1394 فروردين 10، 16:00
1394 فروردين 10، 16:30
میخوام راهنما بشم خودم و به بقیه کمک کنم.
میخوام بشم سرپرست ده روزه اینجا.
دارم به نزدیک 10 ماه تلاش گند میزنم.البته شایدم نزدم.حوصله قایم موشک بازی ندارم دیگه.میرم میگم من عوض شدم اون آدم سابق نیستم.
راهنمام یک ماه پیش گفت خودتو نجات بده حتی بخاطر اینکه لیست پرهیز رو شکستم گفت حق نداری اعلام پاکی کنی.
ولی من گوش ندادم.گفتم نمیخوام بترسم از هیچ کسی.
الان دارم میرم بیرون یه جایی مجبورم برم قضیه مرگ و زندگیه.
به راهنما زنگ نزدم تو اورژانس اینجا هم پست نزاشتم.
راهی هست که خودم انتخاب کردم خودم باید تا تهش برم.یا میتونم پاکیمو حفظ کنم یا نمیتونم.
همیشه بی کله بودم تو زندگیم الانم مثه بقیه موارد.
نمیترسم اصلا خیلی هم عادی هستم باید برم قضیه رو تموم کنم حوصله تهدیداتشو ندارم.
میگه اگه برم و منطقی دلایل کات کردنمو بگم بیخیال میشه.خواستم بهش بگم بریم محیط عمومی بحرفیم منتهی حوصله ندارم بگه ترسو و این حرفا...نمیدونم تو سرش چی میگذره ولی تو سر من اینه که برم و همه چی تموم بشه.
[/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
1394 فروردين 10، 19:43
امروز خیلی راحت بودم ، انگار که همه چیز تموم شده ، این جوری خوبه
گفت: «اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم! (۱۶) سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!» (۱۷)[/dir]
1394 فروردين 10، 22:01
ویرایش شده
خواستم اقرار کنم.که چی شد.
خواستم مشارکت کنم.و به هم دردام بگم که کمکم کنن اشتباه امروزمو دربیارم.
خواستم درد و دل کنم.
ولی هیچ حرفی ندارم بزنم.
خدایا حال همه ما رو خوب کن...من بهت ایمان دارم...همیشه خراب میکنم ولی خب بهت ایمان دارم که تو حالمو خوب میکنی...منو آدم خوب میکنی به همه آرزوهام میرسونی...کمک کن دلیل لغزشمو بفهمم و ازشون درس بگیرم...من نمیخوام به نکبت کشیده بشم...خودت میدونی که چقدر سخت خودمو کنترل کرده بودم تا امروز...آزمون بزرگ جلو راه من قرار میدی مگه من حضرت یوسف هستم باوفا...همینجوریم به سختی دارم خودمو کنترل میکنم...نزار سقوط کنم...من و در آزمونهای سخت قرار نده...در ضمن من هر کاری هم کنم دیگه از تو ناامید نمیشم و از تصمیمی که گرفتم برنمیگردم من میخوام پاکدامن بشم...گذشت اون زمانی که با یه نسیم اراده م سست میشد و صورتمو از تو برمیگردوندم...مگه دلیل همه این ترکها و کارکردن رو نواقص شخصیتی پیدا کردن تو نیست...هدف اصلی خودتی...
خدایا به من و همه خواهر برادرهایه هم دردم کمک کن.آمین[/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
1394 فروردين 10، 22:03
رفتید پیش اون خانوم بعدش واستون شد یه وسوسه واسه لغزش؟
حالا الان قانع شد که رابطه رو تموم کنین؟
1394 فروردين 10، 23:36
تو بخش برنامه ریزی
خوشبحالتون
من اصلا حوصله هیچ کاری ندارم از بس تو خونه موندم مریض شدم
تازگیا
که می رم بیرون ، وقتی بر می گردم حالم بد می شه
پرخاشگر شدم
صبح بانک بودم تا الان حالم بده
همین الانم حجم افکار داره سرمو منفجر می کنه
به زور تونستم نماز بخونم
متنفرم از این وضعیت و محیط و همه چی
1394 فروردين 10، 23:54
کی این عمر تموم میشه ؟؟؟ شرمندگی تا چه حدی آخه
1394 فروردين 11، 0:06
شما می توانمی ولی من نمی توانم
فرق ما اینه
دلم می خواد بمیرم تا اینکه اینطوری باشم
به لحاظ روحی شدیدا ریختم به هم
1394 فروردين 11، 0:12
از طرف من یه پس گردنی بزنید به خودتون
یعنی که چی؟
میتوانم که هنوز پاک نیست
تازه اولین قدمو برداشته
شمام همین طور
ماها یه تیمیم
یکی بگه من ضعیفم کل تیم ضعیفه
منم باید به احساسات منفیم دقت کنم
بی خیال ترس
فردا بهش فکر میکنم که چطور به خودم ایمان بیارم؟
شمام بهش فکر کن
اعصاب خوردی و خود خوری اکیدا ممنوع
1394 فروردين 11، 0:17
خوشبحالتون
شما حتما ب فضل و نصر خدا موفق می شین
1394 فروردين 11، 0:24
فقط خودمون میتونیم به خودمون انرژی مثبت القا کنیم
1394 فروردين 11، 0:28
یعنی توانایی کسب داشتین
من دست خالی و بدون انگیزه م
من فقط هوارو الوده می کنم همین
1394 فروردين 11، 0:37
شمام سه سال وایسا بیشتر از اینا میگیری
الان مساله این نیست
مساله اینه که با احساسات منفی مبارزه کنید ولی شما بیشتر داری بهش دامن میزنی
منم با اجازه برم بخوابم
شب خوش
در پناه خدا
سپاس شده توسط
1394 فروردين 11، 12:26