1397 مهر 21، 23:07
اگر از من بپرسید شاه کلید ترک چیه
در یک جمله جواب می دم: ایمان و باور قلبی به این که من می توانم و باید ترک کنم.
(8-6-1397، 09:28 ع)Queen نوشته است:معتقدم که اول باید هوش و توانمدی هات رو باور کنی
خودم از خود کم بینی و خجولی گری خیلی ضربه خوردم. گاهی وقتی خودم رو با ادم هایی که چند پله از من جلوتر و تا حدودی موفق بودند مقایسه می کردم میدیدم که من از لحاظ هوشی از اون ها پایین تر نبودم حتی شاید خیلی هم باهوش تر بودم و حتی حاشیه های زندگیم هم از اون ها کمتر بود. شاید قبلتر ها علتش رو نمی دونستم ولی الان می دونم که اون ها اعتماد به نفس داشتند که من نداشتم.
تو بحث ترک هم کسانی موفق می شوند ترک کنند که به خودشون اعتقاد دارند که می تونند ترک کنند و همیشه مثبت به این قضیه فکر می کنند. فکر نمی کنم کسی با میزان هوشش موفق شده باشه.
من فکر می کنم طرز فکر آدم ها و نوع دیدگاهاشون در میزان موفقیتشون تو اولویت هست.
(1395 شهريور 6، 15:33)Arman نوشته است: سلام به همگی
روزهای آخری که کانون بودم ( یعنی روزهای آخری که بطور مستمر کانون میومدم ) یادمه یه پستی گذاشتم که حال و هواش شاید برای خیلیا جالب باشه
البته اون پست رو دقیق یادم نیست اما خوب میتونم از حال و هواش براتون بگم
من اونموقع تقریبا دو سالی بود که ترک کرده بودم ( الان هم به لطف خدا 5 سالی میشه که ترک کردم، البته دیگه زمان خیلی مهم نیست)
تو این مدتی که کانون بودم و با شکست های وحشتناک و گاهی خفت آمیز مواجه میشدم، همش تصورم این بود که دارم از یه گردنه سخت عبور میکنم تا به نوک قله ترک برسم اما همیشه پام سر میخوره و نه تنها به جای اولم نمیرسم بلکه به ته یه دره عمیق میرم. فرضم رو بر این میذاشتم که دوباره تلاش کنم تا اول از دره بیام بالا و بعد دوباره شروع به بالا رفتن از اون گردنه بکنم. خیلی سخت بود، واقعا سخت بود. گاهی بریدن از همه چیز. گاهی شوتیدن زیر همه چیز!
نمیخوام قصه های دردناکم رو براتون بگم، اما بدونید تمام این جملاتی که شما تو بخش های کانون میگید رو من و امثال من هم یکبار گفتن
خلاصه!
اون روزی که میخواستم برم، حس کردم به نوک قله رسیدم
واقعا برام حس جالبی بود، خیلی شور و شعف داشتم
تو پوست خودم نمیگنجیدم
خب واسه من خیلی بود، منی که روزی چندبار اینکارو میکردم، حالا دو سه سالی بود که اصلا اینکارو نکرده بودم !
تو حال و هوای این بودم که به نوک قله رسیدم، یه نسیم خنکی به صورتم میخورد، اون بالا همه چیز رو میتونستم ببینم، خورشید چقدر درخشان تر بود!
همینطور که داشتم تو خیال خودم به اطراف نگاه میکردم، دیدم جلوم چقدر قله وجود داره!
با خودم گفتم ای دل غافل!
من تا الان فک میکردم همین یه قله رو که برسم بهش دیگه همه چیز تمومه، اما نه
برای رفتن در راه خدا، قله های فراوونی وجود داره که باید فتحش کرد
اونجا بود که یه نفس عمییییییق کشیدمو کوله پشتیمو سفت چسبیدم و شروع کردم از قله پایین اومدن تا به قله های بعدی برسم
بچه ها!
منم الان توو راه یه قله دیگه گیر کردم
دارم تلاش میکنم ازش بالا برم
ممکنه الان خودارضایی برای من چیز خاصی نباشه اما یه زمانی بود!
همونطور که قله ای که الان پیش رو دارم واسه جلویی های من دیگه چیزی نیست
بچه ها میخوام بگم ما راه طولانی در پیش داریم
فک نکنید این تموم بشه دیگه همه چیز گل و بلبل میشه، نه !
و این رو بدونید که ترک خودارضایی تابع شرایط دیگه هم هست
شما باید خیلی از کارهاتونو درست کنید تا بتونید خودارضایی رو ترک کنید
اگه دایم با پدر و مادرت بحث میکنی، بدون نمیتونی خودارضایی رو ترک کنی، چون اعصابشو نداری
خواهشا نگو اونا منو درک نمیکنن و این حرفا که خودتم میدونی خودتم اونارو درک نمیکنی، یه بار شده کوتاه بیای؟!
اگه تو خیابون موقع رانندگی با همه دعوا داری، بدون نمیتونی خودارضایی رو ترک کنی
اگه تو درسات همش دنبال تقلبی، بدون نمیشه ترک کرد
اگه دروغ میگی بدون نمیشه
اگه فحش میدی بدون نمیشه
اگه شوخی های نابجا میکنی بدون نمیشه
اگه .....
چون همه اینا تاثیر میزاره، چه خودآگاه چه ناخودآگاه
خلاصه دوستان عزیز ترک کردن سخته، بله، خیلیم سخته. اما شدنیه ، اونم با یه جمله ساده! فقط باید بخوای و توکل کنی
اما ترک کردن همه راه نیست، خیلی چیزای دیگه هم هست!
ان شاء الله هممون عاقبت بخیر بشیم
( بلند بگو الهی آمین )
خیلی خیلی ارادتمند بچه های گل کانون هستم
التماس دعا
یا حق
(1391 اسفند 12، 0:33)unforgiven. نوشته است: سلام .
دوست دارم مدیر انجمن این پست رو طوری تنظیم کنه که همیشه بالا بمونه تا همه بخونن .
من 28 سالمه . خیلی وقت پیش که دقیقا یادمه کی بود شروع کردم به خودارضایی .. باعث افتخار نیست ولی الان 12 سال یا بیشتر هست که این کار رو می کنم . همیشه هم بعد از خودارضایی میگم این دیگه آخرین باره و تمام . اما نمیشه .... امشب خیلی اتفاقی اینجا رو کشف کردم ! ولی خوشحالم که برای یکبار دیگر هم میتونم تلاش کنم ..... نکته مهمتر از همه اینکه من متاهل هستم ....
اول یک سری چیزها رو روشن کنم که هم نظر پزشکیه و و البته تجربیات خودم هم هست :
خودارضایی در هیچ قسمتی از بدن مثل ضعیف شدن چشم ؛ بچه دار نشدن در آینده و هیچ موضوع دیگری تاثیر نداره . فقط و فقط تاثیر روانی داره . این تاثیر تاثیر خیلی خیلی بدی هست که حاضرم به جرات بگم حداقل باعث 30% طلاق ها هست ....
حالا این تاثیر روانی چیه ؟ میگم براتون . خودم درگیرشم و هنوز بعد از 2 سال ازدواج ازش راحت نشدم و داره همه چیزم رو نابود میکنه
از اثرات خودارضایی این هستش که آدم بهش علاقه مند میشه . بهش اعتیاد پیدا می کنه و درگیرش میشه .خودارضایی باعث میشه دچار نوعی بیماری روانی بشید. مشکل روحی پیدا کنید اما اینها فقط مال دوران مجردیه !!
اگر نتونید ترک کنید در دوران متاهلی آثارش تاسف بار میشه ( خودم! نمونش) ..
وقتی که خودارضایی رو بهش عادت کنید بعد از ازدواج با گذشت یه مدت و چند بار رابطه جنسی با همسرتون دچار نوعی بی میلی به همسر و س*ک*س میشید . کم کم فکر می کنید خودارضایی بهتره و لذت بیشتری بهتون میده . و متاسفانه شما دوباره به خودارضایی برمی گردید . لذتش براتون بیشتره و بهش عادت دارید . این باعث نابودی زندگی تون میشه مستقیم یا غیر مستقیم . الان خود من از خودارضایی لذا بیشتری می برم تا رابطه جنس*ی با همسرم . این باعث مشکلات بین ما شده و همسرم کم کم داره صبرش تموم میشه و به من میگه که بی احساس ام و به احساس اون اهمیت نمی دم . ولی نمی دونه که من چه جنایتکاری! هستم .....
باور کنید بارها شده که وقتی همسرم داره تلویزیون می بینه یا میره حمام سریع میام پشت کامپیوتر و با یه فیلم یا چند تا عکس خودارضایی می کنم .....
خودم از خودم بدم میاد . تا حالا خیلی تلاش کردم ترک کنم همیشه شکست خوردم ..
به همه دوستان چه دختر چه پسر توصیه میکنم حتما حتما تلاش کنند این کار رو کنار بزان که در آینده مثل من نشن ...
من از امشب می خوام به امید خدا شروع کنم به ترک کردن به طوری جدی و دوست دارم بچه ها با هام همیاری کنن تا موفق بشم . تجربیات روزانم رو براتون می ذارم ....
(1393 آبان 15، 13:12)امیررضا نوشته است: امیررضا
سلام. امیررضا هستم۳۳ ساله ، ۱۵سال بیمار (خ.ا)
تابه حاصل تصمیم جدی برای درمان نداشتم تا دو روز پیش...
دو روز پیش به خاطر لغزش دوباره ی من درشرف جدایی از همسرم بودم .
آخه ازنظر همسرم این کارمن برابر با (زنا) است و خیانت به او محسوب میشه.
ولی به بخاطر اینکه دوستش دارم و در کنارش آرامش دارم و حاضر نیستم ازدست بدمش جدا قصد درمان (خ.ا) را دارم.
و یک فرصت دوباره ازش گرفتم__نمیداد، با التماس و عجز__ تاباپیگیری به درمان این بیماری یه اعتیاد آوره وسواس گونه و (لذت های کاذب آن) بپردازم.
به امید رسیدنم به لذتهای ماندگار در رابطه ی زناشویی واقعی با همسرم.
از سرپرست تقاضا دارم راهنمایی بشم
(1391 ارديبهشت 31، 7:54)pari نوشته است: دیروز فهمیدم که دارم مادر می شم. شاید دیگه هیچ کس به اندازه ی من واسه ترک این گناه انگیزه نداشته باشه.
(1393 مهر 6، 1:22)baz_bargh نوشته است: سلام .سعيد هستم.40ساله هستم. تقريبا"23ساله خودارضايي دارم. راههاي مختلفي را رفتم تا بتونم از گرفتاري نجات پيدا كنم اما نشد.ازدواج قبليم بخاطر اين جريان به طلاق كشيده شد. ازدواج جديدم هم داره تحت تاثير اين موضوع قرار ميگيره. ديگه نميدونم چيكار كنم. داغونم داغون.