امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

دردلت خیلی سخت و پر درد بود آتریسا جان
مخصوصا پ.ن۱
53258zu2qvp1d9v


حداقل درباره ی فیزیک می تونم این اطمینان رو بدم که بخونیش باهش اخت می شی
Khansariha (69)

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
نرو
نبینش

بگو نمی خوام


والله




بعله دختر خوب و عالی

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
[تصویر:  37176912_489526654835576_617186646675370...Mw%3D%3D.2]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
به نظر می رسه اینجا سرم گیج می رفته،با خودم حرف زدم
هعی ... بگذریم


ددد دل من
تکراریه ببخشید
شاید درد دل شمام باشه

پدر موجود عجیبیه
امشب سر سفره کنارش نشسته بودم
داشتیم می گفتیم و می خندیدیم اما هر لحظه نگران بودم برنگرده بزنه تو صورتم
خیلی عجیبه حتی واسه خودم که خیلی وقتا نزدیکش که هستم می ترسم



خیلی درد داشت چنین نگرانی داشتن
از پدری که بعد از غذا قمپز در می کرد که من رو هر چی بررسی کنی کسی نیست که قدر یه تومن از من طلبی داشته باشه
می خواستم بگم بابا بعضی چیزا رو با پول نمی شه حسابشو کرد ارزششون بالاتر از هر چی پوله
مثلا اون سیر و پیازی که من تو حیاط کاشتم و هر دوست و فامیلیت رو که آوردی یکی یه مشت دادی بردن! هی گفتم بذار اینا رشد کنن ته بگیرن گفتی نه تو این فصل ته نمی گیرن! می دم آشش کنن! اون لعنتیا م با دستِ بگیر حالی می کنن تو زندگی


اون چند تایی که موندن ته گرفتن ولی دیگه پدرجان گوششون نمی شنوه
از مال خودش تو حیاط خودش کاشتم پول آبشم خودش داده ولی جدا تو این دودوتا چارتا یه چیزی کم نیست!؟


بعضی وقتا هنوز یادم میاد کلاس سوم بودم پاک کنم گم شد و بهش گفتم چه داد و قالی کرد که مگه من ضامنم برای شما وسایل بخرم؟ از فردا لازم نکرده بری مدرسه

آره رفتم هزاران هزار برابر اون پاک کن خرجم کرد اما اون تصویر هیچ موقع از ذهنم نرفتم




یادم می افته به اون جمله ی همیشگیش که هر موقع چیزی یا کاری ازش می خوایم می گه : خیال کنین من مردم
نمی تونم خیال کنم...
سخته...

[تصویر:  nasimhayat.png]
بانو من معمولا اینجا همچین پستی نمیزارم هرچقدرم درد داشته باشه ولی چند وقتیه خیلی فشار میاره بهم
قبل عید به حدی اذیت کردم که چند ماه رفتم کرج موندم تا حالم بهتر بشه حتی یک روزم نمیتونست مدارا کنه
حالام دوباره شروع شده چن روز پیش بحث بچه شد تو تلویزیون برگشته میگه بچه داشتن اشتباه بزرگیه مخصوصا پسر... دوباره امشب اومده به زمین و زمان گیر داد چرا سفره رو اونجور تا کردی چرا این ظرف کثیفه
زحمت میکشه درسته منم همونقدر دارم کار میکنم خب
زندگی کاملی که نداشتیم دیگه این سرکوفتای الکی چیه تا چن سال پیش هر اتفاقی میوفتاد میومد سر من خالی میکرد
داداشم یه کاری میکرد باز من این وسط میسوختم

اونجوری که خبردارم و گفتن بهم خودش زندگی خوبی نداشته بچگی بعضی وقتا میگم بخاطر همینه شاید ولی بعضی وقتا دیگه درد انقد زیاده و ادم نمیدونه چجور خالی کنه
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
من خودمم تو این همه سال به ندرت از ایشون نوشتم
ولی دلم گرفته و حالم بد بود
اما پست شما رو که دیدم ...
می گن دست بریده حال دست بریده رو می فهمه برابر مرده حال برادر مرده رو


اگر قرار باشه هر کدوم از ما که مشکلی تو بچگی داشتیم
بریم این مشکل رو به سر بقیه خالی کنیم
که دیگه اون نمی شه زندگی؟!
آدم باید خودشم یه اثری داشته باشه، درخت که نیست!
عقل  و اختیار و انتخاب داره


من نمی گم چنین رفتاری نکردم
ولی سعی کردم
اونم خیلی


خداییش من که کم آوردم
خیلی ام کم آوردم


پ.ن
باز شما پسری می تونی در بیای شب بری جای دیگه
هم اینکه تویه کاری و دستت جیبت می ره منت کسی رو نمی کشی

اینم خوبه

یکی دو قطره ی قسمت پر لیوان

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
سلام بچه ها
چی بخوایم چه نخوایم شاید بیشتر ما کودکی بدی داشته باشیم من خودم توی کودکی تنهای تنهای تنها بودم حتی توی مهد کودک یه نفر نداشتم باهاش بازی کنم میدونین دلیل بازی نکردنشون چی بود؟ میگفتن تو قد کوتاهی به درد بازی کردن نمیخوری. من خودم توی تنهایی یه هم بازی داشتم که اونم کامپیوتر بود باهاش نقاشی میکردم بازی میکردم و خیلی کار های دیگه ولی بازم جای یه دوست خوب رو نمیگرفت برادرم بعضی اوقات با من بازی میکرد ولی بازم تنها بودم. سنم که بیشتر شد رفتم راهنمایی اونجا دیگه مسئله قد مطرح نشد اونجا مسئله‌ی کی  عقل داره کی عقل نداره مطرح شد من اون زمان لوکنت داشتم یا نمیتونستم خوب حرف بزنم بهانه ‌ای شد برای اینکه بگن من بی عقلم و بگن iq من کمه و بازم تنها شدم.
اینا رو گفتم که بگم زندگی همیشه راحت نیست و همیشه بی رحمه من نمیخواستم تنها باشم و به خاطر تنهایی خودم رو کنم به خ.ا ولی زندگی منو هدایت کرد به این سمت.
زمانی که کودکی یه فرد خراب میشه شاید تاثیر زیادی روی آینده خوداش داشته باشه ولی یکی هست اون بالا که قدرت تغییر رو به ما میده یه روز میرسه نه باید به پدر ومادرت جواب گو باشی که چرا در سعی هستی یه چیزی رو ترک کنی نه به افراد دیگه‌ی جامعه اون زمان که میتونی به خدا برسی اون زمان که روی دو شونت دو تا بال در اوردی اون زمانی اتفاق میوفته که تنهایی ٬ تنهای تنها.
[تصویر:  05_blue.png]
[تصویر:  photo_2018-10-19_09-05-42-1.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
حق با شماست
زندگی همه سختیای خودشو داره
درکتون می کنم منم بچگیم تنها بودم و خواهر برادرام حاضر نبودن باهم بازی کنن

ولی به هر حال گاهی یه درد بدجوری رو دل آدم سنگینی می کنه و کجا بهتر از جمع دوستایی که بزرگترین رازمون رو صادقانه بهشون می گیم

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1398 تير 11، 8:48)می توانم نوشته است: حق با شماست
زندگی همه سختیای خودشو داره
درکتون می کنم منم بچگیم تنها بودم و خواهر برادرام حاضر نبودن باهم بازی کنن

ولی به هر حال گاهی یه درد بدجوری رو دل آدم سنگینی می کنه و کجا بهتر از جمع دوستایی که بزرگترین رازمون رو صادقانه بهشون می گیم

[تصویر:  131321860231425796photo_2017-02-12_21-31-28.jpg]
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که صحبت مهر و وفا نگه دارد
غبار راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد.
حضرت حافظ
[تصویر:  05_blue.png]
بیزارم از خبر مرگ کسی:(
الان از کتابخونه برگشتم ..میگن عصر کوچه ب هم خورده و صدای جیغ میومده:(
همسایمون مرده:(
لعنتی....من همین هفته پیش دیدمش:(
خیلی جوون بود..خیلی مهربون بود..دوتا بچه ش هنوز دبیرستانم نمیخوندن:(
بیچاره همسرش:(
خدایا:(
(1398 تير 13، 12:23)cornrose نوشته است: Hanghead
هیچ کاری بلد نیستم Hanghead
نه کارای خونه نه اشپزی نه پدیرایی Hanghead
هیچی کلا Hanghead Hanghead

اشکالی نداره
منم بلد نیستم Gigglesmile
(1398 تير 13، 13:09)Queen نوشته است:
(1398 تير 13، 12:23)cornrose نوشته است: Hanghead
هیچ کاری بلد نیستم Hanghead
نه کارای خونه نه اشپزی نه پدیرایی Hanghead
هیچی کلا Hanghead Hanghead

اشکالی نداره
منم بلد نیستم Gigglesmile

خیلی هم اشکال داره Smiley-talk038
خانم باید از هر انگشتش یه هنر بریزه Smiley-face-cool-2
برید یاد بگیرید به منم یاد بدید 4chsmu1
(1398 تير 13، 14:34)لئا نوشته است:
(1398 تير 13، 13:09)Queen نوشته است:
(1398 تير 13، 12:23)cornrose نوشته است: Hanghead
هیچ کاری بلد نیستم Hanghead
نه کارای خونه نه اشپزی نه پدیرایی Hanghead
هیچی کلا Hanghead Hanghead

اشکالی نداره
منم بلد نیستم Gigglesmile

خیلی هم اشکال داره Smiley-talk038
خانم باید از هر انگشتش یه هنر بریزه Smiley-face-cool-2
برید یاد بگیرید به منم یاد بدید 4chsmu1

حالا واجبم نبود همین امروز هنر هاتونا رو میکردیدا 4fvfcja
ما به یه نمیرو هم راضیم اونم خودم درست میکنم شیرینی روز دختر میارم شبانه میزنیم 128fs318181
شایدم املت شد اگه گوجه پیدا کردم تو این گرونی با تخم مرغ محلی Khansariha (130)
راستی روز دخترای گل  کانونم مبارک پیر بشید ایشالله 4chsmu1
 سپاس شده توسط
حساب کردم دیدم ۱۰ ساله عضو کانون و در حال ترکم... Hanghead
تو این مدت دو سه بار اومدم بهترین ها و زیاد که اینحا در جا زدم آخرش برگشتم نقطه سرخط از اول شروع کردم
در من چی عوض شده؟
هیچی! جز اینکه لزوم کمتری می بینم برای انجام خ.ا و دفعات انجامش کمتر شده...
اینم یه جور یشرفته شاید....
اگه نخوام به ده سال مقاومت و مبارزه و تلاش با نگاه منفی نگاه کنم!   53258zu2qvp1d9v

عمیقا دلم میخواد این بار آخرم باشه و موفق بشم و از بهترین ها برم لیست افتخارات کانون ...
یعنی میشه؟  Khansariha (56)
[تصویر:  wp4003454.jpg]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان