امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام
در این روزهای حساس انتخاباتی و هجمه های سیاسی حواسمان باشد یک وقت کج قدم نزنیم یک وقت دل کسی بخاطر هم عقیده نبودن با خودمان نشکنیم یه وقت کسی ناراحت نشه از دست ما .
این انتخابات می آید و می رود حواسمان باشد بازیچه سیاست نشیم رنگ عوض نکنیم انسانیت زیر پا نرود .
درگیر مسائل پیچیده سیاست نشوید چون به عمق کثافتی که در جهان هست پی.میبرید سعی کنید از زندگی لذت ببرید .

تا بوده ظلم بوده
به شخص من که نتوانستم با کفار مقابله کنم

به امید ظهور حضرت مهدی

التماس دعا
یا علی مدد
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
سلام به همه رفقا
همینجوری خواستم اینجا یه پیامی از خودم در کنم
خیر مقدم به خانم سنا 53
(1396 ارديبهشت 21، 13:37)مهدی‌یار نوشته است: سلام به همه رفقا
همینجوری خواستم اینجا یه پیامی از خودم در کنم
خیر مقدم به خانم سنا 53

علیک سلام
عید شما و سایر دوستان گرامی کانونی مبارک باد 317
منم عرض خیر مقدم به سناخانم 4 4
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
سلام
اول از همه نیمه شعبان بر تک تک شما مبارک  317
چقدر خوبه که یک بار دیگه چنین روزهایی رو تجربه می کنیم
چقدر جای شکر داره و چقدر باید قدر بدونیم  53258zu2qvp1d9v
و
بعد اینکه:
لطفا هر گونه مطلب سیاسی و انتخاباتی از کوچیک و بزرگ چه اینجا چه هر جای دیگه زده نشه.
پیشاپیش از همکاری تون ممنونم  53
و
سنا خانم 
تالار سوت و کور شده رو به روزهای اوجش برمی گردونیم. شما حرکت کنید. ما و بچه ها پشت سرتون.  Khansariha (69)
ممنون که تو این همه مدت به یاد بودید. مطمناً خوبی ها و زحمت های شما رو هیچکی فراموش نمی کنه.  
ان شالله کنار همسر گرامی زندگی تون خوش و خرم باشه.  53
و
مهدی یار 
کجایی پسر؟
همین پست های «همین جوری» و «یهویی» عجیب به دل می شینن.  Khansariha (18)
کاش نمیدانم هم بود و از این حرکت ها میزد.  53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
بچه هایی که نماز شب نیمه شعبان رو ثبت نام کردن امشب وقتشه
احیا هم خیلی ثواب داره امشب.

یه شب تا صبح بیدار بمونین و دعا کنین و فکر کنین. 302
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

من از ساعت 9 و ربع اومدم تو رخت خواب
فکر و خیال نمیذاره بخوابم

به چند نفر سپردم امشب که برای یه کاری واسم پیگیری کنن
شمام اگه تونستید واسم دعا کنین
خودم متاسفانه اعتقاد چندانی برام باقی نمونده واسه دعا

[تصویر:  nasimhayat.png]
به نام خدا
مشارکت همساده
سلام دوستان بهبودی عیدتون مبارک
دیدم صحبت از مشارکت کردن و فعال شدن بیشتر تو مسابقات گروهی هست. منم گفتم چراغ اول رو روشن کنم  303
خدا کنه صادقانه باشه حرفام 49-2
خب من زیاد تو مسابقات گروهی شرکت نمیکنم اما وقتی به درون خودم نگاه میکنم میبینم چون من خجالت میکشم لغزش کنم میترسم بیام شرکت کنم بعد بگم قرمز شدم. یعنی یه جوری وقتی شرکت کردم و قرمز شدم حس سنگین بدی روم قرار گرفته.میترسم اون حس تکرار بشه. حتی یکی دو بار هم ناصادقی کردم تو مسابقه و اعلام لغزش نکردم. راستی یه بارم لغزشی شدم چون خجالت کشیدم اعلام کنم کلا چند هفته کانون نیومدم. میدونید در مواقع اورژانسی هم وقتی تو گروه چند نفره هستم خیلی استرس شدید میگیرم و کلا ذهنم میره به اینجا که دارم ناامید میکنم گروه رو.یعنی از راهکارها دور میشم خودم و مغزم معطوف به این میشه که الان گند میزنم به امید گروه باور گروه به امتیازات گروه. راستش بیماریمم وسوسه میکنه که تو خودت برنامه خودتو جلو ببر به کسی کاری نداشته باش اینجوری بی تنش تر میتونی پیش بری. گاهی هم فکر میکنم که تو گروه بودن یعنی گره زدن پاکیت به بقیه.گاهی هم احساس خودکم بینی میکنم و متفاوت بودن وقتی بقیه میتونن پاکی جمع کنن تو گروه و من نمیتونم.
اما راجع به اینکه کم مشارکت میکنم. راستش من وقتی حرف میزنم و از دغدغه هام میگم یه حسی شروع میکنه به اینکه تو چرا اینقدر نازک نارنجی هستی؟ چرا یه ذره اعتبار و آبرو برا خودت حفظ نمیکنی؟ خودمم قیاس میکنم با بچه هایی که اینجان و هیچی از حس و حالشون نمیگن و سرشون به کار خودشون گرمه. بعد هی تو سر خودم میزنم که ببین اینا دارن به زندگیشون میرسن و سرگرم کاراشون هستن مشکلاتشونم خودشون حل میکنن بعد تو مثه بچه کوچیک ها هی غر میزنی هی نق میزنی. گاهی هم که میرم تو پروفایل بقیه راهکار میگیرم و از حس و حال روزانه م حرف میزنم از خودم بدم میاد میگم مگه اون طرف چی از من زیادی داره؟ چرا هر چی تو مغزته سریع میریزی بیرون؟ چرا خودتو سبک و کوچیک میکنی؟ تازه بدتر اینکه میگم تو یه سری حرفها و باورها رو انتقال میدی از خدا حرف میزنی و بهبودی بعد خودت میگی حالت بده و وسوسه داری و دنبال جنس مخالفی و این حرفا یعنی میترسم رفتارم درستی حرفها و شعارهای برنامه رو هم خراب کنه.اصلا گاهی تو این فکر میرم که من حق ندارم از بهبودی حرف بزنم. 
آره دیگه راستش جدیدا از افرادی که کمتر مشارکت میکنن و همیشه حس و حال خوبی دارن تو دهنم بت ساختم و دوست دارم مثه اونا باشم. همین الانم به خودم میگم تو چرا داری این حرفا رو میزنی؟ برو به زندگیت برس به درسا به کارا. آهان بعد رنجش شدید هم میگیرم از این حس و حالها باعث میشه همون بت ها رو کنترل کنم و قضاوت کنم پیش خودم میگم اینا دروغ میگن و نقاب میزنن اینقدرها ردیف نیستن و مشتی. میگم کانون برا اینا روتین شده و یه کار معمولی که میان وگرنه دنیال پاکی و بهبودی نیستن. گاهی هم میگم فقط خودم کارم درسته. به اعضایی که ازدواج کردن و بعد میان میگن همه چی گل و بلبله سوءظن دارم. شاید بیماری درونمه که میگه رهایی از این منجلاب امکانپذیر نیست. اونا اینقدر حالشون خوب نشده دارن دروغ میگن منتهی روشون نمیشه بگن.
به عنوان جمع بندی ترس از قضاوت بقیه، تایید طلبی، خودمحوری و منفی بینی  ۴ عاملیه که اثر منفی گذاشته روی من در کانون و حتی جاهای دیگه 
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1396 ارديبهشت 22، 14:19)همساده نوشته است: به نام خدا
مشارکت همساده
سلام دوستان بهبودی عیدتون مبارک
دیدم صحبت از مشارکت کردن و فعال شدن بیشتر تو مسابقات گروهی هست. منم گفتم چراغ اول رو روشن کنم  303
خدا کنه صادقانه باشه حرفام 49-2
خب من زیاد تو مسابقات گروهی شرکت نمیکنم اما وقتی به درون خودم نگاه میکنم میبینم چون من خجالت میکشم لغزش کنم میترسم بیام شرکت کنم بعد بگم قرمز شدم. یعنی یه جوری وقتی شرکت کردم و قرمز شدم حس سنگین بدی روم قرار گرفته.میترسم اون حس تکرار بشه. حتی یکی دو بار هم ناصادقی کردم تو مسابقه و اعلام لغزش نکردم. راستی یه بارم لغزشی شدم چون خجالت کشیدم اعلام کنم کلا چند هفته کانون نیومدم. میدونید در مواقع اورژانسی هم وقتی تو گروه چند نفره هستم خیلی استرس شدید میگیرم و کلا ذهنم میره به اینجا که دارم ناامید میکنم گروه رو.یعنی از راهکارها دور میشم خودم و مغزم معطوف به این میشه که الان گند میزنم به امید گروه باور گروه به امتیازات گروه. راستش بیماریمم وسوسه میکنه که تو خودت برنامه خودتو جلو ببر به کسی کاری نداشته باش اینجوری بی تنش تر میتونی پیش بری. گاهی هم فکر میکنم که تو گروه بودن یعنی گره زدن پاکیت به بقیه.گاهی هم احساس خودکم بینی میکنم و متفاوت بودن وقتی بقیه میتونن پاکی جمع کنن تو گروه و من نمیتونم.
اما راجع به اینکه کم مشارکت میکنم. راستش من وقتی حرف میزنم و از دغدغه هام میگم یه حسی شروع میکنه به اینکه تو چرا اینقدر نازک نارنجی هستی؟ چرا یه ذره اعتبار و آبرو برا خودت حفظ نمیکنی؟ خودمم قیاس میکنم با بچه هایی که اینجان و هیچی از حس و حالشون نمیگن و سرشون به کار خودشون گرمه. بعد هی تو سر خودم میزنم که ببین اینا دارن به زندگیشون میرسن و سرگرم کاراشون هستن مشکلاتشونم خودشون حل میکنن بعد تو مثه بچه کوچیک ها هی غر میزنی هی نق میزنی. گاهی هم که میرم تو پروفایل بقیه راهکار میگیرم و از حس و حال روزانه م حرف میزنم از خودم بدم میاد میگم مگه اون طرف چی از من زیادی داره؟ چرا هر چی تو مغزته سریع میریزی بیرون؟ چرا خودتو سبک و کوچیک میکنی؟ تازه بدتر اینکه میگم تو یه سری حرفها و باورها رو انتقال میدی از خدا حرف میزنی و بهبودی بعد خودت میگی حالت بده و وسوسه داری و دنبال جنس مخالفی و این حرفا یعنی میترسم رفتارم درستی حرفها و شعارهای برنامه رو هم خراب کنه.اصلا گاهی تو این فکر میرم که من حق ندارم از بهبودی حرف بزنم. 
آره دیگه راستش جدیدا از افرادی که کمتر مشارکت میکنن و همیشه حس و حال خوبی دارن تو دهنم بت ساختم و دوست دارم مثه اونا باشم. همین الانم به خودم میگم تو چرا داری این حرفا رو میزنی؟ برو به زندگیت برس به درسا به کارا. آهان بعد رنجش شدید هم میگیرم از این حس و حالها باعث میشه همون بت ها رو کنترل کنم و قضاوت کنم پیش خودم میگم اینا دروغ میگن و نقاب میزنن اینقدرها ردیف نیستن و مشتی. میگم کانون برا اینا روتین شده و یه کار معمولی که میان وگرنه دنیال پاکی و بهبودی نیستن. گاهی هم میگم فقط خودم کارم درسته. به اعضایی که ازدواج کردن و بعد میان میگن همه چی گل و بلبله سوءظن دارم. شاید بیماری درونمه که میگه رهایی از این منجلاب امکانپذیر نیست. اونا اینقدر حالشون خوب نشده دارن دروغ میگن منتهی روشون نمیشه بگن.
به عنوان جمع بندی ترس از قضاوت بقیه، تایید طلبی، خودمحوری و منفی بینی  ۴ عاملیه که اثر منفی گذاشته روی من در کانون و حتی جاهای دیگه 
خیلی ممنون ازت همساده جان
ممنونم که با وجود تمام این مشکلاتی که می گی بازم می آی مشارکت می کنی.

تجربه ی شخصی من می گه وقتی به خاطر این جور مسائل در انجام کاری شل شدی
به قلب خودت مراجعه کن ، ببین چرا اون کار می خوای انجام بدی ، شاید نیاز باشه نیم ساعت هم فکر کنی ولی می ارزه.

مثلا الان که من می خواستم به این پست شما جواب بدم همه این فکر ها به ذهنم اومد
تو اصلا کی هستی که می خوای به همساده جواب بدی؟
اصلا مگه تو وکیل وصی کانون هستی؟
حالا صبر کن بذار اول بچه های دیگه جواب بدن؟
اصلا از کجا معلوم حرف درستی بزنی؟
از کجا معلوم که حرفت رو همساده بفهمه؟
بذار یکی که ادبیاتش بهتره جواب بده؟
می خوای بگی کسی هستی و عقل کی با نوشتن این پست؟
چه قضاوتی بقیه در موردت می کنن؟
این طوری سبک نمی شی؟
چرا باید از کانون دفاع کنی؟
اصلا مگه این پست رو جواب بدی اتفاقی می افته و کانون بهتر می شه؟
و ....

تا صبح هم می شه این حرف ها رو زد
اما هیچکدوم از این حرف ها درست نیست.
من نه می خوام از کانون دفاع کنم ، نه می خوام بگم من بهترم ، نه می گم که حرفم درسته و ...

خیلی ساده هست ، همساده یک پست زده نظرش رو گفته ، من هم اجازه دارم نظرم رو بگم ، وقتش رو هم دارم و با این کار نه من آسیب می بینم و نه کس دیگه و ممکنم هست اشتباه کنم ، ادعایی هم ندارم و ...

شرکت در مسابقه ی گروهی و مشارکت کردن هم همینه ، برای شما فایده داره؟ نداره؟ اگر فایده داره که بسم الله ، اگر نداره هم که هیچی؟
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

میدونید  حرف زدن و مشارکت کردن اصول داره که آدم کم کم یاد میگیره وقتی تو مسیر قرار بگیره. از یه طرف باید صداقت داشت از طرف دیگه هم باید مراعات حال دوستان دیگه رو کرد که بهشون صدمه نزنی یه مسیر بینابینیه.
اما یه چیز دیگه هم که باید بهش توجه بشه توانایی شنیدن حرفهای بقیه س توانایی گوش دادن به مشکلات و فکرهای بقیه توانایی دعا کردن برای دوستت توانایی قضاوت نکردن.خیلی جاها لازمه اصلا جوابی نداد فقط گوش کرد و شنید و دعا کرد بعضی جاها هم باید رفت با دوستت حرف زد بهش راهکار داد.
من لابه لای مشارکتم گفتم که اینا وسوسه شهوته. وسوسه شهوت که فقط این نیست که بری فیلم نگاه کنی یا بری سایت. اینو دیگه فهمیدیم که خیلی گسترده تره این وسوسه ها.
دیگه حرفهای درون فکر و ذهنم بود نمیخواستم رسوب بشه ریختم بیرون. اصلا به دید انتقاد و نقد به فرد یا جایی نبود. ته حرفمم نوشتم که اینا از چهارتا نقص سرچشمه میگیره.اینم فهمیدیم که همه چی درون خودته همه اتفاقات خوب یا بد درون آدم شکل میگیره دنیا با همه مشکلاتش اینقدر زور نداره همه چی تو درونه آدمه دنیای عظیم درون آدم.

الان این راهکار تو واقعا درسته جواب همینه واسه من
به قلب خودت مراجعه کن ، ببین چرا اون کار می خوای انجام بدی ، شاید نیاز باشه نیم ساعت هم فکر کنی ولی می ارزه.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
امروز رفتم با یه نفر آدم خوب حرف زدم


بهم گفت خیلی زوده واسه نا امید شدن
مشکلاتت هست مهمم هست ولی خیلی هم وحشتناک نیست

الان حالم خوبه
کاش هر هفته برم ببینمش

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1396 ارديبهشت 22، 21:30)می توانم نوشته است: امروز رفتم با یه نفر آدم خوب حرف زدم


بهم گفت خیلی زوده واسه نا امید شدن
مشکلاتت هست مهمم هست ولی خیلی هم وحشتناک نیست

الان حالم خوبه
کاش هر هفته برم ببینمش

چقد عالی
همین که گفتید حالتون خوبه حال مام خوب شد317

چقد خوب میشه همه مون این شکلی باشیم
وقتایی که حالمون خوبه بیاییم بگیم Khansariha (69)

میگم میشه مارو هم ببرید پیشش؟  4chsmu1

چقدم تذکر بجایی:
"هنوز زوده واسه ناامید شدن"

کاش این جمله هیچوقت یادمون نره 53258zu2qvp1d9v

خب دیگه چه خبر 4chsmu1
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
(1396 ارديبهشت 22، 21:30)می توانم نوشته است: امروز رفتم با یه نفر آدم خوب حرف زدم


بهم گفت خیلی زوده واسه نا امید شدن
مشکلاتت هست مهمم هست ولی خیلی هم وحشتناک نیست

الان حالم خوبه
کاش هر هفته برم ببینمش

چقدر خوب که چنین آدمی رو دارین 
این خودش یه نعمته تو این زمانه
ممنون
دوستای واقعی در کانون ترک پیدا می شن چون فقط دوستان واقعی هستن که از خوشحالی آدم خوشحال می شن بقیه اهمیتی براشون نداره

مشاوره تفنی هم میده
به نظرم خلاف قوانینه وگرنه بهتون معرفی میکردمش

برید سراغ مشاور های جوون
اونا حال ماها رو می فهمن

1
البته اگر خواستید برید

پ.ن حتی اگه دلتون خواست می تونین در تالارهای انجمن ادبیات پست بذارید

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام به همه.....ميبينم كه همه ي اساتيد هستند...ما چند ماه نبوديم....كسي تونست ترك كنه؟ ...
هعي ما كه نتونستيم....ولي شما مي تونيد
هعي كاش اينكارو شروع نمي كرديم....
كاش اصلا فيلم و فضاي مجازي رو اينترنت نبود....
من كه نابودم ولي شما نشيد ايشالله....
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
ما رفتيمم.....خدايا كمك كن همه ي بچه ها ترك كننء....
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 11 مهمان