امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر و نثر ادیبان

یک زمانی دوست داشتم خَیّری بزرگ شوم.
چندسال بعد یکی از دوستانم از من پولی قرض خواست با مبلغ و مدت مشخص.
گفتم: "ندارم" با اینکه داشتم.
درست همان شب بود که فهمیدم؛ 
هر چیز لیاقتی میخواهد به قدر ظرفیتی که داری!
زیاد دوستت دارم. 
گاهی از خدا میخواهم که قسمتم باشی. 
بعد یاد ظرفیتم می افتم که مال من باشی؛ 
خودم را گم کنم؛ تو را گم کنم؛ دوست داشتن را حیف و میل کنم.
باید قبول کرد
گاهی اگر نرسیم یا نداشته باشیم..قشنگتریم!
 حمید جدیدی
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
گاهی وقتها آدم از اوقات خوب زندگی بی خبر است!
 تا اینکه... همه چیز بد میشود، و وقتی به گذشته نگاه میکند؛ میبیند چقدر خوشبخت بوده است! و چقدر بیخیال...! 

دارن شان
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

 

53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
گاهی باید رفت 
و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت
مثل یاد، مثل خاطره، مثل لبخند...
رفتنت، 
ماندنی می شود وقتی که باید بروی، بروی!
و ماندنت، 
رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی، بمانی!

آنا گاوالدا
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
هر کسی عشق را با زبان خود بیان میکند...
دارکوب، میکوبد
پیکاسو، میکِشد
باباطاهر، میمیرد
قناری، میخواند
هیتلر، میکُشد
آهو، می دوَد
هیچکاک، می نویسد

خدا
میبخشد......

رضا عليزاده
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
عصر يك جمعه دلگير، دلم گفت
بگويم بنويسم كه چرا عشق به انسان
نرسيده است؟ چرا آب به گلدان نرسيده
است؟ چرا لحظه ي باران نرسيده است؟ و
هر كس كه در اين خشكي دوران به لبش
جان نرسيده است، به ايمان نرسيده است
و غم عشق به پايان نرسيده است. بگو
حافظ دل خسته ز شيراز بيايد بنويسد
كه هنوز هم كه هنوز است چرا يوسف گم
گشته به كنعان نرسيده است؟ دل عشق
ترك خورد; گل زخم نمك خورد; زمين
مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به
انبوه فقط برد، زمين مرد، زمين
مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه
است; و در حسرت يك پلك نگاه
است; ولي حيف نصيبم فقط آه است
و همين آه خدايا برسد كاش به جايي;
برسد كاش صدايم به صدايي...

حمیدرضا برقعی
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
چه رفته است که صبحی دگر نمی آید
" شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ "

کجاست اهل دلی تا دعا کند، قدری
که از دعای چو من هیچ اثر نمی آید

هزار مرتبه در را زدم ولی افسوس
کسی به دیدن من پشت در نمی آید

نسیم های فراوان رسیده تا کنعان
ولی ز یوسف من یک خبر نمی آید

ز غربتم چه بگویم؟که سایه ام حتی
گذشته از من و از پشت سر نمی آید

هنوز می طلبد قلب من تو را ای عشق
اگر چه از تو به جز دردسر نمی آید

درخت خشکم و می دانم اینکه در آخر
برای دیدن من جز تبر نمی آید

رهی معیری

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
گاه از سر خشم،
گاه از سر بی خیالی و بی قیدی،
گاه از سر تسامح،
و گاه به دلیل تهاجم یک احساس،
واژه هایی را به کار می بریم که به کار بردن آن ها جرم است.
احتیاط باید کرد...
حرمت هر کلمه، تنها هنگامی آشکار میشود که آن کلمه را در جایگاه راستین خودش به کار گیریم نه بر اثر لغزش ها...

يك عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
توقع خوب بودن در تمام لحظه ها را از کسی نداشته باش.. توقع آرام بودن و خوش رفتار بودن ..حق اشتباه را به تمام آدم ها بده .. 
حق بد رفتاری، تندی ، و عصبانیت! حق اشتباهات کوچک ، بزرگ و حتی جبران ناپذیر! 
واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند.. به مرور درد ها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به ان ها تحمیل میکند..
مثلا تو نمیدانی دیروز برای من چگونه بود؟ پریروز ، هفته پیش اصلا.. 
حس آدم ها ، روی پیشانیشان حک نشده .. حد تحملشان هم .. شاید اتفاقی فرای تحمل، برای من بیفتد و تو حتی نفهمی فرای تحمل یعنی چه؟
آدم ها به همان اندازه که حق دارند دوست داشته باشند ، به همان اندازه هم اجازه دارند متنفر باشند ..
 کاش در لحظه ی انفجار آدم ها از غم ، از تمام سختی هایی که شاید به موجب قوی نبودن و تحمل های کَمِشان میکشند،  آرام باشیم و باور کنیم که هیچ کدام از آدم های زمین مجبور نیستند قوی و محکم و شکست ناپذیر باشند ..

 رقیه رستمی
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
دلخوشم با نفسی
حبه‌ی قندی، چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه‌ی دنیایی
دل‌خوشی‌ها کم نیست
دیده‌ها نابیناست... 
سهراب‌_سپهری
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط

_ده سالم بود
از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
مسابقه شروع شده بود
از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
دور آخر بود
مطمئن بودم که اول می شوم
سرعتم را کم کرده بودم
چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
باورم نمی شد
دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
_ چند ماه به کنکور مانده بود
بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
آماده ی آماده بودم
ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
تمام شد
نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
_ داستان ما برای دیگران افسانه ای شده بود
مگر امکان داشت کسی از ما خوشبخت تر باشد
شده بودیم الگوی لیلی و مجنون
انگار دست های ما را هزاران سال قبل در دست های هم گذاشته باشند
ما نیمه ی پیدا شده ی هم بودیم
هیچکس نفهمید چه شد
چه شد که با یک اشتباهِ ما ، همه ی افسانه ها تمام شد
چه شد که از ما خوشبخت تر هم‌پیدا شد
چه شد که گره ی کور دستهایمان باز شد
چه شد که همه چیز تمام شد
دوست و رفیق و آشنا وقتی من را می‌دیدند می‌گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود به هم برسید
هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
چرا نخواستی؟!
در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب
"حسین حائریان"
من هرگز نمی گویم در هیچ لحظه‌ای از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من می‌گویم: به امید بازگردیم، قبل از اینکه ناامیدی، نابودمان کند...

"نادر ابراهیمی"

وَ لا تَقرَعنی قارِعَةً  یَذهَبُ لَها بَهائی...

و مرا چندان به  سختی دچار مکن که
بزرگی و سرزندگی ام  را از میان ببرد.


"صحیفه سجادیه"
 سپاس شده توسط
هر چه کردم به خودم کردم و وجدان خودم

پسر نوحم و قربانی طوفان خودم

تک و تنهاتر از آنم که به دادم برسند

آنچنانم که شدم دست به دامان خودم

موی تو ریخته بر شانه تو ، امّا من

شانه ام ریخته بر موی پریشان خودم

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

می روم سر بگذارم به بیابان خودم

آسمان سرد و هوا سرد و زمین سردتر است

اخوانم که رسیدم به زمستان خودم

تو گرفتار خودت هستی و آزادی هات

من گرفتار خودم هستم و زندان خودم

شب میلاد من بی کس و کار است ولی

باید امشب بروم شام غریبان خودم

- یاسر قنبرلو

-
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
مرا خود با تو سری در میان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست

وجدی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر،ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی
وگر غایب شوی در دل نشان هست


  سعدی

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
رابطه های الان
 به یک "last seen recently" 
بند  شده است،
 برای ورود نفر سوم...

سحر رستگار
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
‏ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩلـــﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫـــﯽ ﺑﻨﻮﺍﺯﻧــﺪ
ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﺍﺳﺖ ﻫﻤـــﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺩﮔﺮ ﻫﯿــــــــچ....


"ﻣﻠﮏ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍ ﺑﻬﺎﺭ"
53
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان