امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

نمیدونم چرا پست خانم بهار انقدر روم اثر گذاشت .. شاید به خاطر همذات پنداری ..

همه بچه های کانون گلن ..
قدیمیها خب مقداری نوستالژی هم دارن ..
قدیمیهایی که هنوز صدای نفس نفس زدنهای مجاهدانه اشون برای ترک به گوش میرسه به طور مضاعفی روحیه بخشن ..

دلم نیومد منم حسم رو نگم ..

منم از دیروز تصمیم بسیار جدیتر و محکمتری گرفتم برای ترک ..
خیلی به این تصمیم نیاز داشتم و خیلی از خود مجاهدم فاصله گرفته بودم ..
توی اصول موضوعه ذهنیم این رو گم کرده بودم که میشه تصمیم گرفت .. میشه وایساد .. میشه نه گفت .. میشه محکم بود ..

خدایا! کمکمون کن.
از دیروز که شروع کردم با تقریب خوبی 110 روز تا اربعین فاصله است ..
این 110 روزی که من از سال 87 و بعدش از سال 95 در به در دنبالشم ..

کی گفته نمیشه موفق شد ..
من که روبات نیستم ..
حیوان نیستم ..

آدمم .. محکومم به حکومت حکیمانه به سرنوشت خودم ..
یه وقتایی دلم میخواد یه غریبه پیدا کنم بشونمش لب جوب حرف بزنم حرف بزنم حرف بزنم تا خالی شم بعدشم پاشم بدوام تا خونه و دیگه هیچوقت نبینمش Hanghead 2
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
 سپاس شده توسط
(1398 تير 15، 0:18)کامو نوشته است: یه وقتایی دلم میخواد یه غریبه پیدا کنم بشونمش لب جوب حرف بزنم حرف بزنم حرف بزنم تا خالی شم بعدشم پاشم بدوام تا خونه و دیگه هیچوقت نبینمش Hanghead 2


سلام
این ک آرزو کردید ایدآل ترین حالت ه درد دل هست.. اما خب خیلی بعید..
ب جاش بنویسین و بنویسین و بنویسین .. بعد هم هر چ رو ک نوشتین نابود کنین.. بدون حتی ی نگاه دوباره..

جواب میده.. 53258zu2qvp1d9v

موفق باشین..
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
خدایا دارم کم میارم نذار بشکنم نذار خرد شم نذار ...
دستمو بگیر نذار بیوفتم...
من کسی جز تو رو ندارم
اغوش و پناهی جز تو ندارم
همه کسم تویی
تو اوج شلوغی میدونی چقدر تنهام و خودت میتونی تنهاییمو پر کنی
خدا به دادم برس...
[تصویر:  Untitled_2.png]
آمادم 
برا له کردن قولام زیر پام، آمادم

(اصن هر کلمه ای که این بشر گفته کلی معنی و خاطره توشه
هر حسی تو هر لحظه ای داری تو اهنگاش میتونی پیداش کنی کلی معنی) بگذریم...

این حجم اَ پسرفت تو زندگی برام غیرقابل قبوله Khansariha (116)



نقل قول: ب جاش بنویسین و بنویسین و بنویسین .. بعد هم هر چ رو ک نوشتین نابود کنین.. بدون حتی ی نگاه دوباره..


نمیشه سها خانوم ادم به اینکه ی حسی طرف داشته باشه دردل میکنه من حتی به اینکه یکی فقط پیاممو بخونه قضاوت نکنه هم راضی‌م بخدا این همع سال ساکت بودم بهترین رفیقم ا راهنمایی هیچی نگفتم تا همین امسال گفتم که پدر مادرم جدا شدن نه تنها به اون بلکه به خیلیای دیگه اینقد حرف نزن همش مواظب باش همش هیس هیس هیس این کارو بکن اون کارو نکن فک نکنم دیگه بتونم حتی اگه بخوام ساکت بمونم نمیشه فک کنم
تا همین پارسال لمس بودم فک میکردم دیگه سنگ شدم...همه از دوست و اشنا گرفته تا فامیل میگفتن تو چرا اصن نمیخندی چرا حرف نمیزنی اصن
خو اگع بخوام حرفی بزنم ک باید همش مواظب باشم ..

اونقدرم تنبل شدم که دیگه قید ارزوهامو زدم با اینکه دوست ندارم ولی باید همین لجنو تحمل کنم و توش دست و پا بزنم
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
 سپاس شده توسط
کاش می تونستم دست بکشم از ترک. 
کاش می شد ول کنم برم.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1398 تير 19، 18:03)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: کاش می تونستم دست بکشم از ترک. 
کاش می شد ول کنم برم.

کاش میتونستیم دست بکشیم از این کار نادرست
کاش می شد ولش کنیم بره
 سپاس شده توسط
(1398 تير 19، 22:46)atrisa نوشته است: میخوام ی جایی باشه تنها باشم...مثلا ی اتاق بعد ی دیوار روبروم باشه...زل بزنم ب دیوار و کم کم گریه کنم : )

گریه ی آروم نه هاا...با صدای بلند ,از خدا معذرت خواهی کنم :(ازش بخوام ازم تاوان نگیره...

دلم میخواد خیلی گریه کنم:( خیلی ناراحتم:(
 
خیلی میترسم:(

میگم منکه اینهمه بدم...چقدر خدا ازم بدش میاد و نگاهم نمیکنه...

پشیمونم:(

از خودم..فکرم..ذهنم...میترسم از خودم:(

ــــــــــــــــــــــــــــ
از کانون ناراحتم:( ا خودم ناراحتم:(

دلم حتی نمیخواد بیام کانون...اما خب کجا برم؟؟

هیچکس از این من گناهکار خبر نداره:( برم دردم و ب کی بگم؟
:(
چرا همه همون فکر می کنیم خدا با یه چوب واستاده بالا سرمون که یه گناهی ازمون سر بزنه تا اونم ازمون انتقام بگیره؟

بابا خدا خیلی مهربونه
اصلا چون مهربونه گفته گناه نکن
واسه اینکه میدونه این گناه بهم ضرر میزنه گفته این کارو نکن
بعضی وقتام که یه تنبیهای کوچولو میکنه واسه اینه که به خودمون بیایم 
بریم تو مسیر درست 

خدا از تو بدش نمیاد از کارت بدش میاد خیلی هم دوست داره
......
پ ن امروز شدم سرپرست تاپیک درد دل  22
من از زمانی که تصمیم گرفتم خودم رو ببخشم وبه خاطر خ.ا خودم رو سرزنش نکنم و از خودم متنفر نباشم تونستم تعداد روزای پاکیم رو زیاد کنم
خودمون رو ببخشیم
اشتباه کردیم؟
اکی
جبرانش می کنیم
باور کنید خدا هم راضی نیست ما این جوری خودمون رو نابود کنیم

از بخشش خدا ناامیدیم؟
مگه میشه خدا بنده ای که اینقدر پشیمونه رو به حال خودش رها کنه و بخواد ظالمانه باهاش برخورد کنه

آخه اگه بخوایم با این همه حجم سرزنش عزت نفس خودمون رو از بین ببریم چطور می تونیم ترک کنیم؟ Hanghead
بچه ها اگه میشه برام دعا کنید.
ممنونم.
محمد چت شده؟؟؟
یعنی باید به جایی برسی که آرمین نگرانت بشه؟؟؟
به تب و تاب بیافته ...
وقت عزیزش رو صرف تو کنه تا حالت خوب شه؟؟؟؟

نه آقا، من اینقدرا هم بی مرام نیستم ...

ترک می کنم، جدی ترک می کنم.

پاک می شم، جدی جدی.

پاک می شم چون راهی غیر از این نیست.
پاک می شم چون با خ.ا نمی تونم صبح به صبح تو آیینه به خودم لبخند بزنم.
پاک می شم چون بعد از این همه سال جنگیدن، نمی تونم بپذیرم که مغلوب خودم شدم.
پاک می شم چون اگر این جا دست بکشم، معلوم نیست فردا روز، نفس سرکش چه چیزی رو می خواد جلوم بذاره.
کوتاه نمی آم، چون اگر کمر خم کنم، معلوم نیست که چی رو می خوان روی شونه هام بذارم.

ادامه می دم، چرا که نه ...
اگر مجبور شم پاکی رو ساعتی جمع کنم، بازم می ارزه.
چه برسه به روز و ماه و سال ...

حیف تمام ثانیه هایی که برای این کثافت خرج شد.
ساعت هایی که قبلش وسوسه داشتم
ساعت هایی که در حال انجامش بودم
و ساعت هایی که بعدش به خودخوری و ناراحتی و افسردگی گذروندم

چه خوشی ها و جمع های خانوادگی و سفر های و موقعیت های خوبی و خنده
که به خاطر افسردگی ناشی از خ.ا،‌ تلخ تلخ تلخ شد

چه روز ها و ساعت ها و لحظه هایی که می تونست به کار و تلاش برای زندگی بهتر، برای رسیدن به اهدافم خرج بشه و خرج این لعنتی شد.

تلخه!
خیلی هم تلخه!
گذشته رو که نگاه می کنم، افسرده می شم.
اما مگه آب رفته به جوی برمیگرده ... زمان گذشته.

آینده و آینده و آینده

آقا من تلاشم رو می کنم.

و دیگه هم نبینم کسی تو کانون حرف از ناامیدی بزنه Swear1 
حقش رو هم دارم، مگه ندیدید که چطور از اون حالت ناامیدی خودم رو درآوردم. Swear1 

یا علی مدد!
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سرصبح یک نفر با پیاماش ومثلا دلسوزیاش اعصابمو به هم ریخت  Khansariha (60)
درسته من تو خانواده کسی رو ندارم راهنماییم کنه ولی دلیل نمیشه هرکسی به خودش حق دخالت بده!! نمیدونم شایدم من حساس شدم!
فقط همینقدر میدونم من با این همه مشکلی که واسه خودم درست کردم نمیخوام ازدواج کنم نمیخوام یکی دیگه رو هم بدبخت کنم! حالا همه بیان بگن تو از مسئولیت پذیری میترسی و..... Khansariha (60)
همینجا به خودم قول میدم تا تک تک این مشکلاتمو حل نکردم تا خودم از خودم راضی نشدم اجازه ندم کسی وارد زندگی اشفتم بشه !
پ.ن امیدوارم یک روز برسه این پست رو ریپلای کنم و بگم تموم شد همه چی رو درست کردم حالا وجدانم اجازه میده به ازدواج فکر کنم
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
 سپاس شده توسط
من تو این مدت کم خیلی وابسته ی اینجا شدم خیلی امید گرفتم از این خوابا نبین شقایق من اینجا رو دوس دارم 809197ps94ijjhwg
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
 سپاس شده توسط
اخه گفتی رویای صادقه ترسیدم Unsure
ان شاالله کانون همیشه همینجوری گرم و پرامید باقی میمونه ما اینجا پیشکسوت میشیم اون موقع دیگه همه از این عادت مسخره خلاص شدیم ازدواج کردیم بچه داریم نوه داریم میایم اینجا از زندگیمون از موفقیتامون میگیم از عروسامون غیبت میکنیم 
تو انجمن سرگرمی تاب وسرسره میزاریم نوه هامون اونجا بازی میکنن 
 17

خلاصه همه چی خوب پیش میره  4chsmu1
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان