1391 ارديبهشت 23، 19:29
(1391 ارديبهشت 23، 18:30)ana نوشته است: (از مبارزه خسته شدم.از پست زدن خسته شدم.از بودن خسته شدم.از تلاش خسته شدم.از خودم و همه خسته شدم.دارم میرم ته چاه.یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم.فقط خدا.)
خستگی برای چی؟ مگه اومدیم که خسته بشیم؟ اصلا حق داریم خسته بشم؟
انا خانوم، راه راست در بیشتر مواقع معلومه، ان شالله تو هر زمینه ای انتخابش می کنید
---------------------
بچه ها
همه خیلی می نالین، اینکه دردها رو میگین خیلی خوبه ولی هیچ کدومتون فکر نمی کنید بقیه ادمها هم درد دارن!
چندین بار اینو گفتم. همین قدر که سقفی بالای سرتون هست و هر شب سیر می خوابین خدا رو شکر کنید.
اینقدر ادمای بدتر از ما هستن که در بدبختی دارن دست و پا می ذانن مه نگ و نپرس.
نمی گم به هیچ کی هیچی نگین و بریزین تو خودتون ولی هر مشکل کوچیکی رو بزرگ نکنین و ننالین. یه نگاه به پست های صفخه های قبل لندازین. جز ناله چیزی دیده میشه؟
من جای سها خانوم بودم کلا تاپیک رو می بستم
یعنی اصلا زندگی ارزشش رو داره که اینقدر ناله کنیم. چند روزه مگه؟!
اصلا خواستین بیاین کل مشکل بندازیم مشکلاتتون رو بندازین رو میز منم می ندازم بعدش ببینیم کی مشکل بیشتر داره
و مثل همیشه در پایان همه ی نامه های من!!
موفق باشید و شاد
اینا رو با شما نیستم انا خانوم، با همه بچه ها هستم. یه وقت به دل نگیرین ها!
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما