم جلو دستش....
بهش گفتم : بی زحمت این کد رهگیری و این شماره شناسنامه و این شماره پرونده رو بزن توی سایت سنجش ببین چی بالا میاره....
یه نگاهی بهم کرد و گفت: چشم ، الان!
منتظر بودم که چیزی بگه ....
یه نگاهی بهم کرد و گفت : از هر دو صفحه ش ؟!!
با یه حالت جدی گفتم : نه ...فقط صفحه اولش !
دستش روی موس بود اما هر چند لحظه یه بار نگاهم میکرد!....
یه حسی این وسط سنگینی میکرد ...ظاهرا اونم متوجه شده بود اما نمیدونست قضیه چیه!
منتظر بودم تا برگه ی پرینت از توی دستگاه بیروون بیاد...
چند ثانیه ای گذشت ...
پرینت کارت ورود به جلسه م در اومد....
یه نگاهی بهش کرد و با لحن مودبانه ای گفت : خدمت شما !
کارت رو ازش گرفتم....
خیلی جدی چند ثانیه تو چشاش زل زدم....
اونم یه دفعه گفت : قابلی نداره....
دوباره با لحن محکم تر و جدی تری ،گفتم : ندارم!
همین طوری مات و مبهوت داشت نگام میکرد.... اونقدر تعجب کرده بود که نتونست چیزی بگه!
یه نگاه به در انداختم...
چند قدمی باهام فاصله داشت...
بدون اینکه جوابشو بدم خیلی محکم قدم برداشتم و به سمت در رفتم..
وقتی که دستم به دستگیره در رسید ، روو کردم بهش و گفتم،.....بزن به حساب!
و درو آرووم بستم.
....
.....
......
.......
(دوستان دیروز جای بدی نوشته بودمش...گفتم اینجا بنویسم که به یادگار بمونه ...شاید روزی اومدم دوباره دنبال نوشته های خودم..!)