امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

کیا حاضرن؟
۱- عاشق
۲- aliunknown
۳ -  رضا
4- رضا حاضر (دریفت)

5- 39
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 22، 0:49)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: می دونین بچه ها؟ من از اولش هم هیچوقت هدفم این نبود که خودم به یه جایی برسم. البته وسوسه خیلی شدم توی این سال ها
اما یه ذره که فکر می کنم، می بینم خیلی بی معنیه...
فرض کن که اسمت هم توی تاریخ ماندگار شد و رفت کنار دانشمندای دیگه...
صد سال دیگه توی کتاب های دبیرستان ازت یاد کنن....
چه فرقی می کنه، وقتی توی زیر خروار ها خاک خوابیدی...؟


خب عاشق عزیز بحث زیبایی رو پیش کشیدی.. اولین چیزی که هممون میدونیم اینه که خدا توی قران میگه خلقت هیچ چیزی بی هدف نیست. البته اولش شروع میکنه و با بیان خلقت آسمانها و زمین که احتمالا همون کهکشان های خودمون باشن، یعنی شروع میکنه از خلقت های بزرگ صحبت میکنه و بعد ریز تر میشه و ریز تر و آخر قاعده کلی که میگه "هیچ چیز" رو بی هدف نیافریدم. نمیدونیم هدف انسان از آفریده شدن چیه ولی ما موظفیم راه خودمون رو به دریا پیدا کنیم. مثل اون لاکپشتی که به دنیا میاد و اولین کاری که میکنه رسیدن به دریاس.

توی زندگیهامون، خیلی وقتا پیش میاد که به پوچی میرسیم و هدف رو فراموش میکنیم. و این بدترین اتفاق برای آدم هست.. کسی که به پوچی برسه، براش دیگه مهم نیس امروز چند شنبه س، فردا کی رییس جمهور مملکتش میشه، ارزش تلاش توی زندگی از دست میره، انگیزه برای پیشرفت از آدم گرفته میشه، احساسهای روحی برای آدم بی معنی میشه و همه ی اینا به یه دلیل اتفاق می افته: اینکه آدم میگه بعد از مرگ، "من" زیر خروارها خاک هستم. یعنی تمام. یعنی تو خودتو هیچ فرض کردی.
این که گفتی "فرض کن اسمت ماندگار شد و رفت کنار دانشمندای دیگه.. چه فرقی میکنه" این بوی پوچی یا نهیلیسم میده. این یعنی روحِ خودتو باور نداری و انسان رو جسم و مادیتِش گرفتی. "تو" ی واقعی اونی هستی که اگه توی هزار تا پوسته ی دیگه(بدن) قرار بگیره، بازم همین تفکری رو داره که الان توی این زندگی داری. وقتی برای کسی فرقی نکنه که زمین رو جای بهتری برای زندگی انسان بکنه، آدم پیشرفت نمیکرد هرگز. 

به نظر من، انسان چیزی جز روحش نیست.. برای این روح هم یه واسطه ی مادی وجود داره که به وسیله اون بتونه روی این زمین زندگی کنه. جسم از بین بره چه اهمیتی داره وقتی اصلِ تو اونیه که از جنس خداس و به سمتش باز میگرده؟

پ.ن: نمیخام خدای نکرده حمله کنم به عقایدت و بگم که اشتباه میکنی... فقط سعی کردم نظر خودمو بگم. ناراحت نشی داداش
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
به نام خدا

خدا بخشنده س ولی بنده چرا پر رو میشه؟ چرا میگیم خدا که میبخشه پس بذار این یه بار فلان کارو بکنم. (توی همه ی جنبه های زندگی میگما)

دیشب که میرفتم سراغ عکس و فیلم و زیر پا گذاشتن قوانین خودم، مسئولیت مسابقه ی گروهی رو فراموش کردم. خودمو فراموش کردم، تلاشایی که تا الان توی کانون کرده بودم فراموش کردم. حرفایی که برای دلداری و امید دادن به بقیه میزدم، یادم رفت همش. 
من 224 روز خوب رو فراموش کردم 46 
تنها چیزی که یادم مونده بود غرور بود. 
" نه من که میتونم جلوی خودمو بگیرم"... 
بازم خداروشکر میکنم که شکست اتفاق افتاد. آخه دو سه ساعت قبلش داشتم دعا میکردم که خدایا کمکم کن غرور نداشته باشم. 
224 روز که هیچی .. دعا میکنم دیگه هرگز گرفتار غرور نشم. از این به بعد روزای کنترل نگاه و ذهنم رو هم به روزای پاکم اضافه میکنم

خدایا کمکم کن تا از غرور دور باشم.. خدایا دست ما رو رها نکن.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
سلام بردار متاسفانه لحظه تلخیه که حتی ممکنه به سرخوردگی منجر بشه و خیلی باید مراقب پس لرزه هاش باشی،اینجور مواقع باید مراقب باشی با خودت نگی حالا که روزهام رفته پس یکم به خودم آزادی بدم دوباره روزامو جمع میکنم و تا اون وقع یکم از فصرت استفاده کنم،متاسفانه این چیزایی که گفتم پس لرزه ان،خیلی باید مراقب باشی،ولی دنیا به آخر نرسیده حتما چیزایی یاد گرفتی مثل کنار گذاشتن غرور و سعی کن جوری این غرور رو کنار بگذاری که بعد روزهای پاک اومدن بگی ارزشش رو داشت که چی از دست دادم و چی بدست آوردم،
مراقب خودت باش.
 سپاس شده توسط
من دوتا چیز قشنگ یاد گرفتم از این شکست. 
1) چقدر خوشحالم که هوامو داشتین.. از پیا پروفایل بگیر تا اعتبار و پاسخ پستام بعد از شکست ودلداریا. اصن صد برابر قبل انگیزه دارم. و قراره خیلی به خودم سفت تر بگیرم. استراحت و این چیزام ینی اعتیادِ دوباره. حتی فکرشم نکن

2) اینکه یه شِمه ای از ضربه ی مهلکِ غرور دیدم.

همچین بدم نشدا.. البته بهتر بود نمیشکشتم ولی خب دوتا چیز ارزشمند جاش گیرم اومد
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 22، 1:22)drift نوشته است: کیا حاضرن؟
۱- عاشق
۲- aliunknown
۳ -  رضا
4- رضا حاضر (دریفت)

5- 39
خیلی هم عالی 53 
همین پنج نفری کل رهروان رو می ترکونیم 4chsmu1 
نقل قول: تشکرررر  [تصویر:  53.gif] بد نیستم
همونطور که گفتم فعلا قدم زنی و کلاس رفتن تو اولویتم قرار داره . هر روز سعی میکنم این دو کار رو انجام بدم . خیلی بیشتر از درس خوندن لذت میبرم ازشون ....
فشار درس ها بدتر از پارسال شده . دلم میخواد برگردم پارسال . اصننن هر چی فکر میکنم میبینم پارسال راحت تر بودن لامصباااااا
امسال معلما هم بدتر شدن خداروشکر  [تصویر:  khansariha (13).gif] البته ۲ تا معلم عالی داریم که خیلی عزیزن بین همه .... کاش همه مثل این ۲ تا بودن .... ولی نیستن دیگه  [تصویر:  4chsmu1.gif]
اگه جوابی پیدا کردی برای منم بگوووو چون خودمم نمیدونم واقعا 
برای دومی هم همینطور .
کلا از روزی که اومدم تو کانون چند دفعه گفتم سیستم آموزشی کشور داغوووونه ولی مگه مسئولین گرامی گوش میدن  [تصویر:  4chsmu1.gif] ( شوخی )
خب ما مجبوریم توی همین نظام آموزشی داغون رشد کنیم دیگه.... 37 
علی جون برات یه ماموریت درست و حسابی دارم...... Khansariha (69)
کل کار های ضروری ای که داری روی روی کاغذ بنویس (درسی و غیر درسی) Khansariha (56)
و برای انجامشون یه زمانی رو در طول هفته در نظر بگیر. 53258zu2qvp1d9v
مثلا این طوری:
کار های مهم :
- سه شنبه امتحان زبان
- دوشنبه : تحویل تکلیف های ریاضی
- شنبه : خریدن دفتر و خودکار
برنامه :
- شنبه و یک شنبه بعد از کلاس خوندن زبان
- جمعه : نوشتن تکلیف های زبان و ...
آخر هر روز هم می تونی توی دفترچه یادداشت کنی که چقدر به برنامه ات عمل کردی و دلایل شکست یا موفقیت چی بوده....
توی رهروان هم می تونی اعلام کنی که چه کردی..... Khansariha (69)
این طوری همین که این جا اعلام می کنی برات می شه یه انگیزه که کار هات رو درست انجام بدی. Khansariha (46)
یه چیزی: نگران صحبت های این و اون هم اصلا نباش.... تا یه حدی بهشون اهمیت بده...
یه تجربه ی خیلی مهم : اگر بخوای بر مبنای حرف این و اون زندگی کنیا، تا آخر عمر یه روز خوش هم نخواهی داشت.... 53258zu2qvp1d9v 


(1396 آذر 23، 20:37)rezaKy نوشته است: من دوتا چیز قشنگ یاد گرفتم از این شکست. 
1) چقدر خوشحالم که هوامو داشتین.. از پیا پروفایل بگیر تا اعتبار و پاسخ پستام بعد از شکست ودلداریا. اصن صد برابر قبل انگیزه دارم. و قراره خیلی به خودم سفت تر بگیرم. استراحت و این چیزام ینی اعتیادِ دوباره. حتی فکرشم نکن

2) اینکه یه شِمه ای از ضربه ی مهلکِ غرور دیدم.

همچین بدم نشدا.. البته بهتر بود نمیشکشتم ولی خب دوتا چیز ارزشمند جاش گیرم اومد

رضای ما قدرتمند تر از اونه که با این چیزا کم بیاره..... Muscular 
بهت ایمان دارم رضا جان ...... 302 
نمی خواد به خودت سفت و سخت بگیری...
کافیه ترکی که توی صد ایجاد شده رو پیدا کنی
یه ترک کوچیک رو می شه با یه مشت گل بر طرف کرد....

***************

بچه ها اصلا دقت کردین که چه بحث های مهمی توی رهروان شروع شده....
خیلی این بحث ها مهم هستن رهروان....
برای ما و هر انسان دیگه ای....

هدف اصلی شما از زندگی چیه؟
چه تصویری از ۱۰ سال آینده خودتون دارید؟
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1396 آذر 22، 0:49)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: می دونین بچه ها؟ من از اولش هم هیچوقت هدفم این نبود که خودم به یه جایی برسم. البته وسوسه خیلی شدم توی این سال ها
اما یه ذره که فکر می کنم، می بینم خیلی بی معنیه...
فرض کن که اسمت هم توی تاریخ ماندگار شد و رفت کنار دانشمندای دیگه...
صد سال دیگه توی کتاب های دبیرستان ازت یاد کنن....
چه فرقی می کنه، وقتی توی زیر خروار ها خاک خوابیدی...؟

نظر شما چیه بچه ها؟


بقیه کجان؟

نکته مهم : من جواب سوالی که توش سر در گم بودم رو حین نوشتن این پست شاید بهش رسیدم و در انتها درج کردم.

سلام من یک دست نوشته از خودم دارم که 2سال پیش نوشتم (11 مهر 1394),همه چیز در نظر بی ارزش می اومد , هرچیزی که برام دغدغه بود,زبانم رو برای دیدن سریال قوی کردم گفتم خب آخرش چی؟ گفتم به بالاترین مرتبه دانش برسم؟بازم گفتم آخرش چی؟؟ آخرش نوشتم که به دنبال کشف حقیقت آفرینشم,دنبال نزدیک شدن به خدا,دنبال هدف از خلقت,و نتونستم پاسخی برایش پیدا کنم چون تو وادی اش نرفتم,از اون موقع هم هدف های ریز و درشت (به قول خودت)کوتاه مدت و بلند مدت داشتم که به بعضی ها رسیدم و ارضاء شدم و به بعضی ها نرسیدم و به بعضی ها هم هنوز وقتش نرسیده برسم,واقعا نمیتونم ارضاء بشم.
با خودم بعضی وقتها میگم تفاوتی که انسانها باهم دارند,از نظر قیافه , قد, وزن,پول , شهرت(شهرت کسی که بچه ای در خانواده مشهور باشه یعنی ارثی و نه اکتسابی),هرکس دوست داره قد بلند و زیبا و رشید و پولدار باشه ولی همه که نیستند و اینها دست خود انسان نیست و چون خدا عادله پس این ویژگی ها نباید تاثیری در اون هدف غایی داشته باشه,چون از نظر خدا مساوات رعایت شده, پس کوله بار رو ببندیم و به کدوم سمت بریم ؟؟؟ این مقصد کجاست ؟؟؟ این هدف کجاست ؟؟ 


10 سال آینده ؟؟

10 سال آینده من به فرض اینکه هر سه اعضای خانواده زنده باشیم :
مادرم : قطعا از وضع فعلی اش بهتر نیست و کهولت سن بیشتر بر او چیره شده و افتاده تر شده , احتمالا نوه داشته باشه نهایتا 2 تا  
خواهرم : احتمال قوی ازدواج کرده و بچه ای داره یا نه .
خودم  : به احتمال قوی ازدواج کرده ام و یا زندگی خوبی دارم یا بخور و نمیر , اون روزها حاصل تلاش این روزهامه , الان هرکار کنم اون سالها برداشت میکنم و , چون همین الان کم کم حس میکنم اشتیاق به یادگیری مطلب جدید در من داره فروکش میکنه (مطلب جدیدی که برام تازه باشه نه اینکه راسته کارم باشه , مثل اینکه الان به مادرم بگم بیا میخوام بهت کار با کامپیوتر یاد بدم ؟ خب قطعا هیچ شوقی نداره هرچند که کار با کامپیوتر بسیار عالیه)

این سوال سنگینیه :
حالا یه جور دیگه جواب میدم :
10 سال آینده : 
مادرم : خیلی خوشحاله که نوه هاش در کنارشن , خداراشکر بزنم به تخته به لطف خدا و روحیه ای که داره خیلی خوب مونده , من و خواهرم هر دو ازدواج کردیم, من چه خانم خوبی دارم , چه داماد خوبی خدا بهمون داده , آخر هفته که هیچ هر یکی دو روز میایم خونه مادرم همه دور هم جمعیم و بخاطر کنار هم بودن خداراشکر میکنیم, الان میبینم زحمتایی که تو دوران مجردی برای بدست آوردن شغل کشیدم و این در و اون در زدم الان نتیجه داد,خداراشکر که خواهرمم دستشو یه جا بند کردم حداقل اونم سرگرمه , شکر خدا راضی ام درآمدم خوبه و من هر روز تصمیم دارم بیشترش کنم و بیشتر ازش ببخشم ,این همه به هدف زندگی فکر کردم شاید الان درست همین لحظه موقع تایپ این نوشته ها بگم شاید هدف زندگی ام این باشه که در زندگی خوشبخت باشم و یاد خدا در زندگی ام جاری باشه , و باعث کمک و خوشحالی و شادی دیگران باشم , در یک زندگی حلال .

بعضی وقتها همه چیز اتفاقی اتفاق می افته شاید همین سوال جواب سوال قبلمم داد.

میبینین چقدر نگرش انسان میتونه متفاوت باشه و اگربار روانی مثبت حاکم باشه چه بسا همش خوبی و فکرهای خوب و مثبت بیاد سراغت جوری که وقتی مغرت قفل کرده جواب سوال خودتو خودت بدی.
 سپاس شده توسط
نقل قول: [تصویر:  hanghead.gif]  سخته رشد کردن ولی چاره ای نیسسست 1
چشم . سعی خودمو میکنم که انجام بدم . فعلا ۳ ساعت درس روزانه خیلی خوبه ولی بعضی چیزا نمیزاره مداوم این کارو انجام بدم . مخصوصاااا با اتفاقی که امروز افتاد تا یک هفته فکر کنم سراغ درس نرم  [تصویر:  4chsmu1.gif] . 
از فردا شروع میکنم و هر آخر هفته یه اعلام وضعیت کوچولو میزارم توی رهروان . امتحانا هم که در راهه و ...
دو جمله ی آخری خیلی عالی بود . خیلی کیف کردم 1  [تصویر:  53.gif]
نداشتیم ها Swear1 
چرا از شنبه، جمعه مگه روز خدا نیست؟ Swear1 
از همین امشب، اصلا از همین الان......
والا!!!!!!!!!!!! Swear1 
4chsmu1
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1396 آذر 24، 0:03)aliunknown نوشته است:
(1396 آذر 23، 23:55)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
نقل قول: [تصویر:  hanghead.gif]  سخته رشد کردن ولی چاره ای نیسسست 1
چشم . سعی خودمو میکنم که انجام بدم . فعلا ۳ ساعت درس روزانه خیلی خوبه ولی بعضی چیزا نمیزاره مداوم این کارو انجام بدم . مخصوصاااا با اتفاقی که امروز افتاد تا یک هفته فکر کنم سراغ درس نرم  [تصویر:  4chsmu1.gif] . 
از فردا شروع میکنم و هر آخر هفته یه اعلام وضعیت کوچولو میزارم توی رهروان . امتحانا هم که در راهه و ...
دو جمله ی آخری خیلی عالی بود . خیلی کیف کردم 1  [تصویر:  53.gif]
نداشتیم ها Swear1 
چرا از شنبه، جمعه مگه روز خدا نیست؟ Swear1 
از همین امشب، اصلا از همین الان......
والا!!!!!!!!!!!! Swear1 
4chsmu1
117 والا منم گفتم از فردا . جایی نگفتم از شنبه . چون برا شروع هیچوقت دیر نیست . فکر کنم اشتباهییی شده دی:
از امشب نمیتونم شروع کنم چون واقعا حالم خوب نیست الان و خوندن مباحثی هم که هیچی ازشون نمیفهمم حالم رو بدتر بدتر میکنه ....

پیری و هزارتا دردسر 4chsmu1
شما ببخش ما رو 302

نقل قول: فعلا دو تاش مبهمه . اولی برام یکم معلوم شده ولی بازم مبهمه .
دومی هم که کلا سعی میکنم بهش فکر نکنم که قراره ۱۰ سال آینده چی بشه . (‌ یعنی کلاااا مبهمه برام )
 علی جون می فهمم چی می گی...
توی دوران مدرسه خیلی سخته در مورد این چیز ها فکر کردن.
چون آدم هنوز کنکور رو در پیش داره، هنوز نمی دونم آینده اش چی می شه، اصلا چه رشته ای قبول می شه...
اما این که آدم یه هدف داشته توی زندگیش، این می تونه به آدم انگیزه بده، جهت بده و آدم از سردرگمی در بیاد. 49-2

نقل قول: مادرم : خیلی خوشحاله که نوه هاش در کنارشن , خداراشکر بزنم به تخته به لطف خدا و روحیه ای که داره خیلی خوب مونده , من و خواهرم هر دو ازدواج کردیم, من چه خانم خوبی دارم , چه داماد خوبی خدا بهمون داده , آخر هفته که هیچ هر یکی دو روز میایم خونه مادرم همه دور هم جمعیم و بخاطر کنار هم بودن خداراشکر میکنیم, الان میبینم زحمتایی که تو دوران مجردی برای بدست آوردن شغل کشیدم و این در و اون در زدم الان نتیجه داد,خداراشکر که خواهرمم دستشو یه جا بند کردم حداقل اونم سرگرمه , شکر خدا راضی ام درآمدم خوبه و من هر روز تصمیم دارم بیشترش کنم و بیشتر ازش ببخشم ,این همه به هدف زندگی فکر کردم شاید الان درست همین لحظه موقع تایپ این نوشته ها بگم شاید هدف زندگی ام این باشه که در زندگی خوشبخت باشم و یاد خدا در زندگی ام جاری باشه , و باعث کمک و خوشحالی و شادی دیگران باشم , در یک زندگی حلال .
خیلی خوبه داداش. 53258zu2qvp1d9v

این که  اینقدر به فکر دیگرانی و خوشحالیشون رو می خوای نعمت خیلی بزرگیه....

همین که این نوشتن بهت کمک کرده نشون می ده که مشارکت کردن چقدر نقش پر رنگی داره....
چقدر می تونه به ترک انسان کمک کنه ، چقدر می تونه نظم بده به ذهن، چقدر می تونه مشکلات روحی و روانی رو برطرف کنه...
وقتی بدونی یه نفر هست که نوشته ات رو می خونه، خیلی خیلی فرق می کنه

انسان موجود عجیبیه واقعا!!!
خیلی عجیبه.


نقل قول: خب عاشق عزیز بحث زیبایی رو پیش کشیدی.. اولین چیزی که هممون میدونیم اینه که خدا توی قران میگه خلقت هیچ چیزی بی هدف نیست. البته اولش شروع میکنه و با بیان خلقت آسمانها و زمین که احتمالا همون کهکشان های خودمون باشن، یعنی شروع میکنه از خلقت های بزرگ صحبت میکنه و بعد ریز تر میشه و ریز تر و آخر قاعده کلی که میگه "هیچ چیز" رو بی هدف نیافریدم. نمیدونیم هدف انسان از آفریده شدن چیه ولی ما موظفیم راه خودمون رو به دریا پیدا کنیم. مثل اون لاکپشتی که به دنیا میاد و اولین کاری که میکنه رسیدن به دریاس.

توی زندگیهامون، خیلی وقتا پیش میاد که به پوچی میرسیم و هدف رو فراموش میکنیم. و این بدترین اتفاق برای آدم هست.. کسی که به پوچی برسه، براش دیگه مهم نیس امروز چند شنبه س، فردا کی رییس جمهور مملکتش میشه، ارزش تلاش توی زندگی از دست میره، انگیزه برای پیشرفت از آدم گرفته میشه، احساسهای روحی برای آدم بی معنی میشه و همه ی اینا به یه دلیل اتفاق می افته: اینکه آدم میگه بعد از مرگ، "من" زیر خروارها خاک هستم. یعنی تمام. یعنی تو خودتو هیچ فرض کردی.
این که گفتی "فرض کن اسمت ماندگار شد و رفت کنار دانشمندای دیگه.. چه فرقی میکنه" این بوی پوچی یا نهیلیسم میده. این یعنی روحِ خودتو باور نداری و انسان رو جسم و مادیتِش گرفتی. "تو" ی واقعی اونی هستی که اگه توی هزار تا پوسته ی دیگه(بدن) قرار بگیره، بازم همین تفکری رو داره که الان توی این زندگی داری. وقتی برای کسی فرقی نکنه که زمین رو جای بهتری برای زندگی انسان بکنه، آدم پیشرفت نمیکرد هرگز. 

به نظر من، انسان چیزی جز روحش نیست.. برای این روح هم یه واسطه ی مادی وجود داره که به وسیله اون بتونه روی این زمین زندگی کنه. جسم از بین بره چه اهمیتی داره وقتی اصلِ تو اونیه که از جنس خداس و به سمتش باز میگرده؟

پ.ن: نمیخام خدای نکرده حمله کنم به عقایدت و بگم که اشتباه میکنی... فقط سعی کردم نظر خودمو بگم. ناراحت نشی داداش
داداش حرفت خیلی قشنگ بود....

هیچ انسانی بدون دلیل خلق نشده.....

با یه دوستی صحبت می کردم، می گفت : من هر چی به زندگیم نگاه می کنم، اتفاق هایی که افتاده و کارهایی که انجام دادم و کمک هایی که خدا بهم کرده
و این که امروز در این جایگاه قرار دارم و .... رو وقتی بررسی می کنم، مطمئن می شم که برای یه کاری اینجا هستم و خدا برام برنامه داره...

نگرانی من همینه، این که آیا کاری که دارم انجام می دم، تلاشی که دارم می کنم، آیا در راستای اون هدفی که براش خلق شدم هست یا نه؟؟؟؟؟؟

به نظرم حداقلش اینه که جای تامل داره، یعنی این که آدم یه ساعت، دو ساعت، ده ساعت، بشینه و بررسی کنه، شرایط و اتفاقات رو ارزیابی کنه
اول ببینه که اصلا هدف اصلی انسان از خلقت چی بوده
(مثلا ما خلق شدیم که خداوند رو عبادت کنیم، در این راستا باید به هم کمک کنیم، سعی کنیم دنیا رو جای بهتری برای زیستن قرار بدیم و ...)
بعد ببینه چه استعدادها و توانایی هایی داره
(یکی صدای خوبی داره، یکی دانشی کسب کرده، یکی پول داره، یکی ذهن خوبی داره، یکی قدرت بدنی داره، یکی خوب می تونه حرف بزنه)
سوم هم این که ببینه از این توانایی هاش چطور می تونه در راستای اون هدفش استفاده کنه
(مثلا اونی که قدرت بدنی داره بهتره که بره ورزش کار کنه، یا مثلا کارگری کنه و ...)
چهارم هم نقص هاش رو بشناسه،
(یکی خیلی مال دوست و خسیسه، یکی خیلی وابسته هست به دنیا، یکی آرزو و امنیه داره که می تونه جلوش رو بگیره)

انکار نمی کنم که روی مرز پوچ گرایی قدم می زنم...
اما دوست ندارم از یه طرف بگم هدفم خدمت به بشریته، بعد فقط به فکر جیب و اعتبار و شهرت خودم باشم....
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
کیا حاضرن؟
۱- عاشق
۲- aliunknown
۳ -  رضا
4- رضا حاضر (دریفت)
5- حامدحامد هم حاضره
6- [تصویر:  39.gif]
 سپاس شده توسط
انبیا گفتند نومیدی بدست***فضل و رحمتهای باری بی حدست
                                         ای بسا کارا که اول صعب گشت ***بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت 
بعد نومیدی بسی امیدهاست***از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
[تصویر:  25015384_701314086745845_6130585006336114688_n.jpg] 
و رضا جان
رضا جان
         ای دوست
           می دونم نه خودت و نه هیچکس انتظار شکستتو نداشت!!!!
داداش یادم نمی ره که سفرم با تو شروع شد
یادم نمی ره که
          پس از لحظه های دراز
                   بر درخت خاکستری پنجره ما برگی رویید
                  و نسیم سبزی تار و پود خفته ی مرا لرزاند
و هنوز من
رییشه های تنم را در شن های رویا فرو نبرده بودم
                                                          که به راه افتادم
 
صدای شکستن دلت اومد داداش
              کاش می شد عزا  گرفت و سالیان سال برای روزهای رفته بگرییم ولی زمانی نیست
برای این غم موزون چه شعرها که سرودند
                                                          ولی عبور باید کرد
داداش منم شکست خوردم ولی باید شروع کنیم دوباره
کفش هایم کو
            باید امشب برویم
        رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند .
باید بلند شد
           در امتداد وقت قدم زد باید دوید تا ته بودن
باید بود و رد روایت را تا متن سپید دنبال کرد
می گن تو چرا اینقدر پر رویی
 
ولی آیا راه دیگه ای داریم ؟
و هیچ راه دیگه ای نداریم جز این راه
                             و هیچکس جز خودت
 
اول کاین ملک بنامت نبود***وین ده ویرانه مقامت نبود
باز چو تنگ آیی ازین تنگنای***دامن خورشید کشی زیر پای
 
ولی زمانیکه اعلامتو دیدم
دیدم آن چهره را سخت مصمم.
و همینجور برو که سخت زیبا می روی
 
نقل قول: من دوتا چیز قشنگ یاد گرفتم از این شکست
1)
چقدر خوشحالم که هوامو داشتین.. از پیا پروفایل بگیر تا اعتبار و پاسخ پستام بعد از شکست ودلداریا. اصن صد برابر قبل انگیزه دارم. و قراره خیلی به خودم سفت تر بگیرم. استراحت و این چیزام ینی اعتیادِ دوباره. حتی فکرشم نکن

2)
اینکه یه شِمه ای از ضربه ی مهلکِ غرور دیدم.

همچین بدم نشدا.. البته بهتر بود نمیشکشتم ولی خب دوتا چیز ارزشمند جاش گیرم اومد
 

 
و مهمتر از اینا خودت یه درجه دیگه بزرگتر شدی و یه تجربه داری ،و می خوای به انسان زیباتری تبدیل بشی
و مطمئنم خوبی از بین نمیره ، کار خوبی که می کنی  و کردی و به خاطر بخشش حقیقی که انجام دادی وقتی از دارایی خود می بخشی چندان عطایی نکردی، بخشش حقیقی آن است که از وجود خود به دیگری می بخشی( دارایی تو چیزی نیست جز متاعی که ترس نیازهای فردا از آن نگهبانی می کنی. ).
و این بخششت و خوبی هات مثل فرشته ای است که کنار تو خواهد بود .
 
 
پرسیده بودی که بهشت و جهنم توی قرآن اومده واقعی است و به همون شکله
بهشت و جهنم به نظر من واقعیه ولی نه اون شکل قرآن فقط یه تشبیهیه از اون چیز واقعی .
 به نظر من بهشت و جهنم یه چیزیه که همینجا می تونی لذت ببری یا توش بسوزی.
مثلا وقتییه کار خوب انجام می دی ، لذتش همیشه با هات هست ، همیشه با یادش کلی کیف می کنی به نظرت این حوری نیست!!!!!
و اما جهنم مثل آتش حسد که تو را ذره ذره می سوزونه ، یا اصلا همین که می گن اونجا گناهکار ها تشنه میشن بهشون  یه آب متعفن می دن که تشنگیشون را هم رفع نمی کنه  چه مثال قشنگیه از این کار زشت ما ، که با اینکه ازش تنفر داریم انجامش می دیم ولی بازم تشنگیمون رفع نمیشه و تشنه ترم میشیم . به نظرت این جهنم نیست. یا مثلا ترس خودش یه جهنمه وقتی که ایمان نداریم بهش دچار میشیم ولی نمی دونم دیدی اینا که ایمان دارند که کارش را انجام می ده و نه ترسی داره پر از آرامشه و مطمئنه که به نظرم این آرامش همون بهشته.
 یا مثلا یه چیز زیبای دیگه ، وجودی به اسم زن که سرشار آرامش و شادی می تونه باشه و هدیه ای از طرف خداست ولی ما با اینکارمون به بدترین شکل از این هدیه استفاده می کنیم. از هدیه ای که برای آرامش روحی و جسمی ما اومده نا آراممون می کنه پس این برای ما جهنمه در حالی که برای یکی دیگه بهشته.
 
و به نظرم بهشت و جهنم چیزی نیست جز همون چیزی که اینجا روحمون به دست آورده .
 

نقل قول: آن کس که در اینجا اهلِ عیش و عشرت با حوریان و پریان صاحب جمال از عدل و انصاف و جوانمردی و شرافت و مروّت و حکمت و معرفت است در عالم آخرت نیز با همین فرشتگان و حوریان محشور خواهد شد و در حدیث آمده است که هر کس چیزی را دوست داشته باشد در عالم دیگر با همان چیز محشور خواهد شد و عجبا از مردمی که اینجا با دروغ و تزویر و آتش حرص و حسد عشق می ورزند و خواهند که در عالم دیگر به بهشت محبت و انسانیت راه یابند در حالیکه خداوند فرمود «هر که در عرصۀ این دنیا نابینا باشد در عالم آخرت نیز نابینا محشور خواهد شد».
و البته این نابینایی، نابیناییِ ظاهر نیست بلکه نابیناییِ باطن است که آدم چشم دیدن خوبی و زیبایی و فرشتگان عدل و احسان را ندارد. چنین کسی در عالم دیگر نیز از مشاهدۀ این حوریان محروم خواهد بود. بدین نگاه بهشت خوبان در همین جهان آغاز می شود چنانکه جهنم ناپاکان نیز از همین دنیا زبانه می کشد...


برگرفته از کتاب  در صحبت قرآن
به قلم حسین الهی قمشه ای

 
چه کار اندر بهشت آن مدعی را
که میل امروز با حوری ندارد
 
*  ما در حال گذر از يک زندگي به زندگي ديگر هستيم، و نمي توانيم فراتر از کردارهاي نيک مان باري حمل کنيم.
 
 
 
************************************************

نقل قول: سلام به همه دوستای خوبم، مخصوصا همگروهیام که این مدت خیلی شرمندشون شدم

خلاصه سرتونو درد نیارم من از این که با این کتاب به طور اتفاقی آشنا شدم به چشم یه نعمت نگاه میکنم و حین خوندن این کتاب خیلی به مشکلات خودم پی بردم و خیلی هاشو با عوض کردن طرز فکر اشتباهم درست کردم و هنوز هم در حال مطالعه هستم.اینقد موقع خوندنش فکر میکنم که هر ساعت فقط 2 صفحه میخونم

بگم که این مدت هم خیلی از وقتاش در حال جنگیدن با همین عادتم بودم و سعی میکردم طرز تفکرمو عوض کنم و سر هر مسئله ای خودم رو عذاب ندم و راحت زندگی کنم و همین که این مدت تونستم خودم رو با کتاب آروم کنم خیلی خوبه و به نظرم شروع خیلی خوبیه و هنوز هم در حال مبارزه ایم


 
سلام بر علیرضای عزیز
شرمنده چیه سربلندمون کردی داداش 49-2

ممنون که اومدی
و ممنون که دست پر اومدی
و با راهی که پیشرفت کردی با راهی که کمکت کرد موفق شی آشنامون کردی
فک کنم کتابه فروشش یه تکونی خورد اینقد که همه را جذبش کردی
موفق باشی داداش عزیز
 
*******************************************

نقل قول: سلام


سلام خدمت داداش عزیز
خوش اومدی Khansariha (8)
 
********************************************

نقل قول: اصلا دوره ی خوبی نبود برام این دوره و خیلی به خودم ضربه زدم ولی آروم آروم این اواخر به خودم اومدم و به فضل خدا هفته آخر رو سبز میمونم ...

 
هیچکس عزیز
خدارا شکر به خاطر بلند شدنت و به خاطر تلاش دوبارت
داداش عزیز
برای آرزو می کنم که قوی بشی
و دوباره پا شی و بهتر از قبل و زیباتر از قبل بشی
یه جوری که جهان حسرت مقاومتتو بخورن
 
با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز
                                                      گردون گمان نداشت به این سخت جانیم
 
به فضل خدا دلت همیشه سبز باشه
در آرزوی جوانه زدن و در تکاپوی  رشد
و در  هوای صعود
سبز سبز باشی 49-2
******************************************

نقل قول: نیاز شد که یه حضور غیاب کنیم.
1- عاشق
-2
aliunknown
۳رضا
  -4
رضا حاضر (دریفت)
-5
حامدحامد هم حاضره
-6

منم همیشه دیر می رسیدم تو مدرسم  همین بود
پس فعلا منو بنویسید تو تاخیری ها
ناظممون هر سری می گفت چند صدم از انظباطت کم می کنم نیم دونم باید 0 می شد اینقدر که تاخیر داشتم ولی بهم داد 18 ، خدا نگه دارش باشه هر جا که هست.
************************************

نقل قول: آقا یک سوال:
اگر میشه هرکس هدف از زندگیشو تو چند جمله بگه،همه مشارکت کنن لطفا؟؟
تصویری از خودتون توی ده سال آینده دارین؟ 

ده سال آینده کجا خواهید بود؟
 

 
این رضا هام چقدر سوالای خوب به ذهنشون می رسه !!!! داداش عاشق شما هم !!!! 4chsmu1
مغزای پر سشگری دارید ماشالا
منو یاد مادر انیشتین می ندازید ، می گفتن مامان انیشتین هر روز که انیشتین میومده خونه نمی پرسیده چی یاد گرفتی می پرسیده چه سوالی از معلمت پرسیدی. ایشالا خودتون و بچه هاتون آدمای بزرگی بشن که کلی به همه کمک کنن
کلا یه سوالایی می پرسین آدم باید بشینه ساعت ها فکر کنه ،
ممنون از سوالای خوبتون و فوق العادتون
حالا برای جوابش باید بشینم کلی فکر کنم
ولی علی الحساب چیزایی که به ذهنم می رسه را می گم ولی حتما باید فکر کرد اونم فکر عمیق
خوب راجع به هدف زندگیم ، چه چیزی می تونه باشه به جز شکوفا شدن
زندگی برای من دقیقا مثل یه گل می مونه که هدفش شکوفا شدنشه.
باید شکوفا بشم که هم خودم از زیباییم لذت ببرم و هم دیگران
قافله ایم که به سوی گوهر الهی ذات خویش در حرکتیم.
 
 
عمر ضایع مکن که عمر گذشت ***زرگری کن که کیمیا داری
هر سحر مر ترا ندا آید   ***  سوی ما آی که داغ ما داری
 
چه هدفی بزرگتر از اینکه  عاشق باشم ، عاشق خودم و کاری که می کنم
و چه هدفی بزرگتر از اینکه آدم بزرگی بشم و بمونم
                   نمی دونم معروف می شم یا نه ولی آدم بزرگ یعنی
به خاطر هیچکس و هیچ چیز از چیزی که بهش ایمان دارم ، از خوبی دست نکشم
یعنی به خاطر مقام یا اینکه یکی خوشش بیاد یا منو بزرگ حساب کنه دروغ نگم . یعنی بت نپرستم بت دروغ و ریا و غم را. یعنی اینقدر بزرگ که نخوام با اینچیزای کوچیک خودمو بزرگ کنم . و یا برای رسیدن به یه مقام( کوچیک) ظلم کنم.
و فراموش نکنم عظمت من در اتصال به آن عظیم است
 
و یکی از چیزایی که دوست دارم و باهاش شکوفا می شم کاره
باید یه کاری بکنم و هدفم اینه که کاری بکنم که عاشقش باشم
پول به نظرم خودش می آد ولی باید عاشق کارم باشم
نمی گم پول مهم نیست چرا اتفاقا اگه پول هم داشته باشم چه مشکلی داره که بتونم به خودم و به دیگران بیشتر کمک کنم. ولی هدفم نیست
دو تا آشپز را فرض کنید یکی فقط می خواد پول دربیاره و یکی عاشق این کاره
اولی هر روز فکر می کنه چه جوری قیمتو ببره بالاتر یا از چه چیزی از مواد بزنه که غذاش ارزونتر بشه
ولی دومی هر روز فکر می کنه چه جوری غذاش خوشمزه تر بشه و چه جوری کارش بهتر بشه
به نظرتون کدوم تو کارش موفق تر میشه ، کدومشون بیشتر از وجود خودش و زندگیش لذت می بره و کدومشون معروف تر میشه به نظر من دومی
پس می خوام حتی اگه بستنی فروش هم شدم 
شکوفا بشم ، عاشق کارم باشم
می دونید می تونم چقدر دل شاد کنم و آشتی بدم
با یه بستنی خوشمزه و با یه اخلاق عالی چقدر تاثیر بزارم
پس مهم نیست چه کاری ، مهم اینه که باعشق باشه.
 
 یاد یه صحبت بسیار زیبا از جبران خلیل جبران راجع به کار افتادم
نقل قول:  
 
کار,تجسم عشق است.
زندگی به حقيقت ظلمت است,مگر شوق و شور در ميان باشد.
و شوق وشور کور و بی هدف است,مگر دانش در ميان باشد. 
و دانش پوچ و بی حاصل است,مگر کار در ميان باشد.
و کار تهی و بی جان است,مگر عشق در ميان باشد.
و هنگامی که با عشق کار می کنی خود را با خود و با مردم و با خدا پيوند می دهی .
و اکنون با تو بگويم کار با عشق چيست؟
کار با عشق آن است که پارچه ای را با تار و پود قلب خويش ببافی,بدين اميد که معشوق تو آن را بر تن خواهد کرد.
کار با عشق آن است که خانه ای را با خشت محبت بنا کنی,بدين اميد که محبوب تو در آن زندگی خواهد کرد.
کار با عشق آن است که دانه ای را با لطف و مهربانی بکاری و حاصل آن را با لذت درو کنی,چنان که گويی معشوق تو آن را تناول خواهد کرد.
و بالاخره کار با عشق آن است که هر چيز را با نفس خويش جان دهی و بدانی که تمام پاکان و قديسان عالم در کار تو می نگرند.
کار,تجسم عشق است.
کار,عشق مجسم است.
اگر نمی توانی با عشق کار کنی,
اگر جز با ملامت و بيزاری کاری از تو بر نمی آيد,
بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه معبد بنشينی,
وصدقات کسانی را که باعشق کار می کنند بپذيری.
زيرا اگر بی عشق پخت کنی,
نانی تلخ از تنور به در خواهد آمد که گرسنه را نيم سير گذارد .
و اگر با صدای فرشتگان آواز بخوانی,
و تو را به آن آواز عشقی نباشد,
گوش آدميان را آشفته می کنی,
و آنان را از شنيدن آوای روز و نجوای شب محروم می داری.
برگرفته از کتاب پيامبر نوشته جبران خليل جبران
 

و اما هدفای ده سالم
خوب می دونید خدا به قلم سوگند خورده و می گن مرکب ارزشمند تر از خون شهداست
همونجوری که به پیامبرش بی هیچ سوادی گفت بخوان
پس دوست دارم دانشی کسب کنم ولی دانشی که به درد مردم بخوره
البته هر چقدر هم بخونم می دونم سواد خاصی ندارم و تا زمانی که او نگه بخوان نمی تونم
پس دوست دارم نویسنده بشم که با عشق بنویسم
برای معروفیت نمی نویسم ، ولی اینجا دوست دارم کتاب هام اگه خوب باشه معروف شن
البته اگه نوشته هام یکی را دلگرم کنه و. از اون عشق مطلق نوشته باشم
تا اگه تونستم به یکی امید بدم و ابلیس نباشم که از خودم حرف بزنم و بقیه را ناامید کنم
 
و همچنین به پزشکی علاقه دارم
دوست دارم بیشتر بدونم راجع بهش دوست دارم بتونم یکی را درمان کنم
شاید بشه و شاید نشه ولی من دارم مطالعاتمو می کنم و بهش علاقه دارم
 
و دوست دارم زبانم هم فوق العاده بشه
چون می تونم ارتباط با جهان داشته باشم و این ارتباطات هم بسیار مهمه برای انسان
 
دوست دارم یه کار خوب تو این ده سال پیدا کنم که دوستش داشته باشم ، یا به  یکی از این زمینه ها که دوست دارم مربوط باشه که بتونم شکوفا بشم.
 
آرزو ها موج می زند
و لذت شکوفه های آرزوست.
 
و مهمتر از همه دقیقا همونجوری که داداش رضا گفت نگرشم خوب باشه در بدتریم شرایط و به اون خوبی ایمان داشته باشم
ولی این نگرش زمانی خوبه و زمانی به هر اتفاقی دید مثبت دارم
که اولا خودم آدم خوبی باشم و کار خوبی انجام بدم و ایمان داشته باشم به خدای یگانه و خوبی ها
اینجوری امید دارم و همیشه مثبت نگاه می کنم به هر پدیده ای
چون هم خودم خوبم و هم به اون خوبی مطلق ایمان دارم که نتیجه ی این کار خوب جز خوبی نیست حالا اگه امروز نشد ، فردا میشه و اگر فردا نشه پس فردا میشه ( برعکس آدمایی که همیشه در ترسن )
 
 
*  ما در حال گذر از يک زندگي به زندگي ديگر هستيم، و نمي توانيم فراتر از کردارهاي نيک مان باري حمل کنيم.
 
 
فعلا همینقدر کفایت می کنه 4fvfcja
بعدا ایشالا باید کاملش کنم
توی دفتری بنویسم به قول داداش علی عزیز
*********************************************
 
 
15 صلوات برای
داداش هبوط گرامی امیدوارم همیشه صعود کنی و در جایگاه واقعی خودت برسی که لیاقتشو داری
داداش رضای عزیز ، همیشه این ظن و امید زیباتو حفظ کنی حتی در سخت ترین لحظات زندگی که همه ایمانشون را از دست می دن .
و حامد خان گرامی ، آرزوی اینکه رضایت و شادی در تک تک لحظاتت جاری باشه . موفق باشی
و آقا مجید گرامی، امیدوارم موفق بشی و سلامت و خیلی زود خبرای خوشی بشنویم ازت به خاطر مهربونی ممنون ازت
 
 
***************************************

نقل قول: چرا خسته اید؟ چرا داغون؟ چرا به هم ریخته؟

اینجا جایی برای تعامله.
راحت می تونید حرف های دل تون رو بزنید.
شما حرف بزنید بعد ببینید چقدر اتفاق های خوب براتون می افته.
چقدر فکرهای جدید. چقدر ایده جدید. چه خلاقیت ها که بروز نمی کنه.
 

با این حرفت کاملا موافقم داداش آرمان 128fs318181
یعنی نوشتن قدرت عجیبی به آدم می ده
خودم به جای همه حرف زدم نگران نباش
 
***************************************
امید 24/  گروه امید سبز / هفته ی پنجم قرمز
 
کارهای هفته ی پیش :
شکست داشتم و متاسفانه  نتونستم کار خاصی بکنم



امید 24/  گروه امید سبز / هفته ی ششم زرد
کارهای این هفته
این هفته که گذشت دوست داشتم یه کاری که نشد.  راستش این هفته اینگار یکی گرفته بود منو زده بود ، چند روز اول کوفته ی کوفته بودم !!
************************
 از صبح تا الان طول کشید نوشتنم ، خدا چیکار کنه داداشای عزیز که اینقد سوالای خوب به ذهنشون می رسهSwear1  دیگه دستم جون ندارهSwear1
امروز سهمیه ی  یه ماهم صحبت کردم ،
دیگه رفت تا یه ماه دیگه 4chsmu1
 
[تصویر:  24838920_176665216410889_3839430321418272768_n.jpg] 
 
 
این ما هستیم و همین فرصتِ یک‌باره‌ی زندگانی.
بیا تا پیش از آنکه زندگی برای‌مان، تنها سایه روشنِ خواب و خیالی محو در یک چرتِ کوتاهِ بعدازظهر نشده، و پیش از آنکه در سیاهی و سردیِ خاک، خودمان هم فراموش کنیم که روزی بر روی زمین راه می‌رفتیم و حرف می‌زدیم و سخت می‌گرفتیم،
راستی راستی زندگی کنیم.
 
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
سلام دوستان
عذر خواهی از اعضای کروه
من نمیتونم فعال باشم تو گروه برای همین این دوره از ادامه دادن انصراف میدم و تو همون مسابقه بهترین ها ادامه میدم. ایشالا اگه خدا بخواد دور بعد ثبت نام میکنم.
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 24، 10:28)Mr Degaresh نوشته است: سلام دوستان
عذر خواهی از اعضای کروه
من نمیتونم فعال باشم تو گروه برای همین این دوره از ادامه دادن انصراف میدم و تو همون مسابقه بهترین ها ادامه میدم. ایشالا اگه خدا بخواد دور بعد ثبت نام میکنم.


سلام خدمتت داداش دگرش
 فدای سرت
هر جوری که راحتی
هفته ی آخره اگر دوست داشتی بیا و اعلام وضعیت کن
وگرم نه هر جا دوست داشتی و خودت صلاح می دونی برو
هر جا که هستی برات آرزوی موفقیت می کنم داداش عزیز 49-2
و خدا پشت و پناهت
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
آقایان دمتون گرم بااابااااا. چقدر شلوغ پلوغ کردین رهروان رو ایول. 
نظراتی که راجع به هدف و 10 سال آینده داشتین همه رو خوندم و واقعا باید بگم دمتون گرم. خیلیا (تاکید میکنم خیلیا) حتی به فکرشون یک دفعه هم خطور نمیکنه که من چیکار دارم میکنم. ینی منظورم اینه که فکر نمیکنن که درحال حاضر کدوم کارشون وقت تلف کنیه و کدوم کارشون مفیده.
داش امید عجبب متنی. خدایی روز جمعه منو ساختی ...ممنون که ایینقد برای کانون وقت میذاری. خوش قلب هستی و باید بگم خوش به حال کسایی که توی دنیای واقعی باهاشون در ارتباطی.
داداش دریفت دید زیبایی که داری واقعا تحسین برانگیزه. خوشحالم که باهات آشنا شدم اینجا
داش عاشق مرسی که برای پرفروغ نگه داشتن اینجا اینقد زحمت میکشی.
داش علی اینقد کیف میکنم پست میدی.. خیلی بی ریا و خوشگله حرفات 4chsmu1
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
الف) اعلام وضعیت پاکی:      حامدحامد / فی سبیل الله/ هفته ششم سبز

ب) ارزیابی هفته ای که گذشت:     در مجموع هفته خوبی بود ولی کمی هم دست از پا خطا کردم و مواظب کارایی که می کنم نبودم. منظورم کارهای روزمره است. حواسم خیلی به دستام نبود. به پاهام نبود. به چشم ها و گوشام و از همه مهمتر به دلم نبود تا جایی که امروز خراب کردم.




پ) ارزیابی هفته هایی که گذشت: به نظر خودم خیلی می تونستم بهتر از اینا باشم.درسته که بعضی هفته ها در این مسابقه گروهی سبز بودم ولی حقیقتش این سبز بودن ها خیلی به دلم ننشست.مثلاً خودمو نگه داشته بودم ولی شاید اون معنویتی که از خودم انتظار داشتم بهش دست پیدا نکردم یا اون طوری که دوست داشتم،ورزش نکردم.

به نظرم باید پرداختن به معنویت یا ورزش یا مطالعه یا تفریح یا هرچیز دیگری که انجام میدم تا از این کار بد جلوگیری بشه، باید به حدی قوی باشه و به طور جدی بهش پرداخته بشه که باعث بشه آدم از خ.ا کنده بشه و احساس تنفر از اون کار به آدم دست بده.چیزی که از نظر معنویت یا ورزش یا مطالعه،من انجام دادم طوری بود که به خودم می گفتم این کار رو انجام میدم تا سرگرم بشم یعنی اگر تونستم با این سرگرم شدن، خ.ا نکنم که چه بهتر وگرنه اگر بازم خ.ا انجام دادم،انجام دادم دیگه و خیلی مهم نیست و سعی می کنم دفعه بعد انجامش ندم.

در واقع خ.ا بیشتر از اینکه به خاطر نیاز جنسیم باشه انگار شده برام یه جور عادت. بدترین چیزی هم که باعث این عادت بد میشه برای من، مواقعی هست که مشغولیت کاریم کم میشه و ساعت های بیکاریم زیاد میشه که چون برنامه ریزی واسه خودم ندارم،دست به این عمل شنیع می زنم. این که گفتید برای 10 سال آینده خودتون رو در چه جایگاهی می بینید،فکر می کنم اگر برنامه ریزی نباشه و اگر به بطالت گذراندن عمر باشه و اگر خ.ا باشه، خودمو می بینم که نه تنها درجا زدم بلکه به شدت عقب گرد کردم.باید برای کارها برنامه داشت.برنامه ای دقیق و حساب شده با هدف های بلند مدت و البته در کنار هدف بلند مدت،باید هدف های کوتاه مدت هم تعریف کنیم.اگر اینطوریه به نتیجه می رسیم وگرنه ول، علاف هستیم.
 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان