1392 شهريور 17، 14:29
یه زمانی مریم.. برای این نماز هر هفته تو پروفایلا دعوت میکرد
البته اگه اشتباه نکنم!
جاش خالیه..
ان شاء الله هر جا هست موفق باشه
ممنون
نقل قول: یوسف نبی علیه السلام گوید :
دیدن گرگ دشمن است خود را از او نگهدارد
منبع : http://www.persianfal.com/tabir/tag/%D8%...%B1%DA%AF/
نقل قول: حس میکنم تو یه چاه عمیقی افتادم که اونقدر عمیقه که صدامو هیچکی نمیشنوه چه برسه منو کسی ببینه و کمکم کنه.ببین داداش
(1392 شهريور 12، 17:13)همای رحمت نوشته است: چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم؟؟؟؟؟که دل به دست کمان ابروییست کافر کیشتو این چند روز خیلی فکر کردم.پ
هر چی فکر می کنم نمی فهمم...عاجز شدم.گویی هم خودم خدا را از یاد بردم هم خدا... گویی اصلا مرا خلق نکرده...
چرا این لعنتی را ترک نمی کنم؟
چرا انقدر افکارم پریشانه؟
ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش.........بیرون کشید باید ازاین ورطه(؟املاش*)رخت خویش
نمی دونم...خب چرا اصلا پافشاری می کنم ترک کنم؟ مگه معتادم؟ شاید هستم خودم گفتم این لعنتی اعتیاد اوره...
ماه هاست خدا رنگی نداره در زندگیم.از خودم بدم می اد که در مشکلات می گم فقط خدا.یکم خرمون از پل گذشت کدوم خدا؟ چرا این جوریم؟
ارزوهای قشنگ بچگی کجاست؟
نیروی جوانی کجاست؟
اصلا این وسط من دارم چی می گم؟
شدم یک ادم منفعل....اه.یک چیزی کمه نمی دونم چی؟
از بس که دست می گزم و آه می کشم.....اتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش.
نمب دانم چرا تجربه نمی شه برام؟ یک بار این لعنتی اتیش زد به زندگیم. به خاطر خ.ا نتیجه کنکورم داغون شد. الان دوباره دارم خودم را نابود می کنم.
شاید لازم باشه منم مثل خیلی ها بزنم کوچه علی چپ!!! شاید لازم باشه منم بگم بی خیال ازوج و کمال واسه چی همین زندگی حیوانی را ادامه بدم.
لااقل اونجوری روان خودم را ازار نمی دم. لااقل اونجوری هر غلطی خواستم با خیال و وجدان اسوده انجام می دم.
شزاب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش........ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر وشورش