امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

دلم خيلى هواى مشهدالرضا رو کرده
۷ساله نرفتم پابوسش
ديگه عقده اى شدم
امسال هم که نشد برم
خدايا تا کى کنج زندان نفس اسيرى بکشم
عاقبت این عشق هلاکم کند

درگذر کوی تو خاکم کند......

[تصویر:  07165097414216144584.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
(1392 شهريور 26، 14:12)Milad milano نوشته است: دلم خيلى هواى مشهدالرضا رو کرده
۷ساله نرفتم پابوسش
ديگه عقده اى شدم
امسال هم که نشد برم
خدايا تا کى کنج زندان نفس اسيرى بکشم

آخ گفتی میلاد جان.
مثه خودمی.
چند سالیه دارم دعا می کنم که دوباره برم مشهد.
مخصوصا دیشب که خیلی دلم هوای امام رضا رو کرده بود.
شرایط اصلا جور نمیشه که بتونم برم.
یادش به خیر... آخرین باری که اون جا بودم میلاد حضرت مهدی بود.
عجب صفایی داشت...
[تصویر:  05_blue.png]
انقدر به مردم اين زمانه بي اعتمادم كه






ميترسم هرگاه از شادي به هوا بپرم






زمين را از زير پايم بكشند
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
یه سریام هستن فقط حرف میزنن1276746pa51mbeg8j
درد و دل که بلد نیستن میمونه ته دلشون.
دیدی یه چیزی خیلی یه جا ثابت بمونه دیگه نمیشه جابه جاش کرد
یا اگرم جابه جاش بشه جاش میمونهTears
★  *  ★   اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم    ☆  ★  

خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم



[تصویر:  959266sk2bnp02of.png]
یﻬﻮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﻋﻮﺽ ﺷﯽ
ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﺰﺍﺭﯼ
ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﯼ
ﺁﻫﻨﮓ ﺷﺎﺩ ﭘﻠﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﭙﻮﺷﯽ
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﯼ
ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯿﺪﯼ
ﻭﻟﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯼ . . .

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻟﺒﻮﻡ ﺁﻫﻨﮕﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﮕﯿﺘﻮ ﭘﻠﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯿﺮﯼ
ﺯﻭﺩ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﯽ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﺳﻤﺘﺖ ﭘﺴﺶ ﻣﯿﺰﻧﯽ* ﺣﺘﯽ ﺁﺩﻣﺶ *
ﺍﺯ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺷﻠﻮﻍ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﭘﺎﮐﺖ ﺳﯿﮕﺎﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻟﺞ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﺍﻭﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ تﻈﺎﻫﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ.
فقط آنان که هم آیین یاسند
حسین و کربلا را می شناسند . . .
شلوغی ها ، صرو صدا ها ، مقایسه ها و ... 

وقتی این متن زیر رو میخونم دلم اروم میشه و خلوت پیدا مکینم ، 

سر خوبی داره ، آشنای دلمه ... 

گاهی مواقع مهم زندگیم فکر میکنم و دوباره که ......

راستی اصلا برای چی ؟ 

راستی و واقعا برای چی دارم نفس میکشم ، کجا میرم ، و این کار ها را اصلا برای چی انجام میدم ؟؟؟ 


54)

حضرت علی (ع) :
که درورد خدا بر او بادفرمودند :


-2
شرح حالات رفتگان

آنها داراى عزت پايدار، و درجات والاى افتخار بودند . پادشاهان حاکم، يا رعيت سرفراز بودند که سرانجام به درون  برزخ راه یافتند.
 و زمين آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدنهاى آنان خورد، و از خون آنان نوشيد. پس در شکاف گورها بى‏جان و بدون حرکت پنهان مانده‏اند. نه از دگرگونيها نگرانند ،
 و نه از زلزله‏ها ترسناک، و نه از فريادهاى سخت هراسی دارند ،
 غائب شدگانى که کسى انتظار آنان را نمى‏کشد، و حاضرانى که حضور نمى‏يابند،
 اجتماعى داشتند و پراکنده شدند، با يکديگر مهربان بودند  و جدا گردیدند .
 اگر يادشان فراموش گشت ،  يا ديارشان ساکت شد، براى طولانی شدن  زمان یا دورى مکان نيست،
 بلکه جام مرگ نوشيدند،
 گويا بودند و لال  شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبديل شد، چنان آرميدند که گويا بيهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته‏اند.

همسايگانى هستند که با يکديگر انس نمى‏گيرند، دوستانى اند  که به ديدار يکديگر نمى‏روند، پيوندهاى شناسايى در ميانشان پوسيده، و اسباب برادرى قطع گرديده است،
 با اينکه در يک جا گرد آمده اند تنهايند، رفيقان يکديگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مى‏شناسند، و نه براى روز شامگاهى، شب، يا روزى که به سفر مرگ رفته‏اند براى آنها جاويدان است.

 خطرات آن جهان را وحشتناک‏تر از آنچه مى‏ترسيدند يافتند، و نشانه‏هاى آن را بزرگ‏تر از آن چه مى‏پنداشتند مشاهده کردند.

 و براى رسيدن به بهشت يا جهنم ،  تا قرارگاه اصلى‏شان مهلت داده شدند، و جهانى از بيم و اميد برايشان فراهم آمد، اگر مى‏خواستند آنچه را که ديدند توصيف کنند، زبانشان عاجز مى‏شد. 



(1392 تير 14، 11:16)مجتبی نوشته است: همسايگانى هستند که با يکديگر انس نمى‏گيرند، دوستانى اند  که به ديدار يکديگر نمى‏روند، پيوندهاى شناسايى در ميانشان پوسيده، و اسباب برادرى قطع گرديده است،
با اينکه در يک جا گرد آمده اند تنهايند، رفيقان يکديگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مى‏شناسند، و نه براى روز شامگاهى، شب، يا روزى که به سفر مرگ رفته‏اند براى آنها جاويدان است.


یه شب و روزی میاد که دیگه نیستیم ....

چقدر به سحر ها ، صبح ها ، روز ها و شب های نبودنمون فکر کردیم ؟...... 

..........

واقعا آدم عمیق که فکر میکنه گیج میشه 

این فکر یکم لذت هم داره ولی ، 

شوخی نیست بچه ها اا اا اا اا 

خوب و صاف ببینیم  که کجا هستیم ..... درست زندگی کنیم ، 

حواس پرتی و غفلت فایده ای برای ما نداره ، 

بپام از عشق عقب نیافتم 

بپام که خوب زندگی کنم 

بپام که برای بقیه اسباب مفید و خدمت باشم نه رنج و بار اضافه 

و بپام که  هوای خدا رو داشته باشم 

بخدا بی کسیم از همین الان ، مثل جاودانی و بی کسی های قبر ، و جز خدا نداریم  .....این ها خیاله فکر میکنیم ، کسی هستیم و کاره ایم .... ... 

خلاصه هوای تنها کسمون رو داشته باشیم ، گناه خوب نیست برای من عقبم میندازه ، و نمیذاره با خدا زندگی کنم و خدایی باشم ........ و لحظات بی خداییم رو زیاد میکنه......
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
سلام

داشت نصيحت ميكرد..
گفت:

اگه سمتت بشه سمت خدا.. اگه توجهت بشه خدا..
آنچنان سريع جبران حاال و روز الانت رو ميكني ك باورت نميشه!

سمت خدا بودن يعني هر كاري ميكني توجهت ب خدا باشه...53

ببين.. ارزش هر كسي ب چيزيه ك داره بهش توجه ميكنه.. حديثه صحيح از اميرالمومنين عليه السلامه..!

نيگا كن تو خودت.. ب دلت.. ب فكرت..
توجهت ب چيه؟
اندازه هموني ها....53258zu2qvp1d9v

يكيمون اندازه گوشي موبايلشه.. يكي ست كيف و كفشش.. يكي درس و مدرسه اش.. يكي خاله و خاله زاده و عمه و عمه زاده..يكي پول و حساب پس اندازش.. يكي زيبايي و جمالش.. يكي سلامت و بدنش.. يكي كامپيوتر و كارش.. يكي هم شكستن و ... يكي هم س.ك... 
اندازه هامون چطوريه؟

فك كن.......


اگه تغيير مسير بديم.. خيلي سريع ميشه جبران تا الان رو كرد....1


خدايا..
ب هممون توفيق بده ك بتونيم سمت توجهمون رو سوي تو كنيم..

در پناه خدا..
ياعلي.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
نقل قول: سمت خدا بودن يعني هر كاري ميكني توجهت ب خدا باشه...[تصویر:  8.gif]

ببين.. ارزش هر كسي ب چيزيه ك داره بهش توجه ميكنه.. حديثه صحيح از اميرالمومنين عليه السلامه..!

نيگا كن تو خودت.. ب دلت.. ب فكرت..

توجهت ب چيه؟
اندازه هموني ها....
53258zu2qvp1d9v
دبیرستان یه معلمی داشتیم  ، خیلی خوشتیپ و جوون بود ، بقدری که انگار چندسال فرق سنیمون بود..
گاهی اوقات وسط درس ، یه سـُرفه هایی میکرد که صورتش سرخ میشد ، نفسش بالا نمیومد ... نصف زمان کلاسو همینجور زل میزد زمین تا آروم شه  ...
دل ما بود که خون میشد ...
شیمیایی بود ...

و بعضی اوقاتم هست ، که غرور برم میداره ، که اره دیگه ، عمرا دیگه فلان گناه رو انجام بدی ...
اما نگو شرایط انجامش فراهم نبوده و گرنه ما که همیشه پایه  کار بودیم و هستیم  ... همیشه هم تو توهمیم ...

سه شبه تنهام ..
همه رفتن عروسی  ...
و شرایط فراهم ...
چهره اون معلم اومد تو ذهنم بعد هفت سال ، بازم دلم خون شد ...


....................................


بصورت پروژه ای گاهی کار واسه کدنویسی وب  میگیرم ، امان از وقتایی که کارفرما خانوم باشه ...
مجبور نبودم از شعاع چندکیلومتریشونم رد نمیشدم ... اما چه کنم ...
خدا یکم جنبه به این قشر و یکم پول به ما بده ...
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
 سپاس شده توسط
چه حس خوبیه که خدا اینقدر هواتون و داره ...
برای معلمتون دعا کنید و سپاس گذار خدا باشید و از زندگی لذت ببرید 1
خوشا باران و وصف بی مثالش
 سپاس شده توسط
بگردید بگیردید .. اونقدر بگردید که چیزی و که توش از همه بهترید پیدا کنید...

جواب : من توی هیچی استعداد ندارم و تو هیچ کاری بهترین نیستم .. احمقانه ترین و ساده لوحانه ترین جوابیه که می تونید بدید.

پس جای غر زدن یه حرکتی بکنید و پیداش کنید...روش سرمایه گزاری کنید و انرژی بزارید..."هیچ چیزی و توی این دنیا مجانی به آدم نیم دن..حتی هوایی رو هم که داری ازش استفاده میکنی .. داری عمرت و پاش میدی"
وقتی پیداش کردی..میشه انگیزه برای حرکتت..

دیگه وقتی کم میاری نمیری سراغ ... خودکشی روحت

من فهمیدم که اگه بازیگر میشدم تا آخر عمرم باید پول میدادم و بازی میکردم :21: خوب چه اصراریه...
فال قهوه هم نمیتونم بگیرم...
هیچ ایده ی جدید هم نمیتونم بدم..
اصلا هم نمیتونم یه جا مدت زیادی بشینم..
صدامم به درد خوانندگی نمیخوره .. hahahaha
هیچ طرح جدیدیم برای دکوراسیون خونه نمیتونم بدم 42
یه جعبه شیرینی 2 کیلویی رو هم اگه 10 دقیقه بدی دستم .. دستم تا نیم ساعت درد میگیره..
حالا برم خودکشی کنم؟!؟
یا بگردم دنبال اینکه انگیزه ی خدا از آفرینش من چی بوده!؟!


شاید تنها انگیزه ی خدا از آفرینش من این بوده که به بنده هاش بگم تو هر شرایطی میتونید بخندید !! اگه همین باشه من راضیم 53258zu2qvp1d9v
خوشا باران و وصف بی مثالش
حالـﻢ ﺣﺎﻟﻪ ﮔﺮﮔﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ :
ﺗــﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣــــﺮﮒ ﺍﺳﺖ !! . . .
فقط آنان که هم آیین یاسند
حسین و کربلا را می شناسند . . .
فرض کن داری از یه سرازیری میری پایین 

همینجور میری پایین و پایین تر 

انگار که مقصد نزدیکه اما هر چقدر میری به جایی نمی رسی 

انگار همش سرابه و رسیدنی در کار نیست 

 بعد از مدتها متوجه میشی که اشتباه اومدی و باید راه رو برگردی ...

ولی با این تفاوت که راهی رو که سرازیری اومدی واسه برگشت باید از سربالایی بری بالا  


حالا این شده حکایت من ...

چه راحت افتادم تو این راه 

اما مثل اینکه واسه برگشت باید از سربالایی برم بالا 

مثل اینکه ذهنی که خرابش کردم باید حالا حالاها تاوانش رو پس بدم


خب گاهی خسته میشی نفست بند میاد

نگاه میکنی ببینی کجای راهی ...

اما چیزی نمیبینی 

از طرفی هم گاهی میری تو فاز نا امیدی 

که اصن من اینجا چیکار میکنم؟! 

............


اما این وسط چیزی که باعث دلگرمی میشه و منو تا حالا نگه داشته

اینه که حس کنی خدا همراهته 

و واقعا تو این مدت وجودشو بیش از پیش حس کردم 

و تو همین مدت خیلی لطفش شاملم شد 


ولی با این وجود در کنار همه اینها

گاهی هنگ میکنی ...

گاهی حس میکنی داری تظاهر به خوب بودن میکنی 

اما خداروشکر که این لحظه ها میگذرن و باز هم میتونی امیدوار باشی ...

[تصویر:  05_blue.png]
خیلی وقته همه زندگیمو اسمشو گذاشتم حکمت
به خندیدنام میگم حکمت
به گریه کردنام میگم حکمت
به سگ دو زدنام میگم حکمت
به خیره شدنای الکی ب ی نقطه و مات شدنم میگم حکمت
حتی به موفق نشدنمم میگم حکمت
ولی آیا میشه به امتحان کردن هم گفت حکمت؟!؟!؟؟؟؟
2 ساله ک واسه ی کاری همش میدوأم
سال اول زیاد تلاش نکردم چون اوضاع روحیم جوری نبود ک......
ولی سال دوم ک امسال بشه تا تونستم تلاش کردم
میدونید مسبب به نتیجه نرسیدن کارم،گذشتمه
تو این 2 سال پدرومادرم همش بهم سرکوب میزدن
گذشتمو میکوبیدن تو سرم.....
بخاطر همین امسال واقعا تلاش کردم
بعداز این همه تلاش ی چراغ سبز بهم نشون دادن ک کارت داره ب نتیجه میرسه.....
انگار بهم دنیا رو دادن ولی یچیزی ته دلم میگفت صبر کن کامل ک به نتیجه رسید اون موقع خودتو خالی کن
همه خوشحالیامو گذاشتم واسه اون لحظه
پدرومادرمم خیلی خوشحال بودن
امروز ک رفتم تمومش کنم فهمیدم بخاطر ی بی دقتی باید 1 ماه صبر کنم
خانومه میگفت این اشتباهت خیلی جزئی و کوچیکه 
احتمالا قبول میکنن
وقتی خونه برگشتم 2باره بعد از چن ماه سرکوبای پدرومادرم شروع شد
خب حق دارن...
اونا هم دوس دارن دخترشون پیشرفت کنه ....
-------
این یعنی چی؟!؟خدا داره امتحانم میکنه!؟!؟
میدونم اینم ی نوع امتحانشه
ولی خداجون قصد دخالت کردن ندارم
ولی فکر نمیکنی این همه امتحان کردن بسمه!
این یکیو نه!
ولی خب باشه بازم مثه همیشه صبر میکنم ولی ازت خواهش میکنم این دفه ناامیدم نکن
یکاری کن ی ماه دیگه اون انرژی ک کنار گذاشتمو خالی کنم
التماس دعا
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

گاهی آدم یاد دوران کودکیش میفته و کلی حسرت میاد سراغش...

نه دغدغه ی ذهنی بود... نه نگرانی بود... نه غصه ی گذشته ها بود... نه اضطراب و نگرانی برای آینده بود... هیچ کدوم نبودن...

در اون زمان آدم همیشه پشتش به چیزی گرم بود...

خودش هم نمی دونست که اون چیه...

اما همیشه دلگرم بود...

شاید خدا بود... شاید خانواده بود... و و و

اما همین که درگیر بعضی مسائل سخت توی زندگی میشیم...

دیگه اون دلگرمی رو نداریم...

اگه هم مشکلی رو حل می کنیم فقط با تلاشیه که خودمون به خرج دادیم و به هیچ چیز دیگه دلگرم نبودیم...

امشب خیلی دلم گرفته...

وقتی به گذشته ام نگاه می کنم...

وقتی نمایی از آینده رو در ذهنم تصور می کنم...

خُرد میشم... شکسته میشم...

واقعا بعضی مسائل هست که تحملش سخته...

اونم برای من که ۱۰ سال یا بیشتر دارم تحمل می کنم...

دیگه...

نمی دونم چی بگم...

دیگه تحملم ته کشیده...

این سوال در ذهنم شکل می گیره که: «ای خدا... نمیشه یه بارم که شده قانون کائنات رو بشکنی و یه تغییراتی به وجود بیاری؟»

دیگه هیچی نمی دونم...
[تصویر:  05_blue.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان