امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام
من هم با رامین کاملا موافقم تو دانشگاه ها چیزی یاد نمی دهند .
من الان دارم میرم یک جا همش خاک خوری تا کار یاد بگیرم. با اینکه مهندس برق هستم .
فقط خواندن درس تو چند تا دانشگاه خوبه مثل صنعتی شریف و تهران . بنظر من .
بعدشم شما اگه بخواهی بری خارج هم درس بخونی آخرش میشی استاد دانشگاه تازه اگه با پارتی بازی نیفتی بیرون . من که خودم میخواهم ارشد این دو دانشگاه قبول شوم بقیه بدرد نمیخوره حداقل هم برای بورسیه شدن دکتری خیالم راحت .
رفیق من لیسانس معماری داره فلافل فروشی زده .
یکی از دوستانم فوق لیسانس صنایع غذایی داره مسلط به زبان انگلیسی در سوپر مارکت کار میکنه .
ولی وضع من بهتره با لیسانس کارگر برق شدم بدون حقوق حداقلش تو رشته خودم کار میکنم .البته من فعلا خاک خوری دارم . بعدا هم میخواهم پروژه بردارم چون اعتبار ندارم کسی.بهم کار نمیده .
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
میدونید رامین جان و آقای ضربتی
صحبت علاقه س.
یه دغدغه درون ما وجود داره اونم اینه که تازه  تو این سیستم بیمار تحصیلی و به قول تو کنکور پشت کنکور به یه مرحله ای رسیدیم که یه خرده دستمون بازتره برای دنبال کردن علایقمون برای پزوهش برای اینکه اینهمه تلاش و درس خوندن به درد خودت و کشورت بخوره...اره میشه خودمونم  بخونیم ولی تحصیلات آکادمیک لازمه در خیلی مواقع
واسه اینه که واقعا دوست داریم توی جایی که تازه علاقمون رو پیدا کردیم به صورت تخصصی بتونیم ورود کنیم فقط و فقط واسه خاطر خود علم نه چیز دیگه.اره منم دور و برم پره از آدمهای موفقی که ادامه تحصیل ندادن و زدن تو خط کار و کارآفرینی الانم خیلی وضع مادیشون خوب شده.اونا هم بهم میگن درس نخون.ولی خب علاقه م چی؟ متاسفانه قواعد بازی عوض شده.بچه های دکتری رو که آدم میبینه همه به سمت همه چیز رفتن جز مرزهای علم و دانش.نمیدونم ایراد کار کجاس ولی مطمئنم ایراد وجود داره که منی که عاشق اینم که درس بخونم و توی حوزه ای که علاقه دارم تخصص واقعی پیدا کنم الان شب آزمون یه خره به جونم افتاده نکنه منم برم دکتری و بشم یکی مثه بقیه!!فقط اسمش بمونه روم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
متاسفانه کشور از موقعی آسیب دید که همه جا شروع به زدن دانشگاه کردیم مثل دانشگاه آزاد اسلامی البته دانشگاه آزاد طرح خوبی بود ولی انصافا این همه دیگه نباید میزدیم . یا مثلا پیام نور و علمی و کاربردی هم به همین صورت .
من خودم دوسال کارشناسی ناپیوسته آزاد بودم و کاردانی هم دولتی خیلی فرقشان بود تو دولتی حداقل کمترین معدل که ما بودیم کلی سواد داشتیم .با معدل کل 14 ولی تو آزاد که رفتیم برای کارشناسی شدیم شاگرد اول انقدر آسان گرفتند چیزی هم یاد ندادند . من خودم دیدم تو دانشگاه چه خبر مدرک میدن مثل حلوا چه استاد های که شرافت خود را نفروختند .
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
(1395 اسفند 5، 16:40)رامین. نوشته است: اصلا فازتون برای من یکی قابل درک نیست  Khansariha (56)
بابا دیگه نصف عمرمون به درس و کنکور گذشت ؛ دیگه ازمون دکتری و 4 سال عمر براش هدر دادنتون چیه؟
درس که تموم نمیشه ؛ تو این سن برید دنبال کار و تشکیل زندگی بعدها اگه خواستید میتونید درس بخونید . عمر که برنمیگرده عقب همین الان نصفش با کنکور و درس خوندن رفته حداقل از بقیه ش مفید استفاده کنید
بخدا این جوونی که داره میگذره حیفه ؛ حداقل اگه بهره ی علمی داشت دلم نمیسوخت ولی خودتون هم میدونین دانشگاه جای علم یاد گرفتن نیست . 
به هر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند
پ.ن: هرگونه انتقاد و تخریب و ضرب و شتم با رویی کاملا گشاده پذیرفته میشود .

Khansariha (60)

(1395 اسفند 5، 19:02)همساده نوشته است: میدونید رامین جان و آقای ضربتی
صحبت علاقه س.
یه دغدغه درون ما وجود داره اونم اینه که تازه  تو این سیستم بیمار تحصیلی و به قول تو کنکور پشت کنکور به یه مرحله ای رسیدیم که یه خرده دستمون بازتره برای دنبال کردن علایقمون برای پزوهش برای اینکه اینهمه تلاش و درس خوندن به درد خودت و کشورت بخوره...اره میشه خودمونم  بخونیم ولی تحصیلات آکادمیک لازمه در خیلی مواقع
واسه اینه که واقعا دوست داریم توی جایی که تازه علاقمون رو پیدا کردیم به صورت تخصصی بتونیم ورود کنیم فقط و فقط واسه خاطر خود علم نه چیز دیگه.اره منم دور و برم پره از آدمهای موفقی که ادامه تحصیل ندادن و زدن تو خط کار و کارآفرینی الانم خیلی وضع مادیشون خوب شده.اونا هم بهم میگن درس نخون.ولی خب علاقه م چی؟ متاسفانه قواعد بازی عوض شده.بچه های دکتری رو که آدم میبینه همه به سمت همه چیز رفتن جز مرزهای علم و دانش.نمیدونم ایراد کار کجاس ولی مطمئنم ایراد وجود داره که منی که عاشق اینم که درس بخونم و توی حوزه ای که علاقه دارم تخصص واقعی پیدا کنم الان شب آزمون یه خره به جونم افتاده نکنه منم برم دکتری و بشم یکی مثه بقیه!!فقط اسمش بمونه روم


Smiley-face-thumb 
(1395 اسفند 5، 19:59)آقای ضربتی نوشته است: متاسفانه کشور از موقعی آسیب دید که همه جا شروع به زدن دانشگاه کردیم مثل دانشگاه آزاد اسلامی البته دانشگاه آزاد طرح خوبی بود ولی انصافا این همه دیگه نباید میزدیم . یا مثلا پیام نور و علمی و کاربردی هم به همین صورت .
من خودم دوسال کارشناسی ناپیوسته آزاد بودم و کاردانی هم دولتی خیلی فرقشان بود تو دولتی حداقل کمترین معدل که ما بودیم کلی سواد داشتیم .با معدل کل 14 ولی تو آزاد که رفتیم برای کارشناسی شدیم شاگرد اول انقدر آسان گرفتند چیزی هم یاد ندادند . من خودم دیدم تو دانشگاه چه خبر مدرک میدن مثل حلوا چه استاد های که شرافت خود را نفروختند .


22
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
والله من همیشه تا همین چند وقت پیش هم فکر میکردم یکی که کار منده یجایی میشه یا فلان مهندس میشه لابد یه کاری رو داره میکنه که من نمیتونم؟! پس برای همین من باید برم درسشو بخونم غافل از اینکه ای وای این کارایی که این کارمندا و بعضی دقت کنین گفتم بعضی مهندسا میکنن یه بچه دبیرستانی هم میتونه انجام بده :/
پس در اینکه به این همه دانشگاه و مدارک دانشگاهی لازم نیست هیچ شکی نیست! نمونش هم هم دانشگاهی های کارمندم رو مثال میزنم که با مدرک دیپلم رفتن سر کار تو اداره دارایی مخابرات اداره گاز و غیره الانم اومدن مدرک بگیرن چه مدرکی ؟!هر مدرکی چرا؟! چون بهشون حقوق بیشتر میدن چرا؟! چون دولت شده مدرک گرا کاری نداره مدرکت چیه مدرک بده پول بگیر مدرک خیاطی بگیر بیا تو بانک کی به کیه!!
یه نکته جالب بگم در مورد شهر خودم شهر ما شهر سنتی کوچیک با همون رسمای قدیمیه و خدارو شکر دچار بحران فرهنگی نشدیم در حد جاهای دیگه اما برام جالبه که تو شهر ما الان هرکی زن میگیره بالای 30 سالشه و ر موارد اندک هم ما 28ساله م داریم.که این عمق فاجعه رو میرسونه
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
سلام
امیدوارم کنکوریا موفق باشن
احتمالا الان در حال زدن تستای سخت سختن
Khansariha (56)

بچه ها این روزا با ضعیفترین همکلاسیام که صحبت می کنم قصد دکترا دارن
خنده م نمی گیره بلکه زورم می گیره
خیلی زورم می گیره

اقا تو پایان نامه ارشدت رو دادی بیرون برات نوشتن
دکترا واسه چیته؟
عوضیا همه چی هم دارن
کار خوب با بیمه دارن ارشدشونم که از صدقه سری پایان نامه نویسا  و پروژه نویسا و مقاله نویسا و استادای ضایع گرفتن اون وقت یک سر سوزنی از رشته شون نمی دونن
یعنی تو درسای ترم اول لنگ می زنن
:((

اینم از داستان ما
من که نمی کشم واسه دکترا کشنده هاش انشالله موفق باشن و قبول شن
Khansariha (46)

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام
به بهانه آزمون دکتری و صحبت رفقا

یه مطلب کپی پیستی طولانی اما به درد بخور
تا آخر بخونید

دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه
از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و  دکترا نمیگیری…

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:
یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.
شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟
هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.
اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.
خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!
لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!
من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.
من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.
به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.
فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.
مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید
دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.
——————————————————————————————————
مقدمه دوم:
اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!
کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.
این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد  دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».
——————————————————————————————————-
اما حالا دلایل من:
– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.
شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!
من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!
– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.
در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص
«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»
تز بنویسم!!!!
شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…
– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…
– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.
– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.
خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا  و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.
من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…
یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.
یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مطلب کپی پیست از جایی
طاهر (یک بی وفای کانونی) 53
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
سلاام
ما به ته دیگ بحث رسیدیم اما بطور کلی با اقا همساده موافقم و هم نظرم باهاشون
امتحانم ندادم و ی اخر هفته دلچسب با مادرم وپدرم و برادرم تجربه کردم واقعا عالی بود اما خدا بخواد عزممو جزم کردم سال بعد رتبه خوب و دانشگاه خوبی بیارم
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
آقا شرمنده وسط حرفاتون میام
باید ببخشید
روم سیاه
کسی دمپایی های منو ندیده؟ Hanghead
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
اول از همه سلام می کنم خدمت کسایی که این پست رو دارند می خونند.
من الان حدود بیست و اندی روز تو این انجمن عضو شدم و تا اونجا که متوجه شدم بحث در مورد مطالب مختلف تو این تاپیک شبانه روزی انجام میشه.
راستش نمیدونم این موضوعی که میخوام مطرح کنم ربطی اصلا به این انجمن داره یا نه. به هر حال اگر کسی همچین مسئله ای تو زندگی براش پیش اومده و تونسته خودشه به نحوی قانع کنه تقاضا دارم که به منم کمک کنه.
ببنید بچه ها اونجور که روانشناس ها و افراد موفق میگند اینه که تو زندگی آدم باید هدفی داشته باشه و برای رسیدن به اون تلاش کنه. یه سری سختی ها تحمل کنه از یه سری چیزا بگذره و ... تا بتونه به هدفهایی که الان داره یا بعدا به عنوان هدفش تعیین میشه دست پیدا کنه و به یه احساس رضایتی از خودش تو زندگیش برسه و در واقع یه لذتی از زندگی ببره.
من سخنرانی ها و مطالب مختلفی رو در مورد هدف شنیده و خونده ام. حتی واسه خودم هم هدفهایی تعیین کردم و تلاش کردم که بهشون برسم. هر چند هنوز موفق نشدم ولی مشکلی مدتی منو با خودش درگیر کرده اینه که من هدف از زندگی کردنم رو درست نفهمیده ام و درک نکردم که چرا باید زندگی کنم تا حالا بیام واسه زندگیم هدفی تعیین کنم.
واقعا چرا باید؟ آخرش که چی؟ تو این دنیا زندگی کنی و دنباله یه سری چیزا باشی مثلا پول گیرت بیای اون ماشینی که دوست داری داشته باشی؛ زن بگیری؛ بعدش بچه. بعدش دغدغه بزرگ کردن اونا؛ بعدش هم مرگ. اونم معلوم نیست کی باشه.
پدر و مادرت کلی زحمت بکشن و تو رو بزرگ کنن بعدشم تو بری ازدواج کنی و بچه و ... یه عمر هم سگ دو بزنی که بچت بزرگ شه و ... آخرش که چی یه چرخه حیاتی باشه و مثلا یه بچه ای از خودت بجا بذاری و ...
بعد هم بزاری بمیری و بعد مرگ هم اگه خوب بوده باشی بری بهشت و خیلی شاخ باشی با اماما و پیامبران همسفره بشی آخرش چی یعنی به یه لذتی برسی؟ یعنی این همه تلاش واسه چی؟ واسه لذت؟ واقعا برای لذت من آفریده شدم.
اگر نه ضعیفتر باشی یه گوشه کناری تو بهشت بمونی از زندگی جاودانه لذت ببری. اگرهم بد باشی ببرنت جهنم و هی عذاب و عذاب و عذاب. که چی؟ مگه من خودم خواستم بدنیا بیام و حالا بخوان عذابم بدن؟ مگه من خودم زندگی رو انتخاب کردم؟
خلاصه بخوام بگم اینکه من معنی زندگی کردن نفهمیدم و خیلی چیزا که ظاهراً دیگران به راحتی قبول میکنند تو کتم نمیره.
اگر کسی منظورمو گرفته ممنون میشم کمکم کنه. البته نمیخوام کتابی بهم توضیحی بدین که نمیدنم آقا زندگی واسه رسیدن به کمال هست و ...
این فکر و خیال ها خیلی منو اذیت میکنه و حتی گاهی اوقات یه مانع و سد بزرگی واسه ترک خودارضایی برام هست.
(1395 اسفند 7، 0:04)رند نوشته است: آقا شرمنده وسط حرفاتون میام
باید ببخشید
روم سیاه
کسی دمپایی های منو ندیده؟ Hanghead

سلام داداش،
آخرین بار تو یخچال دیدمشون 4chsmu1

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
به نام خدا
مشارکت همساده
دیدم بچه ها از دغدغه هاشون راجع به جهان بینی گفتن منم گفتم مشارکت کنم.
راستش برنامه بهبودی میگه ریشه مشکل و بیماری ما روحانی هستش.
واقعا من الان فقط نمیخوام پاک بشم من میخوام به بیداری روحانی برسم نه مثه عرفا و زاهدا مثه خودم.
میخوام همونجوری که برنامه میگه یه رابطه جدید با خدام خلق کنم.
استارتشم زدم از همین تلاش برای ترک خودارضایی شروع کردم به برقراری رابطه با خدا.
واقعا دیگه مطمئنم خدا هست و مطمئنم اون خیرخواه منه.الان فهمیدم که ایراد از اینه که من باهاش ارتباط درستی برقرار نکردم و نشناختمش.
راستش از وقتی که دارم تلاش میکنم واسه پاکی دیگه زیاد به اینکه خدا چرا منو آفریده چرا اینکارو کرده چرا اینجوری شده چرا آفرینش طور دیگه نیس چرا بهشت اینجوری جهنم اونجوریه فکر نمیکنم.قبلنا خیلی فکر میکردم و اذیت میشدم
الان به صورت روزانه دارم واسه پاکی تلاش میکنم و هر روز هم وقتی حس میکنم خدا کمکم میکنه اونو تو زندگیم حس میکنم نورشو لمس میکنم. این اولویتم شده که ازش کمک بخوام و خودم رو بهش بسپرم.چون زندگی با خودمحوری رو نتیجه ش رو دیدم چون دیدم خودم خراب میکنم زندگیمو.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1395 اسفند 7، 15:47)شازده کوچولو نوشته است:
(1395 اسفند 7، 0:04)رند نوشته است: آقا شرمنده وسط حرفاتون میام
باید ببخشید
روم سیاه
کسی دمپایی های منو ندیده؟ Hanghead

سلام داداش،
آخرین بار تو یخچال دیدمشون 4chsmu1

همش زیر سر روزبه
فک کرده نون فانتزیه 4chsmu1
[تصویر:  05_blue.png]
(1395 اسفند 7، 14:54)دیوار نوشته است: اول از همه سلام می کنم خدمت کسایی که این پست رو دارند می خونند.
من الان حدود بیست و اندی روز تو این انجمن عضو شدم و تا اونجا که متوجه شدم بحث در مورد مطالب مختلف تو این تاپیک شبانه روزی انجام میشه.
راستش نمیدونم این موضوعی که میخوام مطرح کنم ربطی اصلا به این انجمن داره یا نه. به هر حال اگر کسی همچین مسئله ای تو زندگی براش پیش اومده و تونسته خودشه به نحوی قانع کنه تقاضا دارم که به منم کمک کنه.
ببنید بچه ها اونجور که روانشناس ها و افراد موفق میگند اینه که تو زندگی آدم باید هدفی داشته باشه و برای رسیدن به اون تلاش کنه. یه سری سختی ها تحمل کنه از یه سری چیزا بگذره و ... تا بتونه به هدفهایی که الان داره یا بعدا به عنوان هدفش تعیین میشه دست پیدا کنه و به یه احساس رضایتی از خودش تو زندگیش برسه و در واقع یه لذتی از زندگی ببره.
من سخنرانی ها و مطالب مختلفی رو در مورد هدف شنیده و خونده ام. حتی واسه خودم هم هدفهایی تعیین کردم و تلاش کردم که بهشون برسم. هر چند هنوز موفق نشدم ولی مشکلی مدتی منو با خودش درگیر کرده اینه که من هدف از زندگی کردنم رو درست نفهمیده ام و درک نکردم که چرا باید زندگی کنم تا حالا بیام واسه زندگیم هدفی تعیین کنم.
واقعا چرا باید؟ آخرش که چی؟ تو این دنیا زندگی کنی و دنباله یه سری چیزا باشی مثلا پول گیرت بیای اون ماشینی که دوست داری داشته باشی؛ زن بگیری؛ بعدش بچه. بعدش دغدغه بزرگ کردن اونا؛ بعدش هم مرگ. اونم معلوم نیست کی باشه.
پدر و مادرت کلی زحمت بکشن و تو رو بزرگ کنن بعدشم تو بری ازدواج کنی و بچه و ... یه عمر هم سگ دو بزنی که بچت بزرگ شه و ... آخرش که چی یه چرخه حیاتی باشه و مثلا یه بچه ای از خودت بجا بذاری و ...
بعد هم بزاری بمیری و بعد مرگ هم اگه خوب بوده باشی بری بهشت و خیلی شاخ باشی با اماما و پیامبران همسفره بشی آخرش چی یعنی به یه لذتی برسی؟ یعنی این همه تلاش واسه چی؟ واسه لذت؟ واقعا برای لذت من آفریده شدم.
اگر نه ضعیفتر باشی یه گوشه کناری تو بهشت بمونی از زندگی جاودانه لذت ببری. اگرهم بد باشی ببرنت جهنم و هی عذاب و عذاب و عذاب. که چی؟ مگه من خودم خواستم بدنیا بیام و حالا بخوان عذابم بدن؟ مگه من خودم زندگی رو انتخاب کردم؟
خلاصه بخوام بگم اینکه من معنی زندگی کردن نفهمیدم و خیلی چیزا که ظاهراً دیگران به راحتی قبول میکنند تو کتم نمیره.
اگر کسی منظورمو گرفته ممنون میشم کمکم کنه. البته نمیخوام کتابی بهم توضیحی بدین که نمیدنم آقا زندگی واسه رسیدن به کمال هست و ...
این فکر و خیال ها خیلی منو اذیت میکنه و حتی گاهی اوقات یه مانع و سد بزرگی واسه ترک خودارضایی برام هست.
منم یه زمانی حال تور رو داشتم ، همش‌برام‌ این چیزا سوال بودش؟
تهش به خب کی چی‌ختم میشدش..
الان زندگی کنم ازدواج‌و بچه، اخرش چی بشه؟ اصلا برم جهنم خب عذاب ببینم ،اخرش چی؟ و... همینطور سوال ها و تلاش براشون و بدون بردن لذتی از موفقیت ها..
چیزی که زندگی رو معنا دار برات میکنه یعنی به این همه تلاشت معنا میبخشه‌ و برات میشه یه‌ جوری که‌ به خودت اسرار میکنی باید تلاش کنی..زندگی تو لحظه ایی که قرار داری بکنی..
سوال باعث میشه معنا خیلی چیزها رو ازت بگیره..هوشیاری رو هم توی سوال ها میشه پیدا کردش..
چیزی که درونت ضعیف شده اعتقاد به زندگیه، منظورم کناره گیری نیستش، معنی زندگی‌برات متفاوت شده..
احساس مسولیتت رو به زندگی‌قوی کنش، کم کم‌اتفاقات و تجربه های زندگی جواب سوال هاتو میده..
بعضی حرف ها رو هر چقدرم‌بگی ممکنه تو نظر دیگران بی معنی باشه و غیرقابل درک ، همه اینطور هستند، پس امکان بی معنی بودن حرفام برات باشه..
سعی کن تو لحظه زندگی کنی و زندگیتو معنا ببخشی

sent via tapatalk
یا من مشکل دارم یا مشکلات زیاده من توانایی ندارم 65
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان