1392 دي 10، 22:58
دی میـشـد و گفـتم صنما عهد به جـای آر - - - - - - - - گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست تکراری
دوش وقت سـحر از غـصه نجاتم دادند - - - - - - - - و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
قدر اون تکراریه رو بدونید! خیلی باحاله
من نمی دانم!
که چرا می گویند:
«اسب حیوان نجیبی است،
کبوتر زیباست.»
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؛
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشمها را باید شست؛
جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست؛
واژه باید خود باد،
واژه باید خود باران باشد.
چتر ها را باید بست؛
زیر باران باید رفت؛
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد؛
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت؛
دوست را، زیر باران باید دید؛
عشق را، زیر باران باید جست.