عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...

#16
نمیدونم تو روز الست چه قولی به خدا دادیم که الان این طوری ناراحتیم و شرمنده.

یه بچه اگه کار بدی کنه، دروغ بگه، مسخره کنه، یا هر کار بدی، اگه حس کنه کسی داره میبینه، ناخودآگاه خودشو جمع

و جور میکنه. خدا هم که میگه همه چیز در تقدیر از پیش مشخصه. واسه همینم

اسم ما رو گذاشته انسان. یعنی نسیان، فراموش کار. واقعا اگه صفت رحمت خدا

نبود، همه نابود میشدیم. قرآن میگه که اگه خدا بخواد با عدالت با هممون رفتار

کنه، پدر هممون در میاد. مگر ای سحاب رحمت تو بباری. "امید" واقعا اسم خیلی

قشنگیه. "امید". بوی معجزه میده. لطفا یه بار تکرار کنیم.
53
#17
(احتمالا شنیدین) یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کی نبود. روزی پسری عادی

عاشق شاهزاده ای زیبا میشه. با کلی دردسر و تلاش بالاخره موفق میشه با

دختره صحبت کنه. (به به). قراری که میگذارن این میشه که پسره باید یک سال زیر

اتاق شاهزاده خانوم و بیرون ساختمان قصر انتظار بکشه. بعد از این یک سال، به

دختره میرسه. پسره هم قبول میکنه. "یک" "سال". تو گرمای تابستان زیر آفتاب

داغ، تو سرمای یخبندان زمستان زیر برف، تو گشنگی و سختی انتظار میکشه.

روزی که فردای آن روز قرارشون به پایان میرسه و از فردای اون روز، دختره رو به

دست میاره و طبق قرار بهم

میرسن . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . میره. میره و

دیگه برنمیگرده.
#18
تقديم به نفسم

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا


بین ادم هایی که همه سرد و غربند با تو


تک و تنها به تو میاندیشد و

دلش از دوری تو دلگیر است


یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش


به رهت دوخته بر درمانده


و شب و روز دعایش اینست


زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی


و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد


یک نفر هست که دنیایش را


به شکوفایی احساس تو پیوند زده


و دلش میخواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد


و دعا میکند این بار که تو با دلی سبز و پر از ارامش


راهی خانه خورشید شوی


و پر از عاطفه و عشق و امید به


شب معجزه و ابی فردا برسی



هر کجایی هستی به سلامت باشی عزیزم
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود درنگ نکن

وعده گاه ما : تاپیک قرار عاشقی


[تصویر:  nasimhayat.png]

مطلب زیر تقدیم به برادران کانونی ام

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%A...#pid202152

اللهم مولای کم من قبیح سترته

و کم من فادح من البلا اقلته

و کم من عثار وقیته

وکم من مکروه دفعته

و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته
#19
سلام به شما عزيزان...
طبق اطلاع رساني كه تو تاپيك درد و دل كرده بودم ( اگه نخونديد حتما بريد بخونيد مهمه ) يكي از كاراي خودمو امشب واستون ميزارم ( 1.48 بعد از نيمه شب ) از دل بر اومده اميدوارم به دلتون بشينه.....

تقديم به كسي كه شب و روز تو فكرشم.....

يه شب تو خواب نازم... فقط اونو ميديدم
داشتم تو باغ چشماش ... تو گلزار قدمهاش....
يه دونه گل ميچيدم...
انگاري توي خوابم چشمام ولم نميكرد...
هر وقت اونو ميديدم شروع به گريه ميكرد...
تو اون دنياي چشماش.... يه دونه اسمون بود
حسرت من ديدنه ........اون ابروي كمون بود
سرمو گذاشتم رو شونش براش قصه ميگفتم...
براش قصه ميگفتم از درد بي درمونم....
خدا فقط كاري كن بدون اون نمونم....
براش قصه ميگفتم از اين حال عجيبم ...
از اين عشق پاكم... از اين دل غريبم...
از اون خطر هايي كه واسش به جون خريدم...
از اين روزگاري كه فقط داده فريبم....
براش قصه ميگفتم از احوال خرابم ...
از اون نوشته اي كه هرگز نداد جوابم....
خلاصه چند ساعتي بهش نگاه ميكردم....
تو اين دل لعنتي واسش دعا ميكردم.....
واسش دعا ميكردم هميشه زنده باشه...
اين چشم ناقابلم هميشه زير پاشه....
دعا كردم كه لبهاش به همه چي بخنده....
جنس دل شيشه ايش در رو غصه ببنده....
وقتي ديدم كه چشماش انگار يك كمي لغزيد....
اين سينه ي سوخته هم يكدفعه در جا پوسيد....
تو اطلس نگاهش يه چيزيو ميديدم....
تا اومدم بپرسم يهو از خواب پريدم....
از اون به بعد تا امروز دلم يه واهمه داشت....
اخه ديدم كه خوابم تعبير خوبي نداشت....

مخلصتون سرباز كانون....
يا علي53
#20
یه چیزی بدون "ماهستیم" هر چی نوشته ها بزرگتر باشن تعداد کسانی که اون رو میخونن کمترن. به خصوص اگه رنگش قرمز باشه.
رنگ قرمز برا اخطاره نه چند خط نوشته.wacko2wacko2
یک لحظه تفکر بهتر از 70 سال عبادت است.
#21
سلام....303
ببين رئييييييس كم كم داري رو اعصابه سرباز دو استقامت ميريا...
بابا بيخيال تا پيك شاعرانست تو با درفشاني هاي پارازيتت ميااااااااي فضاي رمانتيكو ميريزي به هم .... اخه گيراي الكي هم ميدي اگه رنگ قرمز فقط واسه تذكره رنگاي ديگه هم بايد هركدومشون واسه نوشتن چيز خاصي باشن .... اخه شايد يكي دوست داشته باشه با قرمز بنويسه اونوقت به نظر شما بايد چه كار كنه ؟ دوست داري مارو ضايع كني بابا ما پيش خدا ضايع شديم شما كه ديگه بندشي....
ميخواي اين تذكراتو بدي يه پيغام خصوصي چيزي..... بعدشم شما به عنوان مدير سايت بايد از اينجور پستا استقبال كني نه كه سري چنان بزني تو پوز نويسنده كه به غلط كردن راضي بشه....
بازم به ديده منت من پستو ويرايش كردم....
ولي اين رسمش نشد.... غريب كشي كار خيلي بديه... يه ذره روابط عمومي هم واسه رئيسي مثله شما لازمه....
ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
#22
اينم يه مطلب عاشقانه ي بسييييييييييييييييييييار زيبا .....
سفارشي فقط واسه عاشقاي كانون.....

در جزيره اي زيبا تمام حواس آدميان، زندگي مي کردند: ثروت، شادي، غم، غرور، عشق و ...
روزي خبر رسيد که به زودي جزيره به زير آب خواهد رفت. همه ساکنين جزيره قايق هايشان را آماده و جزيره را ترک کردند. اما عشق مي خواست تا آخرين لحظه بماند، چون او عاشق جزيره بود.
وقتي جزيره به زير آب فرو مي رفت، عشق از ثروت که با قايقي با شکوه جزيره را ترک مي کرد کمک خواست و به او گفت:" آيا مي توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت: "نه، من مقدار زيادي طلا و نقره داخل قايقم هست و ديگر جايي براي تو وجود ندارد."
پس عشق از غرور که با يک کرجي زيبا راهي مکان امني بود، کمک خواست.
غرور گفت: "نه، نمي توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خيس و کثيف شده و قايق زيباي مرا کثيف خواهي کرد."
غم در نزديکي عشق بود. پس عشق به او گفت: " اجازه بده تا من با تو بيايم."
غم با صداي حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خيلي ناراحتم و احتياج دارم تا تنها باشم."
عشق اين بار سراغ شادي رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادي و هيجان بود که حتي صداي عشق را هم نشنيد. آب هر لحظه بالا و بالاتر مي آمد و عشق ديگر نااميد شده بود که ناگهان صدايي سالخورده گفت: "بيا عشق، من تو را خواهم برد."
عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتي فراموش کرد نام پيرمرد را بپرسد و سريع خود را داخل قايق انداخت و جزيره را ترک کرد. وقتي به خشکي رسيدند، پيرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسي که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله اي روي شن هاي ساحل بود، رفت و از او پرسيد: " آن پيرمرد که بود؟"
علم پاسخ داد: "زمان"
عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟"
علم لبخندي خردمندانه زد و گفت: "زيرا تنها زمان است كه قادر به درک عظمت عشق است."

[تصویر:  %20یعنی.jpg]

گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را هيچگاه آغاز و پایانی نیست چرا كه تنها زمان است كه مي تواند معناي واقعي عشق را متجلي سازد.

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
#23
تقدیم به ..................

اي هم صداي قلبم بيا تا دل ببازيم

يه خونه از محبت با عشق هم بسازيم

يه خونه که رو بومش پرستو ها بخونن

گلهای سرخ باغچه اسم تو رو بخونن

عطر تو رو بدونن

يه خونه که ستون هاش از جنس پاک عشقه

هر گوشه و کنارش برای ما بهشته

چه خوبه زير يک سقف با تو بودن هميشه

چه خوبه توی خونه عطر تنت بپيچه

يه خونه که کوچيکه اما برام يه دنياس

حوض قشنگ آبيش برام قدر يه درياس

يه خونه که روشنيش چراغ اعتماده

هر چی که توش نباشه قشنگياش زياده

خوب ميدونم كه قلبت عاشق سادگيه

يك شاخه گل به چشمت مفهوم زندگيه

چه خوبه زير يک سقف با تو بودن هميشه

چه خوبه توی خونه عطر تنت بپيچه

همبازی های نورم پنجره های خونه

پرده تيرگی ها روش رو نمی پوشونه

يه خونه که رو بومش پرستو ها بخونن

گلهای سرخ باغچه اسم تو رو بخونن

عطر تو رو بدونن
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود درنگ نکن

وعده گاه ما : تاپیک قرار عاشقی


[تصویر:  nasimhayat.png]

مطلب زیر تقدیم به برادران کانونی ام

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%A...#pid202152

اللهم مولای کم من قبیح سترته

و کم من فادح من البلا اقلته

و کم من عثار وقیته

وکم من مکروه دفعته

و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته
#24
شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا كردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم
پس ازیك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی كه در تنهایی ام رویید با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشكی از جنس غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم
نمی دانم كه چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا كردم
و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی
دانم كجا تا كی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یك قلب دریایی ترك برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاكستری گم شد
و گنجشكی كه هر روز از كنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار كسی حس كرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
كسی حس كرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
كسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنكه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای توام
برگرد ....
ببین كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
كسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
و من در حالتی ما بین اشك و حسرتو تردید
كنار انتظاری كه بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یك دل
میان غصه ای از جنس بغض كوچك یك ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

[تصویر:  fantasy%20pic%20(5).jpg]

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
#25
رهایم کن برو ای عشق از جانم چه می خواهی

به سوهان غمت روح مرا پیوسته می کاهی

مگر جز مهربانی از تو و چشمت چه می خواهم

تو خود از هرکسی بهتر از احساس من اگاهی

نیازی نیست تا پنهان کنی از من نگاهت را

گواهی می دهد قلبم مرا دیگر نمی خواهی

غزل هایم زمانی روی لب های تو جاری بود

ولی امروز در چشمت نمی ارزم پر کاهی

دلم خوش بود گهگاهی برایت شعر می خواندم

تو هم سر می زدی ان روزها از کوچه ها گاهی

برو هر جا که می خواهی برو اسون باش اما

مواظب باش مثل من نیفتی در چنین چاهی

از اینجا می روم تنها مرا دیگر نخواهی دید

نخواهم برد در این راه با خود هیچ همراهی


ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
#26
بین رویای شبانه جست و جویت میکنم

