1392 شهريور 22، 13:57
1392 شهريور 22، 14:39
واقعا عجب دنیایی شده
فدای شما ای شهدا
هر چی رفیق پیدا کنی، اگه وصل به خدا نباشه و تورو وصل به خدا نکنه
اصلا فایده نداره
همش ضرره
فدای شهدا ، که روحشون بیشتر از جسمشون کار می کنه
روز قبل تولدم ، یعنی دیروز عصر
رفتیم نزدیک حرم حضرت رضا علیه السلام
پاتوق کتاب شهرمون
(قرارم باشهدا این بود هر کدوم از دوستام ازشهرستان میان یه یادگاری که معمولا" کتابی از زندگی شهداس هدیه بدم بهشون)
هدایام تموم شده بود ، ترسیدم این چند روز آخر ، یکی از شهرستان بیاد دست خالی باشم
عصری رفتیم اول حرم زیارت ، با خودم گفتم محمد جواد( از دوستای گلم ، خیلی نورانیه ، عجیبه کاراش ) اومده مشهد و الان حرمه
دوستم که همراهم بود خندش گرفته بود
رفتیم زیارت ، حال عجیبی داشتم ، نمی دونم چرا ، رفتار زائران ، گریه هاشون
جاتون خالی نزدیک ضریح یه مدت وایسادیم ، یاد همتون بودم
زیارت نامه رو بسته بودم و با دلم با آقا صحبت می کردم
همش تو ذهنم این بود ، محمد جواد مشهده
اومدیم بیرون
رفتیم سمت پاتوق کتاب ، سه تا کتاب از زندگی شهدا خریدم
یه ساعت مونده بود به اذان مغرب
برگشتیم به محله مون ، اذان می دادن
پامو گذاشتم تو مسجد
دیدم پیامک اومد
محمد جواد بود : نوشته بود ، هم اکنون در حرم رضوی دعاگویتان هستم
منو می گی ، بغض گلومو گرفت
گفتم ای شهدا چرا زودتر خبر دارم نکرد ، وایسم حرم
از دیروز هر کار می کنم برم دیدنش
نمیشه
با کاروان اومدن
سخت می گیرن و نمی زارن تنها یه جا باشن
حالا قراره فردا برم محل اسکانشون
جالب تر از اون اینکه
بعد اینکه نماز مغرب رو تو مسجد محلمون خوندیم
از طرف حضرت رضا
نبات تبرکی آوردن برام
تو دلم گفتم، ای قربون دل باصفات محمد جواد
تبرکی شهدا و امام رضا سر جمع شد
عجب روزی ای داری پسر
باور کنید از دیروز چند بار سر همین قضایا گریم گرفته
فدای خدا که اینقدر بنده های خوبشو دوست داره
خوش به حالش
با خدا خیلی رفیقه
غبطه می خورم به حالش
رفتارش ، اعمالش ، همش منو یاد شهدا می اندازد
راستی اینم بگم ، این اومدنش ، اونم شب تولدم
هدیه تولدم بود از سمت خدا
خیلی خوشحالم:22:
خدایا شکرت
ورزش دشمن خـ . ا
« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
1392 شهريور 22، 15:40
می بینم بچه های گروه بندی ها کم کم دارن می شتابن به این سو...
و همچنان گروه نارنجی پرچم به دست پیش رو هستن... در رأس اون ها هم آبتین...
به به حسین 422 عزیز...
کجا بودی داداش؟ خوبی؟ خوشحالیم که اینجایی..
به این هم گروهی هات بگو یه سرم اینجا بزنن... جای دوری نمیره...
مرسی که پیشمونی...
داداش حامد خدا رحمتشون کنه... غم نبینی الهی...
کنار رفیقت باش که به کمکت احتیاج داره.. دوستی ها به درد همین موقع ها می خورن...
خدا رو شکر که اوضاع پاکی هم خوب بوده این مدت.. سعی کن این ثباتی که تو این چند روز به دست اومده رو همیشگی کنی...
همین که تو خونه بی کار نباشی و با برنامه ریزی قبلی ذهنت درگیر جاهای دیگه باشه یه کمک خیلی بزرگ به خودت کردی...
پاک باشی همیشه...
داداش ما می توانیم خوش به سعادت خودت و خوش به سعادت دوستت... که این قدر اتصالاتتون نزدیکه به خدا و به شهدا...
قدر بدونی ها...
همیشه این قدر خوشحال باشی ان شالله...
راستی جشن تولدت هم بچه ها این جا زحمتشو کشیدن ها... یادمون نرفته...
وایسید...
منم پاکم... :22:
1392 شهريور 22، 18:43
خسته نباشین دوستان
ممنونم از تمامی دوستان که مارو شرمنده کردن
آقا این همگروهی های ما کجان؟
آییییییییییی
همگروهی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392 شهريور 23، 12:04
باز توی خواب شکستم.
انقد حالت گرفته میشه وقتی توی خواب و بی اختیار بشکنی...
نمی دونم چرا هر وقت می شکنم چند روز بعدش توی خواب و بی اختیار دوباره می شکنم؟ اصن یه وضعی...
می دونم که شکست حساب نمیشه.
ولی با روحیه آدم یه کاری می کنه...
به هر حال خداروشکر که به اراده خودم نبوده! و نیازی نیست زیاد بهش فکر کنم.
خلاصه در اولین فرصت غسل کردم تا ببینیم بعد چی میشه...
فعلا که ۸ روزه که پاکم.
فعلا بای..
1392 شهريور 23، 12:25
(1392 شهريور 23، 12:04)ramtin2012 نوشته است: سلام.سلام رامتین جان
باز توی خواب شکستم.
انقد حالت گرفته میشه وقتی توی خواب و بی اختیار بشکنی...
نمی دونم چرا هر وقت می شکنم چند روز بعدش توی خواب و بی اختیار دوباره می شکنم؟ اصن یه وضعی...
می دونم که شکست حساب نمیشه.
ولی با روحیه آدم یه کاری می کنه...
به هر حال خداروشکر که به اراده خودم نبوده! و نیازی نیست زیاد بهش فکر کنم.
خلاصه در اولین فرصت غسل کردم تا ببینیم بعد چی میشه...
فعلا که ۸ روزه که پاکم.
فعلا بای..
اول از همه اینکه داداش ریلکس باش... کی داره با روحیت بازی می کنه؟
تو روزای اول بعد از شکست فشار زیاده رو آدم..
و این فشار تو هر کس پیامدهای مختلفی به وجود میاره... هر کس به نوعی...
اینم یه نوعشه!
حتی اگه فشار هم نباشه، اون ذهنیتی که آدم تو ضمیر ناخودآگاهش بعد از شکست به وجود میاد، این نتیجه رو میده...
خدا رو شکر که میگی با اختیار نبوده... پس دیگه نگران نباش...
چند تا چیز هم قبل از خواب حواست باشه:
1- حسابی فکرت رو کنترل کن (همین طور در طول روز)...
2- حتما ذکر بگو... یا چند آیه قرآن بخون... شده حتی سوره هایی که حفظی...
3- با خودت مرور نکن و نگو که ممکنه فردا صبح که از خواب پاشم، دوباره این اتفاق برام بیافته...
موفق باشی...
ادامه بده به روزای خوبت قهرمان..
1392 شهريور 23، 14:23
بچه ها یه سوال
نمیدونم تاحالا پیش اومده براتون زود رنج وعصبی باشید
اینجورمواقع چکارمیکنید
داده ام دل به حسن سر به اباعبدالله
پدرم گفت به دلدادگیت ایول الله
پدرم گفت به دلدادگیت ایول الله
1392 شهريور 23، 15:49
بازم افتادم... خیلی رو این دفعه حساب باز کرده بودم...
ولی چیکار کنم... نشد
واقعا هنگ کردم...
حس میکنم این دفعه همه زورمو زدم ولی...
1392 شهريور 23، 17:48
(1392 شهريور 23، 15:49)روزبه نوشته است: بازم سقوط ...
بازم افتادم... خیلی رو این دفعه حساب باز کرده بودم...
ولی چیکار کنم... نشد
واقعا هنگ کردم...
حس میکنم این دفعه همه زورمو زدم ولی...
لغزش واسه ما آدماست داداشم... نه؟
ما آدما عاری از اشتباه و گناه نیستیم که... وگرنه آدم نبودیم!
بالاخره هر کدوم از ما ممکنه یه جایی از مسیرمون اشتباه کنیم و به مشکل بخوریم...
مهم اینه که یاد بگیریم با این اشتباها درست دست و پنجه نرم کنیم...
رشد کردن با این اشتباهات رو یاد بگیریم...
درس بگیریم ازشون...
این سری اگه زمین خوردی، حتما می دونی از چه ناحیه ای بوده...
(یا کنترل نامناسب فکر؟ یا کنترل چشم؟ یا تن دادن ساده به یه وسوسه کوچیک؟ یا درگیر کردن دراز مدت خودت با وسوسه؟ یا برنامه ریزی نداشتن واسه لحظه ی اورژانسی؟ یا بی خیالی و بی انگیزگی تو روزای اخیر؟ یا...)
بالاخره یه چیزی بوده...
فقط کافیه دفعه بعد این اشکالی که داری رو برطرف کنی... همین...
الان وقتش نیست خیلی با خودت 2 2 تا 4 تا کنی... یا خودتو زیر سئوال ببری و خودخوری کنی... اینا مال بعده...
فقط خواستم بگم یه دردی هست و یه درمون هم واسه اون درد هست...
ناامید نباش داداشم...
یه وقت خودتو از دست رفته نبینی ها... :smiley-yell:
اتفاقا برعکس...
از زمان حضورم تو کانون تا حالا این روزبه ای که این سری دیدم با همیشه فرق داشت...
واقعا مرحبا به همت و ارادت داداش... نزدیک یک ماه پاک بودی اگه اشتباه نکنم... حقیقتا آفرین...
تو فرصت مناسب ان شالله اشکالاتت رو در میاری و رفعشون می کنی...
اون وقت حتا میشی یه روزبه فوق العاده تر از این...
تو این حال و هوای شکست هم نمون که مثل سم می مونه برات..
غسل کن و توبه... بعدم به کارای روزانت مشغول شو... دیگه فکرشم نکن...
و مراقبت از خودت رو هم فراموش نکن...
مدیریت بعد از شکست هم فراموش نشه... سر بزن بهش...
1392 شهريور 23، 19:11
سلاااااااااااااااااااااااااااااام
مسابقه داااااااریم
کنترل ذهن و نت
شروع از 25 شهریور تا 15 مهر
یادتون نره شرکت کنید ها... خیلی می تونه کمکمون کنه...
1392 شهريور 23، 19:16
(1392 شهريور 23، 17:48)armin100 نوشته است: یه وقت خودتو از دست رفته نبینی ها... :smiley-yell:
تهِ دلم یه امیدکی هست ولی...
با خودم میگم اشکال نداره، بعد هر شکستی یه پیروزیه...
یاده دفعه پیش می افتم و دوباره یادم میاد که این حرفا خیلی تکراریه ...
بعد این همه شکست هیچ پیروزیی نبود..
1392 شهريور 23، 21:13
(1392 شهريور 23، 19:16)روزبه نوشته است:امیدک چیه داداشم؟ معلومه که باید امیدوار باشی...(1392 شهريور 23، 17:48)armin100 نوشته است: یه وقت خودتو از دست رفته نبینی ها... :smiley-yell:
تهِ دلم یه امیدکی هست ولی...
با خودم میگم اشکال نداره، بعد هر شکستی یه پیروزیه...
یاده دفعه پیش می افتم و دوباره یادم میاد که این حرفا خیلی تکراریه ...
بعد این همه شکست هیچ پیروزیی نبود..
تازه داری راه و چاه پیروزی رو یاد می گیری...
تازه پیچ و خم جاده داره دستت میاد...
می خوای ول کنی؟
همین مدتی که پاک بودی رو دست کم نگیر...
خودش یه موفقیته...
این دفعه درس می گیری و دفعه بعد میشه یه موفقیت بزرگتر...
همین که تو مسیر پاکی هستی می دونی چقدر ارزشمنده؟
ما که صرفا این جا دنبال نتیجه نیستیم... که بگیم N روز پاک شدیم و ...
حتی اگه تو این مبارزه با نفسمون کم بیاریم و شهید شیم، بازم تو مسیریم!
ترکت رو ببر سمت خدا...
بگو خدا می بینه تلاشمو...
نباید کم بیارم...
باید خودمو سراسر انگیزه کنم و ادامه بدم..
پیش خودت نگو با این شکست باختم و باید از اول شروع کنم...
این اصلا دید قشنگی نیست...
روزشمار پاکی فقط صفر شده... همین!
مسیر پاکی رو ببین... بگو تو این مسیر 30 روزه ای که اومدم فقط یه لغزش داشتم...
بازم خدا رو شکر.. ان شالله از این به بعد اون یه لغزشه هم دیگه وجود نخواهد داشت...
یادت باشه اونایی که فکر کردن این حرفا تکراریه و تا ابد وضعشون همین جور میمونه،
تو همون تفکرات خودشون موندن و تا آخر هم وضعشون همین جور موند ها...
از این فازها بیا بیرون که کار شیطونه...
زود تند سریع تجدید عهد کن... انگیزه بده به خودت و دوباره یا علی بگو...
1392 شهريور 23، 22:02
حتما تو دور جدید مسابقات کنترل ذهن و نت شرکت کنید
خیلی خوبه
به به
گروه سبز: مجتبی پایلت - حمیدخان - حسین چار دو دو - آزاد 63
چه میکنن گروه کچلا ...
بکس خودتون با اختیار اعلام کنید در چه وضعیتی هستین ؟ دیگه من به زور متوسل نشم
من عالیم ...
وسوسه ای میاد و میره هرزگاهی ، اما بهش پاسخ نمیدم ....
خدارو شکر پاکم
داش حسین و حمید و ازاد چطورن ؟
باقی بکس چطورن ؟
داداش رند تبریک میگم ، تخم مرغ رنگی شدی ، ان شالله قسمت بچه ها دیگه هم میشه بزودی
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .
بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بنبست باز آمده است ..
و دستها، دامنهها، روزنامههای عصر، پتوی کهنهای بر هرهی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بنبست باز آمده است ..
و دستها، دامنهها، روزنامههای عصر، پتوی کهنهای بر هرهی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
1392 شهريور 23، 22:03
(1392 شهريور 23، 14:23)abtin نوشته است: سلام همچنان پاکیمسلام داداش
بچه ها یه سوال
نمیدونم تاحالا پیش اومده براتون زود رنج وعصبی باشید
اینجورمواقع چکارمیکنید
دیگه منو شما که پیر شدیم
بچه نیستیم
باید تمرین کنیم تمرین تمرین
شهدا اهل تمرین بودن
الکی نیست
سخته
اول مشورت با یه متخصص
بعدشم هر کسی اخلاقیات خودشو بهتر می دونه
بشینیم فکر کنیم
یکم صبور تر باشیم
ورزش دشمن خـ . ا
« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»