امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

با سلام به دوستان مهربونم
یه نوشته کوتاه برای دوستانم تا بخونن و روزهای خوبی داشته باشن 53 53 53 53 53 53 
و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون
و دیگر به کارهای زشت آشکار و پنهان نزدیک نشوید خدا شما را به این اندرزها سفارش نموده ، باشد که تعقل و فکر کنید.
با آیه قرآن شروع کردیم که بگیم چقدر این مبحث مهمه...اینکه خدا هم میدونه مشکل ما چیه و بهمون راهکار داده.....ما همیشه راه های زیادی برای ترک از این گناه امتحان میکنیم و بعضا برای مدتی پاک میمونیم ولی دوباره برمیگردیم و توبه میشکنیم این راه ها اشتباه نیست اما کامل کننده هم نیست خب حالا چکارکنیم:از قانون خدا استفاده میکنیم(اشاره به بالا)
در این آیه ، خدا نگفته کارهای زشت نکنید ، بلکه گفته نزدیک نشوید ، این حرف خدا هزاران حکمت و رمز و راز داره این یعنی اینکه نزدیک شدن و قرار گرفتن در موقعیت گناه همانا و گناه کردن همانا ، دیر یا زود داره ، اما سوخت و سوز نداره ... نزدیک نشوید ، نزدیک نشوید خدا مارو را به این اندرزها سفارش کرده، و در نهایت هم گفته در این پندها تفکر کنید 53 53 53
پس نکته مهمی که  باید حواسمون بهش باشه اینکه از هر شرایطی که قرار گرفتن در اون شرایط ، ما رو به خودارضایی کردن نزدیک میکنه ، دوری کنیم
لطفا بچه ها حتما اینکارو انجام بدید شده این آیه رو بزنید به اتاقتون و هر روز مرور کنید و همونطور که خدا گفته بهش فکر کنید تا حالتون خوب باشه  و روزهای پاک بهتری داشته باشید.  53 53 53 53 53 53
(1396 تير 31، 17:33)Mr Degaresh نوشته است: سلام بچه ها
خوبین؟
یه موضوعی هست دوست داشتم باهاتون مشورت کنم. اونم بحث ازدواجه. حس میکنم نیاز به یه همراه و همسر روز به روز برام مهم تر میشه و از طرفی نه کسی فعلا تو زندگی منه و از اون مهمتر بحث مالی قضیه....سالهای پر تلاش بی نتیجه ای رو پشت سر گذاشتم دو سال دکترا خوندم و به تصمیم خودم انصراف دادم(دانشگاه دولتی و روزانه بودم)، امیدم به هیئت علمی بود ولی خوب فهمیدم که شدنی نیست تصمیم گرفتم مسیرم رو تو صنعت دنبال کنم مدت زیادی دنبال کار گشتم تا خدارو شکر تو به شرکت نسبتا خوب مشغول شدم. ولی الان سالهای از دست رفته ام اذیتم میکنه و اینکه تو 30 سالگی با این همه زحمت برای درس شرایط مالی ابتدایی دارم و بحث ازدواج و این مسائل به تاخیر خواهد افتاد، ازدواج برام هدف نیست ولی خوب در مسیر رسیدن به پیشرفتهای زندگی لازمه هر انسانیه...از شرایط کار و تصمیمی که گرفتم راضیم ولی تبعاتش همراه منه...سعی میکنم بهش فکر نکنم ولی خوب همیشه شدنی نیست. خواستم درد دلی کرده باشم و شاید راهکاری بگیرم.
من نظر خودم رو می گم داداش.
به نظر من ازدواج برای شما خیلی دیر هم شده.
البته بحث ازدواج ، چیزی نیست که آدم بیگدار به آب بزنه.
باید با فکر باشه ، همه ی شرایط سنجیده بشه.
بحث مالی ، بحث هم کفو بودن ، بحث خانواده ها و ...
واقعا فکر نمی کنم چیزی بتونه جای یک همسر خوب رو توی زندگی آدم پر کنه.
می شه ها ، خیلی ها رو دیدم ، به خاطر شغلشون و ... ازدواج نکردن.
به عبارتی با شغلشون ازدواج کردن.
ولی حتی اگر از بحث دینیش هم بگذریم ، کسایی که زندگی تشکیل می دن و ازدواج می کنن
یه جوری انگار به قدمی رو طی می کنن. نمی گم خوب می شن یا نه. عوض می شن.
انگار بزرگ تر می شن ، پخته تر می شن و این توی رفتار و طرز فکرشون مشهوده.

نظر من اینه ، شما سعی کن مقدماتش رو فراهم کنی.
تلاش برای مستقل شدن ، فراهم کردن خونه و جمع کردن پول
مطالعه کتاب ، تلاش برای بهتر کردن خودت و ...
از این هم نترس که همسر وقتت رو بگیره ، مطمئنا اگر عقلانی جلو بری ، خیرش رو توی زندگیت می بینی.
حتی اگر به ظاهر کمتر برای شغلت وقت بذاری.

این نظر من بود.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
با سلام خدمت دوستان مهربانم
امروز نوبت ختم صلوات واسه منه (خیلی حس خوبیه)
من هم مثل همه ی آدما ی دنیا مشکلاتی دارم فقط در همین حد که باید بتونیم در مقابل مشکلات مقاوم و صبور و مهندس  باشیم
ممنونم که واسم دعا می کنید که مشکلاتم حل بشه .همینطور از همه ی  دوستانی که واسم صلوات میفرستن ممنونم.لطف خیلی بزرگی میکنین.
53 53 53 53
امروز فعلا که عادیه Khab

بچه های عزیز گروه می خواستم درمورد یه چیزی درد ودل کنم باهاتون امیدوارم همه بخونن Hanghead این یه واقعیت که ما به خاطر اشتباهی که در گذشته کردیم وراهی که حتی نباید نزیدکشم می شدیم ورفتیم والان داریم تو جهنمی که خودمون ساختیم می سوزیم البته محیط ومشکلات  هم تاثییر گذاشته ولی مقصر اصلی خودمونیم من بعضی موقع ها با خودم فکر می کنم ذهنم خیلی مریضه اگه مریض نبود چرا با هر چیز ساده ای هم  تحریک بشم وخ.ا یادم بیاد آیا همه مثل من هستن؟ اینجوری که به کسی نگاه نکنیم و همش از اینکه دوباره خ.ا کنیم  بترسیم که نمی شه زندگی کردن من از یه معتاد دخانیات که دو سال بود ترک کرده بود این حرف ها رو شنیدم که می گفت اوایل برام خیلی سخت بود ولی الان هم زندگی عادی ندارم و بااینکه نسبت به ماه های اول  کنترل بهتری دارم روی افکارم ولی با کوچکترین تحریکاتی قلبم می لرزه من از اون موقع فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم وعمق فاجعه رو فهمیدم وتصمیم به ترک گرفتم ولی این ومی دونم هیچوقت مثل آدم عادی  نمی شم اما سعیم ومی کنم وگرنه تهش باعث  نابودی خودم می شه Shy این هم می دونم فرصت ها از دست رفته ی زندگیم هیچوقت برنمی گردن اما به امید اینکه خدا فرصت های دیگه ای رو برای زندگی بهتر به من بده تلاش می کنم اگه هزار بار هم تو راه بیفتم وزخمی بشم دست از این راهی که رفتم نمی کشم .
قبل اینکه به اینجا بیام فکر می کردم آدم ها چقدر کثیف هستن واز جمله خودم وچرا خدا امید داره به انسان ها وداره تحملشون می کنه ولی وقتی به کانون اومدم فهمیدم انسان هایی هستن اینجا که شبیه فرشته هان واینجا هم مثل بهشته وبوی بهشت رو می ده خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ولی خیلی نگرانم از حال خودم Sham
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
ده تا صلوات برای رضای عزیز. باشد که رستگار شی و خوشحال باشی و گره ای اگه توی زندگیت هست باز بشه

(1396 مرداد 2، 11:34)hosseinr نوشته است: بچه های عزیز گروه می خواستم درمورد یه چیزی درد ودل کنم باهاتون امیدوارم همه بخونن Hanghead این یه واقعیت که ما به خاطر اشتباهی که در گذشته کردیم وراهی که حتی نباید نزیدکشم می شدیم ورفتیم والان داریم تو جهنمی که خودمون ساختیم می سوزیم البته محیط ومشکلات  هم تاثییر گذاشته ولی مقصر اصلی خودمونیم من بعضی موقع ها با خودم فکر می کنم ذهنم خیلی مریضه اگه مریض نبود چرا با هر چیز ساده ای هم  تحریک بشم وخ.ا یادم بیاد آیا همه مثل من هستن؟ اینجوری که به کسی نگاه نکنیم و همش از اینکه دوباره خ.ا کنیم  بترسیم که نمی شه زندگی کردن من از یه معتاد دخانیات که دو سال بود ترک کرده بود این حرف ها رو شنیدم که می گفت اوایل برام خیلی سخت بود ولی الان هم زندگی عادی ندارم و بااینکه نسبت به ماه های اول  کنترل بهتری دارم روی افکارم ولی با کوچکترین تحریکاتی قلبم می لرزه من از اون موقع فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم وعمق فاجعه رو فهمیدم وتصمیم به ترک گرفتم ولی این ومی دونم هیچوقت مثل آدم عادی  نمی شم اما سعیم ومی کنم وگرنه تهش باعث  نابودی خودم می شه Shy این هم می دونم فرصت ها از دست رفته ی زندگیم هیچوقت برنمی گردن اما به امید اینکه خدا فرصت های دیگه ای رو برای زندگی بهتر به من بده تلاش می کنم اگه هزار بار هم تو راه بیفتم وزخمی بشم دست از این راهی که رفتم نمی کشم .
قبل اینکه به اینجا بیام فکر می کردم آدم ها چقدر کثیف هستن واز جمله خودم وچرا خدا امید داره به انسان ها وداره تحملشون می کنه ولی وقتی به کانون اومدم فهمیدم انسان هایی هستن اینجا که شبیه فرشته هان واینجا هم مثل بهشته وبوی بهشت رو می ده خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ولی خیلی نگرانم از حال خودم Sham

حسین من نظرم راجب ترکِ خ.ا اینه که باید بگم که یه حقیقت تلخی هست، باید هممون بپذیریمش. اونم اینه که ما دیگه هرگز اون آدم سابق و قبل ترک نمیشیم.
ماشین نو رو دیدیم هممون. بعد از اولین سرویس هم که میبریم، بازم هممون دیدیم. اون ماشین هیچوقت مثه روز اول کار نمیکنه. ولی راجب خ.ا باید بگم نکته مثبتی که داره
و من خودم حسش کردم، سرزندگی و شادابی بیشتره. حس میکنم زندگیم واقعا داره یه تغییرایی میکنه. امیدوار به آینده شدم و توی ذهنم الان دنیا رو رنگی میبینم درحالی که
قبلا خاکستری تصورش میکردم. 
قبول کنیم هممون دیگه اون آدم سابق نمیشیم. ولی اینم بدونیم که بعد از ترک، چه اعتماد به نفسِ بزرگی پیدا میکنیم. 
من که میگم عدو شود سبب خیر. به همین دلیل به آینده شدیییدا امیدوارم. 
خدا به هممون کمک کنه و دستمون رو بگیره
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
۲۸صلوات برای داداش رضای عزیز
(1396 مرداد 2، 9:37)rezaKy نوشته است: ده تا صلوات برای رضای عزیز. باشد که رستگار شی و خوشحال باشی و گره ای اگه توی زندگیت هست باز بشه

(1396 مرداد 2، 11:34)hosseinr نوشته است: بچه های عزیز گروه می خواستم درمورد یه چیزی درد ودل کنم باهاتون امیدوارم همه بخونن Hanghead این یه واقعیت که ما به خاطر اشتباهی که در گذشته کردیم وراهی که حتی نباید نزیدکشم می شدیم ورفتیم والان داریم تو جهنمی که خودمون ساختیم می سوزیم البته محیط ومشکلات  هم تاثییر گذاشته ولی مقصر اصلی خودمونیم من بعضی موقع ها با خودم فکر می کنم ذهنم خیلی مریضه اگه مریض نبود چرا با هر چیز ساده ای هم  تحریک بشم وخ.ا یادم بیاد آیا همه مثل من هستن؟ اینجوری که به کسی نگاه نکنیم و همش از اینکه دوباره خ.ا کنیم  بترسیم که نمی شه زندگی کردن من از یه معتاد دخانیات که دو سال بود ترک کرده بود این حرف ها رو شنیدم که می گفت اوایل برام خیلی سخت بود ولی الان هم زندگی عادی ندارم و بااینکه نسبت به ماه های اول  کنترل بهتری دارم روی افکارم ولی با کوچکترین تحریکاتی قلبم می لرزه من از اون موقع فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم وعمق فاجعه رو فهمیدم وتصمیم به ترک گرفتم ولی این ومی دونم هیچوقت مثل آدم عادی  نمی شم اما سعیم ومی کنم وگرنه تهش باعث  نابودی خودم می شه Shy این هم می دونم فرصت ها از دست رفته ی زندگیم هیچوقت برنمی گردن اما به امید اینکه خدا فرصت های دیگه ای رو برای زندگی بهتر به من بده تلاش می کنم اگه هزار بار هم تو راه بیفتم وزخمی بشم دست از این راهی که رفتم نمی کشم .
قبل اینکه به اینجا بیام فکر می کردم آدم ها چقدر کثیف هستن واز جمله خودم وچرا خدا امید داره به انسان ها وداره تحملشون می کنه ولی وقتی به کانون اومدم فهمیدم انسان هایی هستن اینجا که شبیه فرشته هان واینجا هم مثل بهشته وبوی بهشت رو می ده خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ولی خیلی نگرانم از حال خودم Sham

حسین من نظرم راجب ترکِ خ.ا اینه که باید بگم که یه حقیقت تلخی هست، باید هممون بپذیریمش. اونم اینه که ما دیگه هرگز اون آدم سابق و قبل ترک نمیشیم.
ماشین نو رو دیدیم هممون. بعد از اولین سرویس هم که میبریم، بازم هممون دیدیم. اون ماشین هیچوقت مثه روز اول کار نمیکنه. ولی راجب خ.ا باید بگم نکته مثبتی که داره
و من خودم حسش کردم، سرزندگی و شادابی بیشتره. حس میکنم زندگیم واقعا داره یه تغییرایی میکنه. امیدوار به آینده شدم و توی ذهنم الان دنیا رو رنگی میبینم درحالی که
قبلا خاکستری تصورش میکردم. 
قبول کنیم هممون دیگه اون آدم سابق نمیشیم. ولی اینم بدونیم که بعد از ترک، چه اعتماد به نفسِ بزرگی پیدا میکنیم. 
من که میگم عدو شود سبب خیر. به همین دلیل به آینده شدیییدا امیدوارم. 
خدا به هممون کمک کنه و دستمون رو بگیره
حرفات وکاملا قبول دارم رضا جان من هم با ترک کردن خ.ا واقعا عوض می شم وخیلی اعتماد به نفس می شم ولی اگه نتونم ادامه بدم خیلی از لحاظ روحی داغون می شم به نظرم طی تجربیاتی که تو ترک داشتم اینه که باید با اراده کامل به این سمت بیایی واینکه سست نباشی وگرنه بهتره سراغ ترک کردن نیایی چون بیشتر به خودت صدمه می زنی وخود خوری می کنی
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
(1396 مرداد 2، 12:34)hosseinr نوشته است:
(1396 مرداد 2، 9:37)rezaKy نوشته است: ده تا صلوات برای رضای عزیز. باشد که رستگار شی و خوشحال باشی و گره ای اگه توی زندگیت هست باز بشه

(1396 مرداد 2، 11:34)hosseinr نوشته است: بچه های عزیز گروه می خواستم درمورد یه چیزی درد ودل کنم باهاتون امیدوارم همه بخونن Hanghead این یه واقعیت که ما به خاطر اشتباهی که در گذشته کردیم وراهی که حتی نباید نزیدکشم می شدیم ورفتیم والان داریم تو جهنمی که خودمون ساختیم می سوزیم البته محیط ومشکلات  هم تاثییر گذاشته ولی مقصر اصلی خودمونیم من بعضی موقع ها با خودم فکر می کنم ذهنم خیلی مریضه اگه مریض نبود چرا با هر چیز ساده ای هم  تحریک بشم وخ.ا یادم بیاد آیا همه مثل من هستن؟ اینجوری که به کسی نگاه نکنیم و همش از اینکه دوباره خ.ا کنیم  بترسیم که نمی شه زندگی کردن من از یه معتاد دخانیات که دو سال بود ترک کرده بود این حرف ها رو شنیدم که می گفت اوایل برام خیلی سخت بود ولی الان هم زندگی عادی ندارم و بااینکه نسبت به ماه های اول  کنترل بهتری دارم روی افکارم ولی با کوچکترین تحریکاتی قلبم می لرزه من از اون موقع فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم وعمق فاجعه رو فهمیدم وتصمیم به ترک گرفتم ولی این ومی دونم هیچوقت مثل آدم عادی  نمی شم اما سعیم ومی کنم وگرنه تهش باعث  نابودی خودم می شه Shy این هم می دونم فرصت ها از دست رفته ی زندگیم هیچوقت برنمی گردن اما به امید اینکه خدا فرصت های دیگه ای رو برای زندگی بهتر به من بده تلاش می کنم اگه هزار بار هم تو راه بیفتم وزخمی بشم دست از این راهی که رفتم نمی کشم .
قبل اینکه به اینجا بیام فکر می کردم آدم ها چقدر کثیف هستن واز جمله خودم وچرا خدا امید داره به انسان ها وداره تحملشون می کنه ولی وقتی به کانون اومدم فهمیدم انسان هایی هستن اینجا که شبیه فرشته هان واینجا هم مثل بهشته وبوی بهشت رو می ده خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ولی خیلی نگرانم از حال خودم Sham

حسین من نظرم راجب ترکِ خ.ا اینه که باید بگم که یه حقیقت تلخی هست، باید هممون بپذیریمش. اونم اینه که ما دیگه هرگز اون آدم سابق و قبل ترک نمیشیم.
ماشین نو رو دیدیم هممون. بعد از اولین سرویس هم که میبریم، بازم هممون دیدیم. اون ماشین هیچوقت مثه روز اول کار نمیکنه. ولی راجب خ.ا باید بگم نکته مثبتی که داره
و من خودم حسش کردم، سرزندگی و شادابی بیشتره. حس میکنم زندگیم واقعا داره یه تغییرایی میکنه. امیدوار به آینده شدم و توی ذهنم الان دنیا رو رنگی میبینم درحالی که
قبلا خاکستری تصورش میکردم. 
قبول کنیم هممون دیگه اون آدم سابق نمیشیم. ولی اینم بدونیم که بعد از ترک، چه اعتماد به نفسِ بزرگی پیدا میکنیم. 
من که میگم عدو شود سبب خیر. به همین دلیل به آینده شدیییدا امیدوارم. 
خدا به هممون کمک کنه و دستمون رو بگیره
حرفات وکاملا قبول دارم رضا جان من هم با ترک کردن خ.ا واقعا عوض می شم وخیلی اعتماد به نفس می شم ولی اگه نتونم ادامه بدم خیلی از لحاظ روحی داغون می شم به نظرم طی تجربیاتی که تو ترک داشتم اینه که باید با اراده کامل به این سمت بیایی واینکه سست نباشی وگرنه بهتره سراغ ترک کردن نیایی چون بیشتر به خودت صدمه می زنی وخود خوری می کنی
باورم نمیشه اینقد تفاهم داریم Khansariha (13) Khansariha (13) 
من خودم مطمئنم الان اگه طوری بشه و بشکنم، واقعا داغون میشم و ممکنه سریالی شم یهو( چیزی که ازش میترسم همین سریالی شدنه) برای همین هرچی بیشتر پیش میره ترسم بیشتر میشه.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
(1396 مرداد 2، 13:15)rezaKy نوشته است:
(1396 مرداد 2، 12:34)hosseinr نوشته است:
(1396 مرداد 2، 9:37)rezaKy نوشته است: ده تا صلوات برای رضای عزیز. باشد که رستگار شی و خوشحال باشی و گره ای اگه توی زندگیت هست باز بشه

(1396 مرداد 2، 11:34)hosseinr نوشته است: بچه های عزیز گروه می خواستم درمورد یه چیزی درد ودل کنم باهاتون امیدوارم همه بخونن Hanghead این یه واقعیت که ما به خاطر اشتباهی که در گذشته کردیم وراهی که حتی نباید نزیدکشم می شدیم ورفتیم والان داریم تو جهنمی که خودمون ساختیم می سوزیم البته محیط ومشکلات  هم تاثییر گذاشته ولی مقصر اصلی خودمونیم من بعضی موقع ها با خودم فکر می کنم ذهنم خیلی مریضه اگه مریض نبود چرا با هر چیز ساده ای هم  تحریک بشم وخ.ا یادم بیاد آیا همه مثل من هستن؟ اینجوری که به کسی نگاه نکنیم و همش از اینکه دوباره خ.ا کنیم  بترسیم که نمی شه زندگی کردن من از یه معتاد دخانیات که دو سال بود ترک کرده بود این حرف ها رو شنیدم که می گفت اوایل برام خیلی سخت بود ولی الان هم زندگی عادی ندارم و بااینکه نسبت به ماه های اول  کنترل بهتری دارم روی افکارم ولی با کوچکترین تحریکاتی قلبم می لرزه من از اون موقع فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم وعمق فاجعه رو فهمیدم وتصمیم به ترک گرفتم ولی این ومی دونم هیچوقت مثل آدم عادی  نمی شم اما سعیم ومی کنم وگرنه تهش باعث  نابودی خودم می شه Shy این هم می دونم فرصت ها از دست رفته ی زندگیم هیچوقت برنمی گردن اما به امید اینکه خدا فرصت های دیگه ای رو برای زندگی بهتر به من بده تلاش می کنم اگه هزار بار هم تو راه بیفتم وزخمی بشم دست از این راهی که رفتم نمی کشم .
قبل اینکه به اینجا بیام فکر می کردم آدم ها چقدر کثیف هستن واز جمله خودم وچرا خدا امید داره به انسان ها وداره تحملشون می کنه ولی وقتی به کانون اومدم فهمیدم انسان هایی هستن اینجا که شبیه فرشته هان واینجا هم مثل بهشته وبوی بهشت رو می ده خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ولی خیلی نگرانم از حال خودم Sham

حسین من نظرم راجب ترکِ خ.ا اینه که باید بگم که یه حقیقت تلخی هست، باید هممون بپذیریمش. اونم اینه که ما دیگه هرگز اون آدم سابق و قبل ترک نمیشیم.
ماشین نو رو دیدیم هممون. بعد از اولین سرویس هم که میبریم، بازم هممون دیدیم. اون ماشین هیچوقت مثه روز اول کار نمیکنه. ولی راجب خ.ا باید بگم نکته مثبتی که داره
و من خودم حسش کردم، سرزندگی و شادابی بیشتره. حس میکنم زندگیم واقعا داره یه تغییرایی میکنه. امیدوار به آینده شدم و توی ذهنم الان دنیا رو رنگی میبینم درحالی که
قبلا خاکستری تصورش میکردم. 
قبول کنیم هممون دیگه اون آدم سابق نمیشیم. ولی اینم بدونیم که بعد از ترک، چه اعتماد به نفسِ بزرگی پیدا میکنیم. 
من که میگم عدو شود سبب خیر. به همین دلیل به آینده شدیییدا امیدوارم. 
خدا به هممون کمک کنه و دستمون رو بگیره
حرفات وکاملا قبول دارم رضا جان من هم با ترک کردن خ.ا واقعا عوض می شم وخیلی اعتماد به نفس می شم ولی اگه نتونم ادامه بدم خیلی از لحاظ روحی داغون می شم به نظرم طی تجربیاتی که تو ترک داشتم اینه که باید با اراده کامل به این سمت بیایی واینکه سست نباشی وگرنه بهتره سراغ ترک کردن نیایی چون بیشتر به خودت صدمه می زنی وخود خوری می کنی
باورم نمیشه اینقد تفاهم داریم Khansariha (13) Khansariha (13) 
من خودم مطمئنم الان اگه طوری بشه و بشکنم، واقعا داغون میشم و ممکنه سریالی شم یهو( چیزی که ازش میترسم همین سریالی شدنه) برای همین هرچی بیشتر پیش میره ترسم بیشتر میشه.
منم خیلی می ترسم vayy

به نظرم چون ما خودمون رو هنوز نبخشیدیم این اتفاق می یوفته با هر لغزش خودمون رو سرزنش می کنیم واین باعث می شه که نتونیم کامل ترک کنیم به قول یکی از بچه ها که دو سال موفق  به ترک شده بود  می گفت قبلا من 3 سال تلاش کردم که خ.ا رو ترک کنم ولی هر بار شکست می خوردم وداغون می شدم وحتی تو نیمه راه می خواستم تسلیم شم اما من عامل اصلی که باعث شده بود موفق نشم رو فهمیدم این بود که من خودم ونبخشیده بودم از خودم متنفر بودم واین بار سعی کردم خودم ون دوست داشته باشم وبابت اشتباهاتم خودم رو سرزنش نکنم .واقعا منم به این نتیجه رسیدم تا خودم ودوست نداشته باشم وگذشته ی شومم رو فراموش نکنم نمی تونم موفق بشمHanghead
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
14 صلواتم از طرف من برای اقا رضا
[تصویر:  355b0c83-680a-44de-b22b-8fa226123a99-7457402.png]
۱۴ تا صلوات برای آقا رضای عزیز 49-2
(1396 مرداد 2، 9:29)رضا222 نوشته است: با سلام خدمت دوستان مهربانم
امروز نوبت ختم صلوات واسه منه (خیلی حس خوبیه)
من هم مثل همه ی آدما ی دنیا مشکلاتی دارم فقط در همین حد که باید بتونیم در مقابل مشکلات مقاوم و صبور و مهندس  باشیم
ممنونم که واسم دعا می کنید که مشکلاتم حل بشه .همینطور از همه ی  دوستانی که واسم صلوات میفرستن ممنونم.لطف خیلی بزرگی میکنین.
53 53 53 53
همین مشکلات و نحوه ی تعامل ما با اونهاست که انسان رو می سازه.
موفق باشی رضا جان.

پس مسئول ختم صلوات کجاست؟ Swear1 
طاهر حقوقت این برج نصف می شه. 4chsmu1
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
سلام
اگه فکر کردید که موعد اعلام وضعیت به سر میرسه و آرمین نمیاد کاملا کور خوندید.  4chsmu1

دلیل اینکه کم پیداتر شدم اینه که دارم به برنامه ام عمل می کنم و برنامه ام با کانون جور در نمیاد.
وقت بیشتری دارم برای سلامتیم میذارم. 
فکر کنید من ساعت 9 شب برسم خونه. کی نماز بخونم؟ کی شام بخورم؟ کی داروهام رو مصرف کنم؟ بعد کی به کار خانواده رسیدگی کنم؟ بعد چطور 10:30 بخوابم که کانون هم اومده باشم؟ 22

ممنون از همه دوستانی که تو ختم صلواتم شرکت کرده بودن
و ممنون تر از همه اون هایی که لطف کردن و هم فکری کردن. گفته بودم مشارکت کنید ولی دیگه نه این قدر.  4chsmu1

هر کدوم از بچه ها که نظرش رو نوشته بود حس می کردم یکی از اساتید دانشگاه هست که اومده چند دقیقه ای درسش رو بده و بره.
هر کدوم با تخصص خودش و نقطه نگاه خودش به موضوع.

من برای خودم این طور یادداشت برداشتم:

نقل قول: چرا برای خودمون ارزش قائل نیستیم؟

1- تربیت نادرست و به دنبال اون درست زندگی نکردن باعث شده که حس بی ارزشی نسبت به خودمون داشته باشیم.

2- درگیری ها و دغدغه های زیاد زندگی، ما رو به روزمرگی انداخته. اون قدر این دغدغه ها برای ما پررنگ شده که خودمون رو از یاد بردیم. کوچک ترین وقتی برای خودمون نمی ذاریم. ذهن ما مدام جای دیگه است؛ هر جایی جز خودمون. موقعی که خودمون رو از یاد ببریم، چطور ارزش هامون رو در یاد نگه داشته باشیم؟

3- خودمون رو مدام با بقیه مقایسه می کنیم. در مقابل، توانایی های خودمون رو نمی بینیم و قدر خودمون رو نمی دونیم. شناخت نادرست از خودمون باعث میشه که برای خودمون ارزش قائل نباشیم.

4- از اصل خودمون دور شدیم. نوع نگرش و نگاه ما به زندگی درست نیست که باعث میشه رفتار ما درست نباشه. زندگی همین دنیاییه که توش زندگی می کنیم، یا چیز دیگه ای در جای دیگه هم در پیشه؟ باید در خلوت به این فکر کنیم که ارزش ها چی هست. وقتی ارزش ها رو پیدا کنیم، برای اون ارزش ها تلاش می کنیم و خودمون هم ارزشمند میشیم.

5- خودمون رو دوست نداریم. خودمون رو با همین وضع و شرایطی که داریم نمی پذیریم. ایده آل فکر می کنیم. چون کمال در چیز دیگه ای جز ماست؛ چون هنوز به اون جایی که باید برسیم، نرسیدیم؛ خودمون رو بی ارزش می بینیم.

6- برای زندگی مون هدفی قرار ندادیم. آدمای بی هدف حس بی ارزشی دارن.

7- هیچ موقع درست و حسابی برای اهداف مون تلاش نکردیم تا نتیجه اش رو ببینیم. نتیجه ی بی تفاوتی و کم کاری هامون، بی ارزش و بی خاصیت دونستن خودمونه.

8- خستگی از وضعیتی که داریم. اون قدر شرایط موجود خسته کننده شده و خودمون رو ناتوان برای تغییر دادنش می بینیم که باعث میشه خودمون رو به اشتباه کم ارزش ببینیم.

9- چون قبول نکردیم این خودمونیم که مسئول زندگی مون هستیم و نه هیچ کس دیگه. در نتیجه هر جور که دوست داریم با جسم و روح مون رفتار می کنیم. خودمون رو آزار میدیم و برای خودمون ارزش قائل نمی شیم. به جای اینکه خودمون رو مسئول بدونیم و مشکلات مون رو حل کنیم، دنبال مقصر می گردیم. برای این مسئولیت پذیرترشدن بهترین تمرین، اطاعت از خداست.

10- تجربه های ناموفق گذشته باعث شده باور و امید ما رنگ و بوی «ناتوانی» بگیره. به جای اینکه از تجربیات درس بگیریم، خودمون رو ناتوان دیدیم. ناتوان دیدن خودمون حس بی ارزشی به ما میده.

11- خودمون برای خودمونیم. به بقیه کمک نمی کنیم. به کسی محبت نمی کنیم. در نتیجه وجودمون رو بی فایده و کم ارزش می بینیم.

طبیعتاً هر کس با سوالی که مطرح می کنه، یه سری جواب ها هم ناخودآگاه تو ذهنش میشینه.
چیزهایی که تو ذهن من نشسته رو بعداً براتون میگم.   53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

14 صلوات برای ما می توانیم. برای سلامتی و پاکیش و عاقبت به خیریش. برای اینکه هر چه زودتر شاغل بشه و ازدواج کنه.
نمی دونم چه شد برای این برادر ما که جاخالی داد و رفت.
یا ناامید شد و رفت. یا ما رو قابل ندونست و رفت. خدا کنه دومی باشه چون اولی بد گناهیه.
شاید هم نرفته همین نزدیکیاست.  53258zu2qvp1d9v
----------------------------------------------
14 صلوات برای علی آن نون. برای سلامتی مادرش. ان شاالله سایشون بالاسر پسر خوب شون باشه.

علی جان، یه پدر هر چقدر هم بد باشه، اما جایگاه و حرمت خودش رو داره. این جور نگو.
حق داری به خاطر حرف هاشون ناراحت بشی. شاید بدعمل کردن هاشون. شاید بی جا دخالت کردن هاشون. شاید کم فهمی هاشون.

من نمی دونم کدوم یکی از این ها بوده.
اما سعی کن درک شون کنی. آدم ها کامل نیستن. پدر و مادرها هم کامل نیستن. همون طور که من و تو کامل نیستیم.
اگه دوست داشتی می تونی اینجا یا حتا تو این تاپیک برامون بنویسی. اگه از منم کمکی بربیاد حتما انجام میدم. 
و
ممنون بابت اعلام وضعیت سبز هفته اول
این که این قدر خوب وقت میذاری برای خودت و برنامه میریزی خیلی جای تقدیر داره.
ان شالله خوب هم تلاش می کنی.
همین طور ادامه بده.  Khansariha (18)
-------------------------
14 صلوات برای رضا. برای عافیت و پاکی و عاقبت به خیریش. رسیدن به همه چیزهای خوبی که لایقش هست.

اصطلاح قشنگی رو گفتی رضا.
اینکه باید در برابر مشکلات، مهندس باشیم.
ما باید مهندسی مشکلات رو یاد بگیریم.

صبر و مقاومت و این ها مربوط میشه به توصیه های داخل کتاب ها.
مهندسی مشکلات چیز دیگه ای میگه.

مشکل رو خوب ببینی.
در موردش به خوبی فکر کنی.
فکرها به چاره جویی منجر بشه.
شک داشتی و به نتیجه ی درست نرسیدی، در موردش مشورت کنی.
تصمیم بگیری.
برای تصمیم گرفته تلاش کنی.
تلاش کنی و تلاش کنی و باز هم تلاش کنی.
هر جا لازم بود برگردی و مراحل قبل رو چک کنی.

بعد از این تلاش ها هست که صبر و مقاومت معنی پیدا می کنه.

حالا ما چی کار می کنیم؟
از همون اول میریم سراغ صبر.
تا اتفاقی برامون می افته صبر می کنیم و خلاص. 
راحت ترین کار ممکن.  53258zu2qvp1d9v

جالب اینکه بقیه هم ما رو تشویق می کنن به صبر.
در ادامه اش هم میگن توکلت به خدا باشه که دیگه طرف رو راحت کنن.

این جور آدما یادشون میره که قبل از مرحله ی صبر یه سری مرحله ی دیگه هم بود.
معمولاً هم ادعا می کنن خیلی آدم های بدبختی ان.
چون هر چی صبر میکنن اوضاع بدتر میشه.

نمی دونم تو چه جوری در موردشون فکر می کنی. ولی من فکر می کنم دیوونه ان. 22
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام دوستان عزیز رهروانی
شب همگی عالی و متعالی
طبق قاعده من باید دیشب میومدم و دعوت میکردم از رضا برای ختم صلوات
ولی من دیشب تو راه بودم و اینترنت نداشتم و نشد که پست بذارم
تشکر میکنم از رضای عزیز که خودش به صورت خود جوش اومد و صحبتاش رو انجام داد
منم 14 صلوات به نیت پاکی و سلامتی و عاقبت بخیریش خواهم فرستاد
و اما رضای عزیز من بسیار دوست میداشتم که شما کمی مثالی تر و موردی تر برامون سخن میگفتی
نتیجه ای که من بهش رسیدم اینه که هیچ وقت کلی گویی ارزش افزوده ای برای ما ایجاد نمیکنه 
نه در طرح سوال و مشخص شدن مساله اصلی و نه در رسیدن به پاسخ صحیح
پس باید جزئی تر و ریز تر صحبت کرد تا جواب های دقیق تری هم گرفت

البته باید یاداوری کنم که ما اینجا کسی رو اجبار نمیکنیم بیاد  برای ما از مشکلات شخصیش بگه
 شاید واقعا کسی دوست نداشته باشه راجع به  مسائل خصوصیش صحبت بکنه و ما هم انتظار این رو نداریم
خواسته ما حل شدن گره ها و مشکلات و دغدغه های شما هست حالا به هر نحوی که شده
و انتظار مون هم حضور فعال شما و مشارکت تون هست
این مشارکت همون طور که قبلن گفته شده میتونه بیان یک مساله و درگیری ذهنی باشه یا به اشتراک گذاشتن یک تجربه
یا هر چیزی دیگری

اینهایی که گفتم موارد کلی هستن برای همه مون و نه فقط برای رضا 302


(1396 تير 31، 21:38)روزبه نوشته است:
(1396 تير 30، 23:22)طاهر نوشته است: روزبه زیاد ینی چند تا؟ 53258zu2qvp1d9v

واقعا شمردنش لازمه؟! 317 
اینو ای کاش دوستان مسول یه تجدید نظر در موردش انجام بدم! 53258zu2qvp1d9v 

و
روزبه/ گروه تلاش و توکل / هفته اول سبز 
و اینکه واسه علی هم صلوات خواهم فرستاد 53258zu2qvp1d9v
بله روزبه عزیز
چون این صلوات ها شمارش میشه و در بخش ختم صلوات ها قرار داده میشه
برامون مهم هست

و در مورد اعلام وضعیت ضمن ابراز خوشحالی از سبز بودن هفته ات ازت درخواست دارم مثل بقیه دوستان در مورد ارزیابی هفته گذشته و برنامه های هفته اینده ات هم بگی
اینطوری خوشحال تر مون میکنی
ضمن اینکه اگه قوانین مسابقه رو مطالعه کنی نوشته نصف امتیاز یک هفته به بحث اعلام وضعیت ها اختصاص داره و اگه خارج از چارچوب تعیین شده باشه این امتیاز به شما تعلق نمیگیره و اون وقت امتیاز خودت و گروه تون کم میشه  
پیشاپیش ممنون که به حرفام توجه میکنی303


ویرایش پست:
خطاب به عاشق: 
حیف که من نوشتن این پست رو قبل از تو شروع کرده بودم و بعد فرستادنش دیدم در مورد خطوط قرمز من که همانا حقوق و مزایا باشن اظهار نظر نمودی
اگر قبلش دیده بودم چنان درسی بهت میدادم که دیگه راجع به خطوط قرمز من سخن به گزافه نرانی Khansariha (51)

خلاصه حواست جمع باشه 4
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
داداش طاهر ما یه دونه باشه.  Khansariha (18)  

برم سراغ اعلام وضعیت:

آرمین / گروه عطر خدا / هفته ای اول سبز

ارزیابی:
هفته ی سختی بود.
به دستورات دکتر عمل کردم برای سردردهام. هرچند مفید واقع نشد.
شنبه به یه دکتر دیگه مراجعه کردم. فوق تخصص درد بود. پروفسور.
بهم یه دارو داد واسه دو هفته. اگه جوابگو نبود، احتمالاً باید یه سری تزریقات برای کاهش تحریکات عصبی انجام بدم.

برنامه هفته بعد:
ادامه ی دستورات دکتر قبلی + دکتر فعلی
بابت عمل به این دستورات چیزهایی رو از دست میدم. به این شرایط عادت کردم. نباید شانس بهبودیم رو از دست بدم.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明


موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان