1388 شهريور 4، 16:18
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
(1388 شهريور 4، 16:18)Recluse نوشته است: ما همه میتونیم
(1388 آبان 16، 20:36)j.gholami نوشته است: معمولا اینگونه موفقیت ها زمانی پیش میاد که آدم خودشو در نهایت بدبختی میبینه البته چون انسان ذاتا دچار غفلته بعضی وقتها این لحظاتو یادش میره
من یه شب که خیلی بهم فشار اومده بود رفتم سراغ کامپیوتر.( معمولا وقتی مدتی بین خودار... هام فاصله می افتاد برای انجام خودار... بعدی قلبم به شدت میزد و دستم شروع به لرزش شدید میکرد (به خاطر نوعی ترس) طوری که نمیتونستم موس رو تو دستم بگیرم. خیلی لحظات سختیه ) با اینترنت پر سرعت و فیلترشکنهای موجود رفتم سراغ عکسهای و کلیپ ها ... یه لحظه به خودم اومدم و از اون همه بدبختی که این گناه سرم آورده بود و از اینکه مجبور بودم مثل دزدها نصفه شب برم سراغ کامپیوتر دلم به حال خودم سوخت.کامپیوتر رو تا تنور مرام داغ بود خاموش کردم، از ته دل و دلمو بردم پیش خدا. به خدا گفتم که دیگه خسته شدم . خودت جلومو بگیر. البته نترسید بهم وحی یا الهام نشد ولی حس کردم (یعنی تصور کردم) که خدا ازم و از کارم خوشحاله و بعد پیش خودم خیال کردم چقدر به بهشت نزدیکم، نسیمشو حس میکردم (تصور میکردم)، یه کم گریه کردم و تا نزدیکای صبح هر چی به ذهنم می اومد مینوشتم. بعدشم یه نماز با حال خوندم و خوابیدم. خلاصه خیلی شب باحالی بود چون کلا ورق برگشت. راستش بخواهید ماها که مبتلا به این بیماری هستیم حس خیال پردازی خیلی قوی داریم فقط باید بتونیم کنترلش کنیم.
بچه ها من تازه عضو کانون شدم
برام خیلی دعا کنید و هوامو داشته باشید
کوچیکتون ، جواد