امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تجربیات ازدواج

داستان من از سال 87 شروع میشه
تازه دانشگاه قبول شده بودم
اولین بارم بود که از خانوادم دور شده بودم
رفتم سر اولین کلاسم (کلاس معارف بود!)
دیر رسیده بودم خجالت زده همون دم در نشستم! بعد از من یه دختری اومد تو کلاس که کل اون سال رو غرق در فکر اون گذروندم (اینقد برا کنکور خر زده بودم که کلا بدون اینکه یه صفحه برا امتحانات ترم 1 درس بخونم معدلم 16.65 شد!)
ترم دوم توی امتحانات بود که دیگه دلمو زدم به دریا گفتم بادا باد هرچی میخواد بشه مرگ یه بار شیون یه بار
رفتم جلو بهش گفتم دوسش دارم، رفیقش کنارش بود بهم گفت یه نگاه توی اینه به خودت بنداز بعد بیا جلو!
رفتم جلو اینه دیدم واویلا راست میگه (قیافم خداییش خوبه ولی اونموقع حدودا 110 کیلو بودم با قد 170!)
خلاصه از اونجایی که با انجمن پرخوران گمنام اشنا بودم کمر همت رو بستم و ترم 3 که تموم شد حدودا 80 شده بود و البته یه دونده و رکابزن حرفه ای!
اما...
اما نگو که این بنده خدا متاهل بوده و ما خبر نداشتیم (خب حلقه نداشت Hanghead Shy )

خلاصه یکم دپرس شده بودم ولی از لاغریم داشتم لذت میبردم تازه نماز خون شده بودم و صد البته 3 ماه بود خ.ا رو ترک کرده بودم
حدودا دو هفته قبل عید 89 بود که رفته بودم کافی نت خواهرم داشتم مطلب میخوندم که خواهرم یه مشتری فرستاد پیشم
(چند سالی بود که مواقع بیکاریم میرفتم اونجا کمک)
دختره اولش گفت خانم اگه میشه خودتون انجام بدید (یه لحظه سرمو بلند کردم دیدم اوه اوه از این دختر چادریاس! ولی صورتشو ندیدم) ولی خواهرم گفت سرم شلوغه اگه عجله داری بشین داداشم انجام میده
خلاصه یه کاری توی سایت پیام نورش داشت براش انجام دادم (اولش رمزش رو سهوا اشتباه زدم کلی غر زد!) و رفت
منم گفتم بذار ببینم این دختره چه شکلی بود اقا شانس ما نگو انتقال موقت بوده عکسش هم تو سایت نبود (اولین و اخرین بارم بود توی سایت شخصی کسی رفتم اصلا نمیدونم منی که از این کارا نمیکردم یهو چی شد که ...)
خلاصه شمارشو برداشتم و دقیقا یادمه برای روز اول عید به اولین نفری که پیام فرستادم ایشون بودند.
بازم باید خلاصه کنم اولش که ایشون مطمئن شدند من پسرم دیگه جواب تلفن ندادند و بعد از اینکه کلی اشنایی دادم (خانمم از اشناهای دور مامانم دراومد!) خصوصیات رفتاری خودم رو با پیام براش میفرستادم و ایشون هم همینطور کم کم دیدیم اخلاقمون توی یه مایه است هر چند اختلافاتی هم بود ولی تشابهات بیشتر بود.
دردسرتون ندم با کلی خجالت بعد از 4 ماه به مامانم گفتم (روز اول قبل از اولین پیام به خواهرم گفته بودم - دیدم اگه به مشکلی برخوردم یکی همفکرم باشه بد نیست!) اخه اونموقع 20 سالم شده بود!
برای اولین بار قرار گذاشتیم همو ببینیم رفتم دانشگاه پیام نورشون (البته قبلش از مامانم اجازه گرفتم) وقتی دیدمش باورم نمیشد یه فرشته بود (زیباتر از دختری که تو دانشگاهمون عاشقش شده بودم و صد البته هزار برابر باایمان تر از اون)
اونجا یکم حرف زدیم قرار شد توی مرداد برم خواستگاریش

پدرم تنها حرفی که زد گفت پسر تو میتونی تونبونتو بکشی بالا؟! Khansariha (13) 4chsmu1  ماهم بچه پررو گفتیم اقا 20 سالمون شده همسن خودتون موقع ازدواج!

خلاصه با کلی دعوا رفتیم خواستگاری Khansariha (69)

پدرش گفت چکاره ای؟ گفتم بیکار
گفت خونه؟ گفتم ندارم
گفت ماشینی موتوری چیزی؟ گفتم یه دوچرخه دارم
گفت سربازی؟ گفتم نرفتم
گفت درست؟ گفتم دو سال دیگه دارم
خیلی دل میخواد نه؟! یا بنظرتون حماقته؟!
ولی من فقط به خدا اعتماد کردم که خودش گفته شما برید ازدواج کنید من وسایلش رو فراهم میکنم.
قبل از عروسی خونمون جور شد یک سال بعدش هم ماشین خریدم
هرچند هنوزم کاری برام جور نشده ولی خدارو شکر با همین خورده کاریا تا الان تونستم زندگیمو بگردونم
خدا به عهدش وفا کرد ولی من نه. وای بر من خدایا منو ببخش

الان 6 سال گذشته سختی داشته ولی خوشیش زیاد تر بوده الان با بهترین هدیه ای که میتونستم از خدا بگیرم دارم زندگی میکنم
دوستان زندگی رو سخت نگیرید
همش مگه چند سال میخوایم عمر کنیم؟ اگه 60 سال در نظر بگیریم اونوقت اگه 30 سالگی ازدواج کنید (که الان همین هم میگند زوده!) نصفشو تنها گذروندید!


شعار من: ناامیدی ممنوع
[تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
آخــــی چه داستان بامزه ای بود 4chsmu1
ای کاش میشد همه مثل شما آسون بگیرند
من جمله خودم

53 53 53

زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا بدنیا اورده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:

شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب......
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید..
 سپاس شده توسط
نقل قول: پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا بدنیا اورده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:

شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب......
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید...
ولی من این طرز مشاوره دادن رو قبول ندارم! این سبک مشاوره مخصوص غربی هاست ، به نظر شخص خودم در جواب این فرد باید گفته میشد که اینجور قیاس کردن درست نیست ، طرز فکرت رو باید عوض کنی ، پرسیدن این سوال از ابتدا خطاست ، هرکسی جایگاه خودشو داره ، مادر در جایگاه مادری همسر هم در جایگاه همسری، قرار نیست بین این دوتا انتخاب صورت بگیره
 سپاس شده توسط
حالا شما فکر کنید این سوال  حتی به غلط پرسیده شده
اگه به اون خانم بگی که سوالت اشتباه بوده و نباید این سوال میپرسیدی میگه باشه قانع شدم

خیلی جالبه تو اون پستی که گذاشتم قسمتی که برای من بولد شد این بود شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب......
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید..


نه خود داستان

البته فکر میکنم مشاور منظورش از شنا صرفا شنا نبوده و شاید منظور ایشون مهارت زندگی کردن بوده
فکر میکنم این موضوع رو ههمون میدونیم که هرچی سطح توقع و انتظاراتمون از اطرافیانمون کمتر باشه حتی اگه اطرافیانمون خیلی هم خوب باشند ،زندگیه شادتری خواهیم داشت و کمتر اسباب ناراحتی های ما فراهم میشه
خیلی از ناراحتی های ما بخاطر انتظارایته که از بقیه داریم و براورده نمیشه
حالا برای اینکه سطح توقعمون رو پایین بیاریم باید چی کا کنیم؟

فکر میکنم باید به خودمون تکیه کنیم و برای این کار هم باید هرچی بیشتر توانایی های خودمون رو بالا ببریم

53  53  53

مرسی از دوستان که نظراتشون و گفتن
برام خیلی جالب بود
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 8، 17:40)Queen نوشته است: حالا شما فکر کنید این سوال  حتی به غلط پرسیده شده
اگه به اون خانم بگی که سوالت اشتباه بوده و نباید این سوال میپرسیدی میگه باشه قانع شدم
مرسی از دوستان که نظراتشون و گفتن
برام خیلی جالب بود
خانم کوئین زندگی واقعی هم همینجوره شما یه حرفی میزنی اقاتون یه نظر دیگه میده (یا بعضی وقتا حتی سوء برداشت میشه و ... Khansariha (13) )
میدونید بهترین چیزی که ادم توی دوران زندگی متاهلی کمکش میکنه زندگی بهتر شادتر و ازلحاظ رابطه قویتر داشته باشه فقط و فقط صبره
ادم باید صبر داشته باشه حرفای طرف مقابل رو بشنوه صبر داشته باشه که نظر مخالف طرف مقابل رو بپذیره و صبر داشته باشه دقیقا حتی عکس خواسته اش عمل بشه
این صبری که گفتم فقط در مقابل همسرت گفتم نه ادمای غریبه
حقیقتش خیلی سخته من که هنوز نتونستم اجراییش کنم ولی خانومم استاده صبره. خدا خیرش بده و براش دعا میکنم بهترین جای بهشت نصیبش بشه
وقتایی میشه که من از بی پولی دیوونه میشم (یا حتی سر چیزای مسخره تر که بگم خندتون میگیره)، خودمو میزنم یا حتی چند باری دعوای بزن بزن کردیم هرچند به یک ثانیه نمیکشه که مثل سگ پشیمون میشم و بغلش میکنم ولی صبر و تحملش ادمو متعجب میکنه که مگه میشه؟! (خدایا منو ببخش که عشقمو میرنجونم)

از این حرفایی که زدم فقط میخواستم یه چیزی رو دوباره بررسی کنید
بنظرتون ادم کاملی توی دنیا هست؟
بنظرتون میتونید همه ادما رو بشناسید و یکی رو انتخاب کنید؟

فقط چند ثانیه فکر کنید.
مطمئنم تا همین الان کسایی بودند که بهتون پیشنهاد ازدواج دادند و شما سر چیزای الکی جواب منفی دادید. من زیادی اسون نگرفتم شما زیادی سخت گرفتید
یکی از ائمه عزیزمون فرمودند اگه شوهرتون بداخلاقه صبر کنید و پاداش صبرتون رو اون دنیا بگیرید؟!
مگه ما چند سال عمر میکنیم؟60 70 80 90؟ چند سال؟
اون طرف قراره  چند سال بگذرونیم؟ 6000 7000 8000 9000؟ یا همه جا گفته شده خالدون (همیشگی)؟؟؟!!!
یکم حدیث بخونیم یکم ترجمه قران رو بخونیم و فکر کنیم، میگیم ای خدای من این دنیا که همش بازیچس

ازدواج فقط یه مرحله از زندگیه که باعث میشه در خیلی از خصوصیات ادما رشد کنند
مثلا من قبل ازدواج اگه 100 هزار تو جیبم نبود پدر مامان بابام رو در می اوردم خب معلومه خدا کاری میکنه که دیگه اصلا برام پول اهمیتی نداشته باشه
یا خیلی از این مثال ها که میتونم براتون بگم
اگه به خدا اعتماد دارید زودتر ازدواج کنید تا کامل بشید (نمیگم با یه ادم کامل ازدواج کنید بلکه ایشون هم مثل شما ناقصند و با ازدواج رو به کمال حرکت میکنند)
خود اعتماد کردن کار سختیه ولی اگه اعتماد کنید خودش همه چیز رو درست میکنه کافیه فقط اعتماد کنید


شعار من: ناامیدی ممنوع
[تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
 سپاس شده توسط
بهتره اول و اول از هرچیزی به خدا اعتماد کنیم نه آدم هاش
اعتماد به خدا باعث میشه یکی رو بهمون بده که لایق اعتماد 20 - 30 ساله کنار هم بودن مون توی زندگی مشترک باشه
[تصویر:  500x890_1467400547823899_1_.jpg]

شک نکن...
درست در لحظه آخر
در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان میشود
معجزه ای رخ میدهد
خدا از راه میرسد....

لطفا با احتیاط نا امید شوید , معجزه خبر نمیدهد ...

[تصویر:  u2kig0x2xk6igwj759y.jpg]
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 10، 0:07)sin-sin نوشته است: بهتره اول و اول از هرچیزی به خدا اعتماد کنیم نه آدم هاش
اعتماد به خدا باعث میشه یکی رو بهمون بده که لایق اعتماد 20 - 30 ساله کنار هم بودن مون توی زندگی مشترک باشه

بعد بیست سی سال میخویین طلاقش بدین خانم سین سین؟
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 11، 0:06)پارادایس نوشته است:
(1395 خرداد 10، 0:07)sin-sin نوشته است: بهتره اول و اول از هرچیزی به خدا اعتماد کنیم نه آدم هاش
اعتماد به خدا باعث میشه یکی رو بهمون بده که لایق اعتماد 20 - 30 ساله کنار هم بودن مون توی زندگی مشترک باشه

بعد بیست سی سال میخویین طلاقش بدین خانم سین سین؟

یه مثاله جناب !
کی گفت طلاق ؟!
منظور برهه ی زمانی یک زندگی مشترکه اونم تا زمانی که زنده ایم! الان که سن ازدواج بالا رفته شما بگو تا چند سالگی ازدواج میکنیم و چندسال زنده ایم و با اون آدم زندگیم میکنیم که از قضا انتخاب درستیم بوده و خوشبختیم ؟!
[تصویر:  500x890_1467400547823899_1_.jpg]

شک نکن...
درست در لحظه آخر
در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان میشود
معجزه ای رخ میدهد
خدا از راه میرسد....

لطفا با احتیاط نا امید شوید , معجزه خبر نمیدهد ...

[تصویر:  u2kig0x2xk6igwj759y.jpg]
 سپاس شده توسط
خانم سین سین عمر دست خداست مهم کیفیتشه به نظرم نه تعداد سالهاش
ایدآلی وجود نداره
آدمایی که خوشبختن و شادن از داشته هاشون بهترین استفاده رو میکنن نیازی به داشتن ایدهآل نیست گاهی گنجی در خونمنه ولی هیچوقت ازش استفاده نمیکنیم .
چشمهارا باید شست ...
انشالله که موید باشید
 سپاس شده توسط
گاهی انسان در شرایطی وارد می شه 
که فکر ازدواج هم براش آرزو می شه 
پس خوشحال باشید و شاکر خدا که موضوعات بعد از ازدواج رو هم تحلیل می کنید 
ان شاالله همگی شما سپید بخت و راهی بهشت با همسفرتون بشید
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 11، 0:25)تـــواب نوشته است: گاهی انسان در شرایطی وارد می شه 
که فکر ازدواج هم براش آرزو می شه 
پس خوشحال باشید و شاکر خدا که موضوعات بعد از ازدواج رو هم تحلیل می کنید 
ان شاالله همگی شما سپید بخت و راهی بهشت با همسفرتون بشید

ما ایمان فعال مون رو به خدا نشون میدیم آقای تواب برای همینه که درباره ی بعدشم فکر و یا بحث میکنیم 302
خدارو چه دیدین شاید اولین کسی که توی کانون بعد مدت ها ازدواج کرد همین خود شما باشین انشاالله
براتون دعا میکنیم 53
[تصویر:  500x890_1467400547823899_1_.jpg]

شک نکن...
درست در لحظه آخر
در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان میشود
معجزه ای رخ میدهد
خدا از راه میرسد....

لطفا با احتیاط نا امید شوید , معجزه خبر نمیدهد ...