نرگس عشق منی هر لحظه بویت میکنم



برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد

ای گل ناز بهاری آرزویت میکنم




ولی من با تمام غصه ها

خویش را قربانی یک تار مویت میکنم



فایل‌(های) پیوست شده
.jpg   کم‌تر از 1 دقیقه‌ی ">ba_to.jpg (اندازه: 25.56 KB / تعداد دفعات دریافت: 38)
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود درنگ نکن

وعده گاه ما : تاپیک قرار عاشقی


[تصویر:  nasimhayat.png]

مطلب زیر تقدیم به برادران کانونی ام

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%A...#pid202152

اللهم مولای کم من قبیح سترته

و کم من فادح من البلا اقلته

و کم من عثار وقیته

وکم من مکروه دفعته

و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته
#27
هر جا که هستی حاضری / از دور بر ما ناظری

شب خانه روشن می کنم / چون یاد نامت می کنم
#28
در مورد این عکس پرواز چرا پسره باید خارهای گل تو دستش بره؟؟؟
یک لحظه تفکر بهتر از 70 سال عبادت است.
#29
به یاد او که بودن را ممکن ساخت ...

لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم

و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.

ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند.

و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و

يادآوري خاطرات با تو بودن.

دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش

كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم.

ولي نيافتمت.

از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟

مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم

و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.

روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدك هم برنگشت.

شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد،

اشكالي ندارد. تو عزيزي ، اگه يه قاصدك هم از من قبول كني ، خودش دنيايي است.

كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز

كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.

نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،

نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و

لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.

بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.

همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.

زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به

يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.

تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.

مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.

[تصویر:  2435669150060339272IjITxq_ph.jpg]

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
#30

اول از همه برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ......
اما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از ناامیدى زندگى کنى،
برایت همچنان آروز دارم دوستانى داشته باشى،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ......
برخى نادوست و برخى دوستدار ......
که دست کم یکى در میانشان بى‌تردید مورد اعتمادت باشند.
و چون زندگى بدین گونه است،
برایت آروزمندم که دشمن نیز داشته باشى ......
نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه،
تا گاهى باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،
که دست کم یکى از آنها اعتراضش به حق باشد ......
تا که زیاده به خود غره نشوى.
و نیز آروزمندم مفید فایده باشى، نه خیلى بی‌خاصیت ......
تا در لحظات سخت،
وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است،
همین مفید بودن کافى باشد تا تو را سرپا نگاه دارد.
همچنین برایت آروزمندم صبور باشى،
نه با کسانى که اشتباهات کوچک مى‌کنند ......
چون این کار ساده‌اى است،
بلکه با کسانى که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر مى‌کنند ......
و با کاربرد درست صبوریت براى دیگران نمونه شوى.
و امیدوارم اگر جوان هستى،
خیلى به تعجیل، رسیده نشوى ......
و اگر رسیده‌اى، به جوان نمائى اصرار نورزى،
و اگر پیرى، تسلیم ناامیدى نشوى......
چرا که هر سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگى را نوازش کنى، به پرنده‌اى دانه بدهى و به آواز یک
سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر مى‌دهد ......
چرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافت ......
به رایگان ......
امیدوارم که دانه‌اى هم بر خاک بفشانى ......
هر چند خرد بوده باشد ......
و با روییدنش همراه شوى،
تا دریابى در یک درخت چقدر زندگى وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیازمندى ......
و سالى یکبار پولت را جلو رویت بگذار و بگویى:
«این مال من است»،
فقط براى این‌که روشن کنى کدامتان ارباب دیگرى است!
و در پایان، اگر مرد باشى، آروزمندم زن خوبى داشته باشى ......
و اگر زنى، شوهر خوبى داشته باشى،
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ......
اگر همه این‌ها که گفتم برایت فراهم شد،
دیگر چیزى ندارم برایت آروز کنم ......
افتادن در گل و لای ننگ نيست،ننگ در اينست كه در همانجا بمانی
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان