1399 ارديبهشت 5، 10:13
دیروز داشت باد خوبی میومد منم گفتم برم تو حیاط یه کم توی باد باشم رفتم تو حیاط باد میومد و حیاط پر قاصدک بود و امسال چند تا گل تو باغچه کاشتیم و گلدون درست کردیم حیاطمون قشنگ شده و همسایمون هم توی حیاطش گل نمیدونم چی داره بوش حتی تو خونه ما هم میاد خلاصه همین طور وایساده بادم قاصدک هایی که تو هوا میچرخیدن رو نگاه میکردم بعضی هاشون رو میگرفتم و دوباره پرواز میدادم تو همون شرایط قشنگ بارون هم شروع کرد نم نم بیاد دیگه عالی شده بود باد خوبی میومد قاصدک ها تو هوا بوی گل پیچیده بود حیاط پر از سبزی شرایط داشت خیلی خوب و فیلمی پیش میرفت با خودم گفتم حتمااینو تو تاپیک شادی و خوشحالی میزارم که چشمتون روز بد نبینه پام گیر کرد و پرت شدم تو باغچه اونم نه هر جای باغچه درست افتادم رو کاکتوس نسبتا بزرگی که تو باغچه بود آخ آخ آخ داغون شدم تو همون شرایط پاشدم دیدم اوه کلی از گل ها رو له کردم تازه این کاکتوسه هم مامانم کلی قربون صدقش رفته بود تا بزرگ شده بود حالا هم به چند قسمت نامساوی تقسیم شده بود تو همون شرایط داشتم دنبال بیلچه میگشتم که تکه های اینو بکارم دیدم زانوم داره خون میاد یه دستم رو زانوم بود یه دستم هم بیلچه زمین رو کندم و تکه های اینو دوباره کاشتم (تو باغچه گل ناز زیاد داریم) چند تا شاخه از این ناز ها روهم گرفتم باهاشون کاکتوسه رو پوشوندم
اصلا یه وضعی بود
خلاصه خواستم بدونید بعد هر خنده بسی گریه بود