[تصویر:  u2kig0x2xk6igwj759y.jpg]
 سپاس شده توسط
(1395 خرداد 11، 0:25)تـــواب نوشته است: گاهی انسان در شرایطی وارد می شه 
که فکر ازدواج هم براش آرزو می شه 
پس خوشحال باشید و شاکر خدا که موضوعات بعد از ازدواج رو هم تحلیل می کنید 
ان شاالله همگی شما سپید بخت و راهی بهشت با همسفرتون بشید
شرایط ازدواج تقریباً برای اکثر ماها به هر دلیلی سخت و پیچیده شده. 53258zu2qvp1d9v 
(البته منظور از دیدگاه عمومیه وگرنه بعضی وقتا خودمون شرایط رو سخت می کنیم.)
پس اینجور نیست که از روی دلخوشی در مورد مسائل بعد ازدواج صحبت بشه

منم مثل شما وقتی صحبت از ازدواج میشه قلبم سنگین میشه.
اما این دلیل نمیشه که راجع به زندگی آینده فکر نکنیم
به نظرم آدم باید معیارهای یک زندگی مطلوب که سازگار با طرز فکرشه رو از همین حالا برای خودش مشخص کنه.
تا بعدها دچار سردرگمی در از جمله در انتخاب همسر مناسب نشه.

ان شاء الله خدا ازدواجی پر برکت روزی همه مون کنه.
------
(1395 ارديبهشت 26، 23:25)101 نوشته است: من منکر و مخالف مراسم عروسی نیستم. اما این سبک عروسی که ارگ و رقص و زن و مرد و به تعبیر حافظ که دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
طوریکه گاها تا نیمه های شب بساط ساز و دهل پهن است و صدای خواننده را میشنوم که از داماد و پدر داماد دعوت می کند که وسط بیایند تا دیگران فیض ببرند مشکل دارم.
حرف شما کاملاً درسته.
اما یادمون نره که گناه کردن فقط این هایی که نام بردید نیست.
شاید یکی از گناهان بزرگی که در مجالس عروسی انجام میشه اسراف و زیاده روی در مخارج ازدواجه.

بعضی وقتها اون طرف با هزار دردسر وام میگیره تا عروسی رو مفصل برگزار کنه.به قول خودشون می خوان جلوی فامیل آبرو داری کنند.
در حالی این خرج ها می تونه در جاهای بهتری انجام بشه.
این خیلی مهمه
(می خواستم چند وقت پیش به این پست پاسخ بدم ولی نشد، گفتم حالا که سر صحبت رو باز کردیم، مطرح کنم)
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
با سلام  و تشکر بسیار همه بچه های کانون
راستش من حدود دو سال یا بیشتره که اینجا نیومدم
نمیدونم چی شد که یادم افتاد بیام یه سری بزنم
می خوام تجربه مو بهتون بگم
خدود دو سال ونیم پیش من تصمیم قطعی واسه ترک گرفتم
البته تجربه شکستم قبلا خیلی داشتم ولی با توکل به خدا شروع کردم و با ناباوری حدود چهار پنج ماه ترک بودم و البته تو این تصمیم با خدا هم قرارایی گذاشته بودم(حتما این کارو بکنین) که خودش جایزه مو بده
که یه روز پدر و مادرم یه دختر مومن و ماه رو بهم پیشنهاد دادن واسه خواستگاری و بلاخره خدا کادومو داد و الان دوساله که ازدواج کردم و کاملا ترک کردم
خواستم به بچه ها روحیه داده باشم که خدا صدامونو میشنوه
به امید پاکی همه مون از هر لحاظ 53 53 53
شیطان تا آنگاه که انسان مراقب نمازهای  پنجگانه اش  می باشد از او می ترسد
و چون
نمازهایش را تباه کرد بر او جرائت پیدا می کند و او را در گناهان بزرگ فرو می برد.

[تصویر:  %D8%B2%D9%88%D8%B1%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%...%D9%86.jpg]
[تصویر:  shaeeban.png]
بچه ها سلام،من نوزده سالمه،از نظر خودم و حتی بعضی آدم های عاقل ،عقلم کامل شده یا حداقل به حد بالایی برای تصمیم گیری رسیده، دانشجو هستم از لحاظ اقتصادی با اعتماد به خدا پیش میرم،با توجه به این مطالبی که دوستان گفتند و این که ازدواج آدم رو از بلا تکلیفی،سردرگمی،تنهایی و همچنین مشکلات خ-ا رهایی میده،و با توجه به وعده خدا من امسال یا سال دیگه ازدواج کنم یا نه؟متاهل ها بیشتر راهنمایی کنند لطفا   303 Khansariha (56)
دست مرا گرفتید تا یادتان بمانم                             از عمق خاک بردید تا اوج آسمانم


گویند امام هر عصر بابای آن زمانست                   روز پدر مبارک بابای مهربانم

                                                  53 53 53
(1395 خرداد 24، 23:35)مرگ خاموش نوشته است: بچه ها سلام،من نوزده سالمه،از نظر خودم و حتی بعضی آدم های عاقل ،عقلم کامل شده یا حداقل به حد بالایی برای تصمیم گیری رسیده، دانشجو هستم از لحاظ اقتصادی با اعتماد به خدا پیش میرم،با توجه به این مطالبی که دوستان گفتند و این که ازدواج آدم رو از بلا تکلیفی،سردرگمی،تنهایی و همچنین مشکلات خ-ا رهایی میده،و با توجه به وعده خدا من امسال یا سال دیگه ازدواج کنم یا نه؟متاهل ها بیشتر راهنمایی کنند لطفا   303 Khansariha (56)
سلام
هر چند من کوچکتر از اونی هستم که صحبتی داشه باشم.اما اونچه به ذهنم می رسه رو میگم.
اینکه به فکر ازدواج هستی خوبه اما آدم نباید خودشو شرطی کنه که امسال یا سال دیگه. خصوصاً در این مورد مهم که با یک انتخاب درست یا نادرست می تونه روی نسل های آینده تاثیر بذاره.
در خاندان خودمون از نزدیک شاهد تاثیر این انتخاب ها روی نسل های بعدی بودم.
من پیشنهاد می کنم اهدافی که برای خودت مد نظر داری رو روی کاغذ بنویسی.
فکر کن ببین چی توی زندگی برات ارزش محسوب میشه؟ انتظارهایی که توی زندگی از خودت داری چیه؟
کدوم انتظارت در اولویته کدومش نیست؟
از این قبیل سوالات و دنبال جواب درست به این سوال ها باش.

ولی در نهایت باید به خدا توکل کرد. آدم تمام تلاشی که در این جهت باید انجام بده رو انجام بده و کارها رو به خدا واگذار کنه.
در زمینه ازدواج هم همینجوره به نظرم.

آدم نباید زیاد روی 100 تکیه بکنه. اگه مورد 90 هم جلوی پاش گذاشته شد بره جلو. نگه حالا صبر می کنیم شاید مورد 100 پیدا بشه.
باید شرایط خودش رو ببینه چه جوریه.

و یادمون نره که ازدواج تکمیل کننده ی دو نفره. بعضی وقتا میگیم نه من حتماً باید تمام معیارها رو یک جا داشته باشم بعد برم جلو.
بعضی چیزا هست در طول زندگی بدست میاد. بعضی هم ممکنه اصلاً بدست نیاد.
---
یه نظر شخصی هم دارم که معلوم نیست درسته یا نه.
اینکه چرا آدم ها حتماً دنبال گزینه ی مورد نظر در شهر خودشونند؟ (در خاندان خودمون که اینجوریه. بقیه رو نمی دونم.)

بعضی وقتا ممکنه همسر مناسب اون طرف در یه شهر دیگه یا یه استان و منطقه دیگه پیدا بشه.
چرا اون طرف حاضر نیست دست از وابستگی برداره؟

شاید با هجرت به شهر یا استان دیگه ای، گشایشی در کارش پیش بیاد.
البته این تمثیل شاید کامل نباشه اما پیامبر اکرم(ص) هم با هجرت به مدینه بود که تونستند به اهدافی که اون زمان مورد نظرشون بود برسند.
اگر در مکه می موندند شهید می شدند و کارهایی که باید انجام می شد روی زمین می موند.
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان