1399 دي 30، 1:08
میگویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمیگیرد...
(1391 تير 5، 18:25)بارونی.... نوشته است: فرازی از صحیفه ی سجادیه:(در اظهار ذلت به درگاه الهی)
ای پروردگار من!
گناهان بیشماری بر من چیره شده اند و زبان مرا از عرض معذرت ببستند..
دیگر عذری ندارم که به پیشگاه تو آورم و بهانه ای برایم نمانده که اکنون بازجویم و از کرده ی خود پوزش آورم..
من آن موجود بیچاره ام که اسیر بلیات خود و گروگان گناهان خویشم و همچنان در منجلاب معاصی می غلطم و به خاطر آینده ام نگران و از مقصدم بازمانده ام.و اکنون خویشتن را در مقام بندگان ذلیلی که گناه کرده و شرمسارند گذاشته ام.
این جا که من ایستاده ام جای مردم تیره بخت و شقاوت زده ای است که وعده های تورا ناچیز انگاشته اند و از فرمان تو نابخردانه سرباز زده اند.
ای پروردگار من!!
چه جراتی به کار برده ام که وعده های تو را سبک گرفته ام...
و چگونه از خویشتن فریب خورده ام و خویشتن را فریب داده ام که به فرمان تو سر تسلیم فرود نیاورده ام.
ای پروردگار من!!
بر این حالت که از پای لغزیده ام و با سر و روی به خاک افتاده ام ترحم فرمای و جهل مرا به حلم و گذشت و بخشایش خویش نادیده انگار و از برکت احسان و نیکوکاری خود از کارهای ناشایست من درگذر...
من ...
آن بنده ی گناهکار توام که به گناهانم اعتراف دارم و به خطایای خود اقرار آورم.
هم اکنون دستهای بد کرده و پیشانی لکه خورده ی من به درگاهت با مسکنت پیش آمدند تا هرچه خواهی بر من روا داری و مرا از اسارت امیال و آرزوهایم به در آوری.
پروردگارا !!!مویم سپید و رویم سیاه است.روزگار جوانیم سپری شده و عمرم به سر آمده و اجلم فرا رسیده است.
بر من رحم کن ای پروردگار من!!در آن روزگار که در دل سرد و سیاه خاک دستخوش فرسایش و ذبول می گردم.مفصل های من از من باز شوند و عضلات به هم بافته ام از تار و پود پریشان شوند و خاک گور همچون توتیا استخوانم را لبریز کند...
بر من رحم کن در آن رستاخیز عظیم که قبرم گشوده شود و سر خاک آلودم را از بالین لحد بر دارم و پای به صحرای محشر گذارم.
بر من رحم کن و مرا بادر آن روز با اولیا و دوستانت محشور فرمای.
بر من رحم کن!! و مرا در صف بندگان پارسا و پرهیزگار خویش بنشان.با آن که تو را به راستی و صمیمیت عبادت کرده اند به پیشگاه خویشم به خوان و در جوار خویش جایم ده.
یا رب العالمین (:
نقل قول: