1397 خرداد 25، 0:27
یه ماجرای ساده یه اتفاق ساذه چرا باید اینقدر پیچیده بشه و کی چی گفت کی چی نگفت از توش در بیاد و خالک زنک بازی شه
خدایا چرا دنیا رو اینقدر سخت میکنیم برای خودمون
(1397 تير 2، 16:55)AufBau نوشته است: سلام بچه ها ا اول خواستم داخل بخش اورژانس بنویسم ولی اینجا رو مناسب تر دیدم الان یه اتفاق قابل پیش بینی تقریبا برام افتاد.
نامزدم (د.دخ) زنگ زد گفت بیا ولی من میدونم برم چی میشه
نمیخوام اون اتفاق بیفته چون هم گناهه هم کار کرد مغزم و بدنیم رو پایین میاره. ولی از طرفی میدونم اگه نرم فشار روم زیاد و زیادتر میشه...
ولی من میخوام به خودت توکل کنم و به راه مستقیم برم. خدایا میدونم که شما بنده ات رو نا امید نمیکنی و کمک میکنی همون طور که تا حالا کمک کردی .
اگر تمام دریاها رو جوهر کنم و تمام درخت ها رو قلم نمیتونم نعمت هات رو بشمارم.حتی اگه یکی دیگه بهشون ضمیمه کنم هزار مرتبه شکر کمه ....
ای خدای رحمان به خودت توکل کردم و بی واسطه و پارتی به خودت پناه آوردم که شما مهربان ترین مهربانان و ببخشنده ترین بخشندگانی من رو از مایوسان قرار نده
(1397 تير 2، 16:55)AufBau نوشته است: سلام بچه ها ا اول خواستم داخل بخش اورژانس بنویسم ولی اینجا رو مناسب تر دیدم الان یه اتفاق قابل پیش بینی تقریبا برام افتاد.
نامزدم (د.دخ) زنگ زد گفت بیا ولی من میدونم برم چی میشه
نمیخوام اون اتفاق بیفته چون هم گناهه هم کار کرد مغزم و بدنیم رو پایین میاره. ولی از طرفی میدونم اگه نرم فشار روم زیاد و زیادتر میشه...
ولی من میخوام به خودت توکل کنم و به راه مستقیم برم. خدایا میدونم که شما بنده ات رو نا امید نمیکنی و کمک میکنی همون طور که تا حالا کمک کردی .
اگر تمام دریاها رو جوهر کنم و تمام درخت ها رو قلم نمیتونم نعمت هات رو بشمارم.حتی اگه یکی دیگه بهشون ضمیمه کنم هزار مرتبه شکر کمه ....
ای خدای رحمان به خودت توکل کردم و بی واسطه و پارتی به خودت پناه آوردم که شما مهربان ترین مهربانان و ببخشنده ترین بخشندگانی من رو از مایوسان قرار نده