1397 بهمن 23، 23:29
امروز خیلی روز سنگینی بود ایشالا فردا صبح خدمتتون میرسم
(1397 بهمن 23، 16:08)همـت نوشته است: سلام به همه دوستان
آفرین هادی جان که تونستی روی خودت کنترل داشته باشی... ولی دمت گرم که توی این مدت کوتاه 3 مرتبه رفتی کوه! کارت خیلی درسته... دست ما رو هم بگیر...
من هم خوبم. خیلی سرم شلوغه. کمتر فکر خ.ا به سرم میزنه. ولی خب گهگاهی وسوسه میشم که چیز خاصی نیست و از پسش برمیام.
داداش الون کجایی؟ دلتنگتیم رفیق...
(1397 بهمن 23، 22:49)هادی نوشته است: سلام
اختیار داری داداش همت
دیگه دلمشغولی ماهم به کوهه
انشاالله تیم کوهنوردی کانون رو راه میندازیم
من یه تغیر اولیه که در خودم دادم جلوی دستورزی چه هنگام وسوسه و چه دور از وسوسه رو گرفتم
خیلی کمک کرده احساس میکنم همینطوری باشه خیلی خوب پیش میرم
چون اخیرا با وسوسه دارم دست پنجه نرم میکنم جلوشو نگرفته بودم اولین هفتم به فنا میرفت
راستی سرگروه جان فرمان چیه؟
چیکار باید انجام بدیم؟
(1397 بهمن 24، 0:17)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: اسم پیشنهادی؛
عاشق : لوتی های پاکی
هادی : مردان جنگجو
همت : کافه ترک
الون واریور :
کوه رفتن خیلی تفریح خوبیه. مخصوصا اگر با چند تا رفیق با مرام بری.
کاشکی یه امکانی بود، یه قراری می ذاشتیم که بچه های کانون با هم می رفتیم کوه
امکانش هست یعنی؟
فعلا منتظر اسم الون می مونیم، بعدش سریعا یک روزه رای گیری می کنیم برای انتخاب اسم (احتمالا جمعه)
برای حفظ پاکی خیلی کار ها میشه انجام داد و باید انجام داد.
نظر شما چیه؟
من فکر می کنم قدم اول این هست که ما واقعا یک گروه بشیم و نسبت به همدیگه احساس تعهد کنیم.
همین که هر روز به رهروان سر بزنیم و پست های همدیگه رو بخونیم و مشارکت کنیم خودش خیلی کمک می کنه
قدم بعدی اینه که برنامه های گروهی رو جدی بگیریم
ختم صلوات رو
اعلام وضعیت هفتگی رو (اعلام وضعیت برنامه هفته بعد و ارزیابی هفته ی پیش)
شرکت در سه تا برنامه تخصصی این دور از مسابقات
و ....
(1397 بهمن 24، 21:05)aliunknown نوشته است: من خوبم کم و بیش
از دوستان ممنونم... یه دنیا تشکر...
راستش بعدش فقط اعصابم به هم ریخته و به هم ریخته تر شد...
تصمیم گرفتم بخوابم..... طرفای ساعت ۷ بیدار شدم...
اومدم پای سیستم و کارامو از سر گرفتم...
متاسفانه جای آهنگ خالی بود...
اما هر چی بود سرگرم کارم شدم
و تا الان تقریبا یادم رفته چی به چی بوده...
کار بیشتر = آرامش بیشتر
(1397 بهمن 25، 13:57)Deril نوشته است: سلام
روزگارم داره سیاه میشه با این عمل کوفتی. حافظم واقعا ضعیف شده. انرژیم کمه و زود خسته میشم. ریزش مو گرفتم و موهام نازک شدن. استرس دارم و تا چند روز بعد انجامش خجالت میکشم. هدفام مونده رو زمین و به برنامه هام نمیرسم چون انرژی ندارم. بی حوصله و کسل میشم. درس که میخونم یاد میگیرم و راحته برام ولی بعدش زود یادم میره، قبلن اینجوری نبودم.
بعد دو هفته پاکی که حالم یکم خوب میشه باز دوباره تکرار میکنم و روز از نو... انگار دست خودم نباشه. ولی میدونم همش مقصر خودمم.
خسته شدم. فقط میخام باز همون پسر پرانرژی و با هوش گذشته بشم. اینجوری دارم دستی دستی زندگیمو ویران میکنم.
(1397 بهمن 25، 13:57)Deril نوشته است: سلام
روزگارم داره سیاه میشه با این عمل کوفتی. حافظم واقعا ضعیف شده. انرژیم کمه و زود خسته میشم. ریزش مو گرفتم و موهام نازک شدن. استرس دارم و تا چند روز بعد انجامش خجالت میکشم. هدفام مونده رو زمین و به برنامه هام نمیرسم چون انرژی ندارم. بی حوصله و کسل میشم. درس که میخونم یاد میگیرم و راحته برام ولی بعدش زود یادم میره، قبلن اینجوری نبودم.
بعد دو هفته پاکی که حالم یکم خوب میشه باز دوباره تکرار میکنم و روز از نو... انگار دست خودم نباشه. ولی میدونم همش مقصر خودمم.
خسته شدم. فقط میخام باز همون پسر پرانرژی و با هوش گذشته بشم. اینجوری دارم دستی دستی زندگیمو ویران میکنم.