امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرشیو تجربیات شما در ترک

[dir=rtl]منم قلق خودم اومده تو دستم..

میدونم باید از همون اول زمینه گناه رو فراهم نکنم...

باید شرایطش رو محیا نکنم...
این شرایط میتونه کنترل نگاه و ذهن باشه.. میتونه تنهایی باشه.. میتونه سایت های نا مناسب باشه و....
مثلا کنترل نگاه:
دیگه میدونم اگر نگاهم رو کنترل نکنم منو به مرز شکست میرسونه
پس جلوشو میگیرم..

 [/dir]
[تصویر:  147.gif]
[تصویر:  ImamMahdi_mahdiyar_ir_Psd_7.jpg]
[تصویر:  05_blue3.png]
 سپاس شده توسط
(1388 فروردين 15، 21:38)sin نوشته است: فکر کردن به عواقب هر کاری در عاقلانه تصمیم گرفتن در مورد اون کار تاثیر به سزایی داره
واقعاً چه چیزی باعث میشه ما جوانی ، پاکی ، شادابی ، زیبایی ، و عمرمون رو با اعمال زودگذر عوض کنیم ؟

قطعاً خود ما هستیم که می تونیم تبدیل به موفق ترین آدم روی زمین بشیم و
یا با دستای خودمون خودمونو بد بخت کنیم .
(1388 فروردين 28، 21:07)sin نوشته است: با خونسردی داشتم نزاع بین این دو رو توی دلم تماشا می کردم . نفس اماره ی پر جنب و جوش و نفس لوامه ی آروم ...
ولی در آخر این من هستم که باید با قوه عقلی که در درونم هست تصمیم بگیرم ! نفس اماره مدام داشت دلیل و برهان میاورد و نفس لوامه کم و بیش اون ها رو انکار می کرد.

هر چند عقلم با نفس اماره مخالف بود ولی هی دلیل میاورد. به نفس لوامه گفتم چرا بیکار نشستی !! یه کاری بکن . اونم یه آهی کشید و گفت من که یه عمره دارم تو رو نصیحت می کنم کو گوش شنوا ! گفتم : اینبار دیگه واقعاً تصمیم خودمو گرفتم و بهت نیاز دارم . بهم گفت باشه ! منم برات دلیل میارم ولی به شرطی که دلایل منو جز دل با عقلت هم درک کنی... من قبول کردم و شروع کرد به دلیل آوردن !. واقعاً دلایلش منطقی بودن . واسه یه مدت نفس اماره ساکت شده بود و حرف نمی زد .

بعد تموم شدن حرفای نفس لوامه توی دلم گفتم : خدایا خودت می دونی که من تصمیمم رو گرفتم و به عهدی که بات بستم وفا کردم ؛ پس خودت کمکم کن و هیچ وقت نذار به بیراهه برم ...

دوستان عزیز !
همون طور که واسه انجام گناه خودمون رو توجیه می کنیم (نفس اماره) ، واسه انجام ندادنش هم خودمون رو توجیهکنیم (نفس لوامه) .
(1391 فروردين 6، 11:48)سها نوشته است: همین ک بهش فکر میکنی خودش باعث بزرگ شدن میشه..
غول میسازیم ازش و هی بزرگ میشه و بعد از بزرگی و خطرش میترسیم..

اصلا بهش توجه نکن..
بخند بهش..
بگذر ازش..
ندیده بگیرش..

و کارهای ک برای ترک انجام میدادی رو با دقت بیشتر انجام بده..

مثلا الان اذان میشه میری نماز اول وقتت رو بخونی..
با خودت بگو.. خدا من میخوام ب واسطه نماز از شیطان ب تو پناه ببرم..
با تمرکز کار رو انجام بده تا هدف از کارت برات معلوم باشه و قدرت و اثرش بیشتر بشه..

اصلا سخت نگیر..
قدرت و مهربونی خدا رو برای خودت تکرار کن..
حتما دل و فکرت آروم میگیره..

ذکر بگو..لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم... معجزه میکنه.. هر یکی رو ک میگی ب خدا بگو من نتیجه میخوام ..
(1388 مهر 26، 9:48)سها نوشته است: سلام
"یاعلی گفتیم و حق شد یار ما.."
هر چند خیلی ها یاعلی میگن و عشق رو شروع میکنن...
که عشق یه نظر من همون یاری حقِ..

خدا رو صد هزار بار شکر که اون دوران واسه من به تاریخ پیوست..317

اما هنوز گاهی شیطون دعوت نامه واسم میفرسته...17
تو اینجور مواقع بعد از اینکه برگشت زدم به دعوت نامه ش..

فقط ذکر میگم
و ذهنمو خالی میکنم
و سریع موقعیتمو عوض میکنم..


این واسه من جواب داده...
"تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد..؟"

هرلحظه و هر جا واسه حفظ حریم دل دوستام صمیمانه دعا میکنم...
 سپاس شده توسط
(1390 مرداد 28، 0:10)مجتبی نوشته است: 'مجتبی ' pid='98477' dateline='1313700034'
نقل قول:
فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ


گوش بده پوستم ..لااله الاالله


گوش بده چشمم ...لااله الاالله


ذهنم بگو ....لااله الاالله


خیالم بگو لااله الااله


گوشم !! ..لااله الاالله


بدنم ..لااله الاالله

دستم ..لااله الاالله

فکرم لااله الالله ..


نفسم ..لااله الا الله


خونم ..لااله لا الله



همشون درست شدن ،


تشکر باابا عبدالله الحسین

یه موفقيت دائمي لازمه اش اينه که گناهان کوچيک رو هر چند کوچيک باشن کوچيک نشماريم


هر چي به سرمون مياد از اين گناهاي کوچيک به سرمون مياد ...

قرار نيست يه گناه تاثيرشو تو همون لحظه ي ارتکاب نشون بده

الان خود من ممکنه 8 ماه پيش يه گناه انجام بدم و تاثيرش رو امروز حس کنم

سعي کنيد خودتون رو به گناه زدايي عادت بديد و سراغ هيچ گناهي نريد .



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 سپاس شده توسط
برای کنترل افکارت :

من تو مرحله اول تمام راه های تحریک رو به خودم بستم..
.
تمومش رو...
حتی چیزهایی که یادآوری میکردن اون تصاویر رو از جلوی چشمام برداشتم..

تو مرحله بعد برای خودم جایگزین گذاشتم..

وقتی یه تصویر می اومد تو ذهنم...یه تصویر قشنگ تر ..طبیعت ..بارون...حرم آقا ...تصویر مامان ...اینا رو برای خودم زنده میکردم و
پس میزدم تصویر قبلی رو..

و البته تو تصاویر جایگزینم دنبال پیدا کردن خدا بودم...
و وقتی پیدا میشد..دیگه نمیتونسم فکر بد بکنم شان من و خدا نبود که من کار بد بکنم..
اون موقع بحران طی میشد..کم کم و با صبوری دیگه حتی اون تصویرها هم نمیان تو ذهن...و رها میشیم...
(1389 مرداد 14، 9:29)سها نوشته است:
اینجاییم تا سنگ بزرگ رو بزنیم..هممون ...

منتها برای این کار لازمه که اول به سنگ های کوچولو تر تبدیلش کنیم..
همین 10 روز و ماه اول و ماه دوم و الی آخر...شکستن سنگ بزرگ هست...

کاری که باید پـــیوسـته انجام بشه..بدونه وقفه ...
تا جایی که از اون غول فقط سنگ ریزه ها بمونن که

به راحتی به اطراف پرتابشون کنیم...
هر روز کار داریم...

هر لحظه یه بخش رو باید انجام بدیم...
و میتونیم...
اینبار در مقابلش مقاومت کردم

تا بدونه من می تونم تو بدترین شرایط بهترین باشم


حتی لحظه ای به خودم اجازه وسوسه شدن ندادم


حتی لحظه ای به شیطان مجال ندادم تا من رو اغوا کنه
 سپاس شده توسط
بیاین با هم سفری کنیم درست به لحظاتی قبل از گناه...کی؟ ؟
همون موقع که شمشیر رو انداختیم و داریم میگیم حالا که دوباره وسوسه اومده سراغم پس دیگه ترک کار من نیست!!!


 میدونم این حال برای همه ما هست چون این از دامهای کاربردی و مشهور شیطان...
ولی باید بگم بندگان خدا اتفاقا چون وسوسه برای ما هست شمشیر دستمون گرفتیم..
اون لحظه باید به خودمون بگیم که:  این همون میدانیه که بهش میگن جهاد اکبر...نفس و شیطون حمله کردن


نباید شمشیر بندازی که تازه موقع جهاد شروع شده اونم جهاد اکبر...
همه ما رزمجو هستیم و در رزمگاه جهاد اکبر، و خدا کسانی رو که جهاد اکبر میکنن دوست داره ...


یعنی من و تو رو که وقتی وسوسه میاد سراغمون تازه باید جنگمون رو شروع کنیم....
پس یادمون باشه موقع شروع حمله باید به خودمون بگیم که:  این همون میدان جهاد اکبره بسم الله.


دنبال اکسیر و طلسم برای ترک نباشید که اکسیر همینه....
 سپاس شده توسط
(1392 ارديبهشت 8، 17:36)fereshte نوشته است:

وقتی وسوسه میاد سراغت اگه رو خودت کار نکرده باشی یادت میره که میخواسی ترک



کنی،یادت میره کانونیم هس،اورژانسیم هس،یادت میره چه قولایی داده بودی،چه پستایی


گذاشته بودی،یادت میره چه راه هایی واسه دور شدن ازین حس خائن هس


به کل یادت میره خدایی بالا سرت هسو و میبیندت،یادت میره چقدر بعد شکستات گریه کردی


و از خودت بدت اومده،یادت میره شیطانی هم هس،یادت میره ناسزاهایی که به خودت



دادی،غصه هایی که خوردی و دردی که کشیدی

..................................................................................................................



ولی وقتی رو خودت کار میکنی،وقتی باورتو قوی میکنی،وقتی بخاطر خدا نذر



میکنی پاک بمونی،وقتی هر روز به نیت ترک ذکر میگی،وقتی بخودت اجازه بدی از



دیگران کمک بخوای،وقتی به نیت پاکی خدای پاکیهارو یاد میکنی

.........................................................................



اونوقت وقتی وسوسه میاد سراغت یادت میاد میخواسی ترک کنی،یادت میاد کانونیم هس


،یادت میاد چه قولایی داده بودی،چه پستایی گذاشته بودی،یادت میاد چه راه کارهایی واسه


خلاصی هس،یادت میاد خدا داره میبینتت و چشم انتظارته تا تصمیم درستو



بگیری،یادت میاد واسه خودت و تصمیمات احترام قائل باشی،یادت میاد توهرچه قویتر حضور


شیطان بیشتر،یادت میاد نباید مغرور بشی،یادت میاد چن ثانیه لذت نمیتونه خوشی



ساعتهاتو ازت بگیره،یادت میاد پاکی لذتی داره وصف ناشدنی،یادت میاد تو نمیتونی حتی



برای لحظه ای خدارو ناراحت کنی

......................................................................................
[تصویر:  17_67.png]
و زمانی که در دریا سختی و آسیبی به شما رسد، هر که را جز او می خوانید ناپدید و گم می شود،
و هنگامی که شما را [با سوق دادنتان] به سوی خشکی نجات دهد [از خدا] روی می گردانید.
و انسان [با اینکه الطاف خدا را همواره در زندگی خود لمس می کند] بسیار ناسپاس است.


داشتم فکر میکردم چی شد که به این روز افتادم
یهو این آیه به دلم افتاد

یادمه زمانی که به خاطر یه اتفاقی مضطر شده بودم و هیچ امیدی جز خدا نداشتم
خیلی دعا کردم، خیلی تلاش کردم ،باهاش عهد بستم ...خدا هم خیلی بهم لطف کرد و بالاخره دعامو مستجاب کرد

پاکی نسبتا طولانی ای رو تو همون مدت برای اولین بار تجربه کرده بودم

اما... اما وقتی رسیدم به آرامش یادم رفت عهدی رو که تو طوفان بسته بودم
دقیقا بعد از اون شکست چنان افتادم که دیگه توان بلند شدن نداشتم
حتی نمیتونستم به کسی حرفی بزنم و کمکی بخوام
مثل لحظه ای که داری غرق میشی و حتی توان فریاد زدن نداری

حالا میفهمم این اتفاقات و این گردابی که توش دست و پا میزدم  فقط به خاطر یک چیز بود:


ناسپاسی ...
 سپاس شده توسط
بیخیال وسوسه بشین...


تو این جور وقتا بهترین راه حل اینه که موقعیت رو عوض کنی.....شما هم همینکارو بکنین...

برین

اصلا ارزشش رو نداره که بمونین و بخواین با مبارزه به نتیجه خوب برسین...

این وامونده رو هرچی کمتر تحویل بگیری بهتره...
تجربه خانم ازادم در مسابقه سی روزه

نقل قول:  یه تجربه که همه میگن و من واقعا بهش رسیدم، اینه که واقعا  و تمام وقت سره خودتونو گرم کنید؛ تمام وقت!!!
نگید برای دوری از گناه سرمو گرم کنم، بگید برای پیشرفتم، روزایی که بیکارید برید کلاسای ورزشی که بی نهایت اثر مثبت داره علاوه بر اینکه انرژی رو کنترل میکنه روحیه رو بالا میبره و با همین کمبود روحیه اس که باعث انجام این عمل میشیم، همش با دوستا فامیلا برید گردش، جوری که شب میایید خونه خسته باشید؛ اگه همش سرتون به درس باشه و تحرک نداشته باشید زیاد خوب نیست، وقتی سرتون شلوغ باشه اصلا یادتون میره و اون عادته هم به شدت تضعیف میشه

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان