1391 ارديبهشت 21، 14:34
من می رم دیگه کلاس دارم
اما میام بازم می خونم چیا نوشتید
واقعا ممنونم ازتون
خدا خودش منو از شر خودم حفظ کنه
(1391 ارديبهشت 21، 13:45)می توانم نوشته است: دلم خیلی گرفتهسوالی که خودم بارها از حودم پرسیدم.
خانوم چکاوک یه سوال خیلی مهم ازم پرسید
که خودم بارها از خودم پرسیدم
اینه واقعا می خوای ترک کنی ؟
به خانوم اتریال گفتم دیگه نمی خوام ... نمی تونم
گفت می تونی پا شو ... اما شُلم !!!
بازم سست شدم
من چرا این قدر زود تسلیم می شم و سست می شم ؟ بعد می رم سراغ کاری که نباید؟
و چرا تا یه بار خطا می کنم زودی دست و پامو گم می کنم ؟
هم درد دله هم سوال ... اخه من چی کار کنم ؟
* بعضی لحظه ها انقدر خودمو سرزنش می کنم که واقعا دلم می خواد بمیرم
بعضی لحظه ها می گم تو نمی تونی بازنده ایی بی خود تلاش نکن
بعضی لحظه ها هم اصلا خودم شروع می کنم
بعضی وقتا هم تلاش می کنم اما اخر ... و بعد می بینم اره می شده کار دیگه هم کرد ولی خودم بیشتر سعی نکردم
می افتم تو یه دور بسته
(1391 ارديبهشت 21، 15:17)h.gol نوشته است: هواما داشته باشین خواهر و برادرای گلم.چشم آقا
(1391 ارديبهشت 21، 14:54)Hadi نوشته است: مواقع اورزانسی سریع بیاین کانون. هی کوچیک ترین تحریک ها رو نبرین به سمتی که آخرش معلومه کجاست!
(1391 ارديبهشت 21، 13:45)می توانم نوشته است: دلم خیلی گرفته
خانوم چکاوک یه سوال خیلی مهم ازم پرسید
که خودم بارها از خودم پرسیدم
اینه واقعا می خوای ترک کنی ؟
به خانوم اتریال گفتم دیگه نمی خوام ... نمی تونم
گفت می تونی پا شو ... اما شُلم !!!
بازم سست شدم
من چرا این قدر زود تسلیم می شم و سست می شم ؟ بعد می رم سراغ کاری که نباید؟
و چرا تا یه بار خطا می کنم زودی دست و پامو گم می کنم ؟
هم درد دله هم سوال ... اخه من چی کار کنم ؟
* بعضی لحظه ها انقدر خودمو سرزنش می کنم که واقعا دلم می خواد بمیرم
بعضی لحظه ها می گم تو نمی تونی بازنده ایی بی خود تلاش نکن
بعضی لحظه ها هم اصلا خودم شروع می کنم
بعضی وقتا هم تلاش می کنم اما اخر ... و بعد می بینم اره می شده کار دیگه هم کرد ولی خودم بیشتر سعی نکردم
می افتم تو یه دور بسته