1391 ارديبهشت 26، 12:06
با خرد شروع کردم چون اگر یکم فکرم را به کار انداخته بودم الان این جا نبودم.
دوستام می گفتند لذت داره درک نمی کردم لذت؟ کاری که نهی شده لذت داشته باشه؟ خلاصه دی ماه بود. از رو کنجکاوی. نگران سلامتیم بودم و هم می خواستم بدنم را بشناسم. زیاد لذت نداشت. بهمن و اشفند ماهم یکی دو بار دیگه انجام دادم اما لذتی را که گفتن نداشت. با خودم گفتم شاید من مشکل دارم. غید پاک بودم ولی فکرم پاک نبود. تا این که شد اردیبهشت ماه. لجام گسیختم. دوباره خ ا کردم. این بار خوب بود. دوباره .و دوباره و....
گفتم خوب نیست پاک می شم. 20 روز پاک بودم تا دوباره خ ا کردم ولی این بار لذت عجیبی داشت . تعجب کردم همچین چیزی را تا حالا تجربه نکرده بودم. حال مثل یک حیوان شدم. نه درست فکر می کنم. ونه مثل انسان رفتار می کتنم. خدا مرا ببخشد. اگه دوباره تکرار کنم نابود می شم. تحمل این عذاب وجدان را ندارم. حالا می فهمم چی را از دست دادم. لذت با خدا بودن. شبا به یادش بودم باهاش حرف می زدم. اونم باهام حرف می زذ و اه چه دوران خوبی بود. تازه واردا اگر این متن را می خوانید یا اونایی که هنوز گرفتار نشذین بدونید که این لذت گذرا لذت حقیقی را ، شیرینی زندگی را از بین می بره. دنیاتون را نابود می کنه. حصرت یک شب خوابیدن با ارامش را ازتون می گیره. این لذت گذرا هدیه شیطان به شماست. هدیه اهریمن. این هدیه برکت را از بین می بره. حال انتخاب با خودت هدیه ی شیطان یا لذت با خدا بودن: هدیه ای از جنس عشق.
شاد باشید
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه