(1395 تير 1، 2:19)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: چند روزی این فکر که واقعا و مطمئنا یه روزی می میرم حالم رو خراب می کرد.
چند تا خطبه نهج البلاغه خوندم حالم خوب شد.
سلام
این کوچولوی قرمز الان سومین ماهه که مهمون خونه ماست
سه ماه از عمر این ماهی قرمز گذشت ...
عموما هر چی ماهی قرمز میگرفتم نهایت تا آخر تعطیلات عید زنده میموند
هیچ وقت یاد ندارم ماهی قرمزمون بعد از سیزده بدر هنوز زنده مونده باشه
ولی این کوچولوی قرمز موند و یه درس خیلی خیلی بزرگ بهم داد
گفتم ماهی قرمز شب عیدمون هیچوقت بیشتر از یکی دو هفته زنده نمیموند
امروز بهار تموم شد ولی این ماهی هنوز زنده س
این هم برای خودم خیلی عجیبه که این ماهی چطور مونده و هم برای اطرافیان
چند روز پیش یکی از آشناها که مهمونمون بود ، موقع خداحافظی چشمش به این ماهی قرمز افتاد که گذاشته بودیم رو اوپن آشپرخونه ، با تعجب خیلی خاصی پرسید این ماهی عیده ؟
گفتم آره
گفت چجوری تا الان زنده مونده؟
دقیقا با غرور خاصی این جواب رو دادم : من اگه بخوام زنده نگهش دارم زنده نگه میدارم ...
حس میکردم بخاطر مراقبتی که ازش داشتم واقعا من زنده نگهش داشتم
خداحافظی کرد و رفت ...
شاید هنوز ده دقیقه نگذشته بود چشمم افتاد به تنگ دیدم ماهی قرمز تو آب نیست !!!
چشام گرد شده بود از تعجب
خیلی دقت خودم رو بیشتر کردم ولی واقعا تو تنگ نبود !!!
اطراف رو نگاه کردم هیچ اثری ازش نبود
یه لحظه روی فرش چشمم به یه سیاهی افتاد
اومدم جلو دیدم از تو تنگ پریده بیرون و پهن شده رو فرش !
بیچاره ماهی سیاهه سیاه شده بود و بدون هیچ تحرکی مونده بود رو فرش
از اینکه دیدم ماهی مرده خیلی غصم شد
همین ده دقیقه پیش بود داشتم میگفتم من اگه بخوام میتونم زنده نگهش دارم ...
شاید یک دقیقه ای همونجور نشسته بودم و داشتم به حرفم فکر میکردم
واقعا من این ماهی رو زنده نگه داشته بودم ؟
یعنی خدا میخواست با این کار جواب حرفم رو بده ؟
از گفته خودم خیلی پشیمون شدم ولی دیگه گذشته بود ... یه سینی چای دم دستم بود گفتم ماهی رو بندازنم تو سینی و بندازمش دور
وقتی ماهی رو انداختم تو سینی یه لحظه دیدم رو سینی یه تکون کوچیک خورد و دم خودش رو چند بار بالا پایین کرد
سریع انداختمش تو تنگ
بی تحرک مونده بود و هر از چند گاهی اروم دهنش رو یبار باز و بسته میکرد ولی امیدی به زنده موندنش نبود
بعد چند ساعت اومدم دیدم خیلی خوب شنا میکنه ، دور میزنه و دهنش رو باز و بسته میکنه و هنوز زنده س
الان یه هفته ای از اون اتفاق میگذره و این ماهی قرمز هنوز مهمون خونه ی ماست ...
خدا با این اتفاق ساده بهم گفت آخه تو کی هستی که بخوایی یه ماهی قرمز رو زنده نگه داری یا بکشی
اصلا تا وقتی خدا هست ، بنده ی خدا کیه که بخواد جون یه ماهی قرمز به دستای اون باشه
خدا تو کمتر از دو دقیقه کل حیات هستی رو بهم نشون داد ...
واقعا مرگ و حیات رو به عینه لمس کردم ، خدا اگه بخواد میتونه زنده ای رو مرده و مرده ای رو زنده کنه
فهمیدم همه چیز به دست خداست ، ریز و درشت کوچیک و بزرگ به اراده خدا زنده ن و از خدا روزی میخورن
ما شاید وسیله باشیم ولی سرنوشت اونی میشه که خدا میخواد ، ما هیچ دخالتی تو تقدیری که خدا برای هر موجودی در نظر گرفته نداریم ... حتی به اندازه ی زنده نگه داشتن یا کشتن یه ماهی قرمز .