امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "نسیم حیات" (گروه خانم ها) (غیر فعال)

سلام 303

من الان نمیدونم از کجا باید بگم دقیقا 22 

فکر کنم از اولش بگم بهتر باشه 

خب من از سن خیلی کم (حدودا 5-6 ساله )  تمایلات خاصی داشتم  یه خورده که بخوایم بیایم عقب تر  باید بگم که 

از 3-4 ماهگی منو مهد کودک گذاشتن که اون تمایلات به این مسئله بی ربط نیست 

سوم دبستان بودم که بدون هیچ پیش زمینه ای و اینکه کسی بهم یاد بده  شروع کردم به خ.ا 

ولی اون موقع لذت جن/سی درکار نبود  بیشتر فکر کنم از آزار دادن  خودم لذت میبردم 

و خب زمان زیادی رو تنها بودم (تنهایی فیزیکی )  و در کل هم خیلی تنها بودم یعنی تنهایی غیرفیزیکی 4fvfcja 

گذشت و توی سن 11 سالگی  از طرف یه فامیل  مورد آزار قرار گرفتم  اون قدر زیاد بود که میل جن/سی که نباید توی اون سن 

اصولا باشه ، بیدار شد!  و این کلمه بیدار شدن رو کاملا حس کردم که میگم 

من فکر میکنم یه دختر تا همچین تجربه ای نداشته باشه   هنوز نمیتونه بفهمه تمایل جن/سی واقعی یعنی چی 



اینم بگم که از نظر شرایط خانوادگی هم وضعیت افتضاح بود ...  من هیچوقت نتونستم با مادرم حرف بزنم که در مورد شرایطم بگم

بعد از اون اتفاق من به صورت جدی  خ.ا میکردم و نمیدونستم که کار بدیه 

حدودا 2 سال بعد فهمیدم کار بدیه  و نتونستم ترک کنم 

اینم بگم که همون سن 11 سالگی  دچار لکنت زبان شدم 

در کل استرس زیادی رو تحمل میکردم و شاید این کار یه واکنشی باشه به استرس 

الان من خیلی بهتر شدم  یعنی کنترلم روی خودم زیاده  و میتونم 30-40 روز رو راحت ترک کنم ولی بازم هست 

انگار یه عادتیه که درونی شده .... نمیدونم ... 

خب ماهی یه بار  تقریبا ضررش صفره  فکر کنم !  و من الان انگیزم برای ترک دائمی  بخاطر گناهشه 


مشکل دیگه م رو هم گفتم دیگه  ... اون لکنت زبون لعنتی  هنوز همراهم هس و وقتی دچار استرس میشم سراغم میاد 

مثلا توی جمع که معمولا همه استرس دارن یا سخنرانی  همون استرس باعث میشه من نتونم صحبت کنم 

و میدونم توی آینده نزدیک برای پروژه رشته م  قطعا به مشکل جدی برمیخورم ...



ببخشید که زیاد حرف زدم 1276746pa51mbeg8j 

ممنون که گوش دادین  Khansariha (8)
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
سلام به دوستان خوبم
می خواستم برم تو تاپیک درد و دل ،درد و دل کنم ولی دیدم انجا درد دل ها بیشتره،
سرگذشت هما جان رو که خوندم،خیلی ناراحت شدم.انشالله زودتر مشکلاتشون حل بشه.
من از روزی که به این سایت خوب اومدم که الان 122 روز هست،خدا روشکر خ.ا نکردم ولی چند روزی هست ناامید شدم،با اینکه مدتیست رابطه ام با مادرم خوب شده ولی دلم برای معشوق سابقم تنگ شده نه به خاطر تنهایی ،دلم میخواد از کاراش سر دربیارم،مثل مریضها چند هفته ایی هست از خاطراتی که باهاش داشتم برای دوستام تعریف میکنم،شاید همین ها باعث دلتنگی ام شده.نمیدونم چم شده که مدتی نسبت به نماز سرد شدم ،میخونم ولی چه خوندنی،از سر اجباره ،هیچ احساس خوبی بهم دست نمیده،نمی دونم چکار کنم دوباره امیدوار بشم.ازخرید لباس یا ازدواج یا...خوشحال نمیشم .چند سال پیش افسردگی داشتم ،فک کنم دوباره برگشته.اگه کسی راه حل خوبی داره ،مشتاقانه پذیرای راه حل هستم
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
اینجانب ترلان بخاطر غیبت .و عدم فعالیت میخواهم خودم را معرفی کنم 4fvfcja

ببخشید که مشغله زیاد داشتم و نمیتونستم بیام4fvfcja4fvfcja

باشد که جبران کنیم4fvfcja

Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)
★  *  ★   اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم    ☆  ★  

خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم



[تصویر:  959266sk2bnp02of.png]
ینی الان ازم قطع امید کردین که هیچکس هیچی نمیگه؟! 4fvfcja42 

من منتظرم! Khansariha (18)
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
سلام

هما جون

واقع عجب آدمی بوده!1276746pa51mbeg8j

هما جون نزار فکر اون خاطرات بد بیاد تو ذهنت
هر وقت اومد سراغت از روش های کنترل ذهن استفاده کن
در موردش زیاد بحث شده قبلا
مثلا سریع تغییرموقعیت بده و یا افکار مثبت رو جایگزین افکار منفی کن
یا همون روش گیوتین معروف4fvfcja نزار این افکار شاخ و برگ پیدا کنن تو ذهنت که منجر به خ.ا بشن

و به خودت تلقین نکن که به خاطر اون رفتار بد تو کودکی الان گرفتاری و نمیتونی ترک کنی
شاید این دلیلی باشه برای شروع خ.ا
خیلی از ماها هم از کودکی شرروع کردیم به خ.ا
اما خودت که دیدی خیلیا با این اوصاف تونستن ترک کنن
به نظرم این بیشتر یه تلقینه منفیه تا اینکه دلیل واقعی باشه
خودت چی فکر میکنی؟


در مورد لکنت زبانت هم اگه زیاده به گفتار درمان مراجعه کن
یکی از دوستای منم همینطوری بود،رفت کلاسای گفتار درمانی و خیلی خیلی بهتر شد
البته تو گفتی دائمی نیست و بیتشر وقت استرس میاد سراغت
پس سعی کن استرست رو کنترل کنی و به دنبال راه حل باشی براش
اینجا یه تاپیک هست در این مورد

Khansariha (18)Khansariha (8)
سلام گل دخترا!!!303
خوبیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن؟؟؟

هما جونم سرنوشتتو خوندم و از بابت اتفاقی که تو دوران پاک کودکیت واست افتاده متاسفم.
متاسفانه این مشکل خیلی از دختر ها و بچه ها هس تو مملکت ما که نمیتونن با کسی درمیون بذارن 1276746pa51mbeg8j
ولی عزیز دلم هرچی بوده دیگه الان خیلی وقته گذشته و تو الان اینجایی تا ترک ابدی کنی!  و انگیزشو داری! یه انگیزه قوی!6
هما جونم عادت درونی شده یعنی چی که میگی؟؟اراده انسان هر عادتی رو میتونه ترک کنه...
درسته مثلا من 13 ،14 سالگی به خ.ا مبتلا شدم ولی هممون تو بچگی شاید دست ورزی داشتیم..اصلا بچه چندماهه هم این کارو میکنه..
اینا رو نگفتم که این کار زشتو توجیه کنم فقط خواستم بگم که شرایط همه تقریبا شبیهه .. 
من مطمعنم تو دختر قوی هستی و اراده و قدرتشو داری که پاکیتو خیلییییییییییی بیشتر از اینا بکنی.
در مورد لکنت زبان هم باید بری پیش روان شناس..من شنیدم این استادای تئاتر و نمایش هم که بیان آموزش میدن ، میتونن کسایی که لکنت زبان دارن درمان کنن.
عزیزم این ایراد لکنت زبان قابل درمانه..پس راجبش دست به کار شو تا وقت پروژت نرسیده.4fvfcja
[تصویر:  7xo9iif681u74a7tyqju.png]      




[sup] خــدایــا فقـــط بخــاطـــر تــــو  ♥[/sup]


[تصویر:  474.gif]


  بفرمایید شکلکای  ترول
سلام
هما .. هر کی رو نگاه کنی از ی جایی این کوفتی اومده تو زندگیش..
چندین نفر رو میشناسم ک یکی دیگه باعثش شده..
چند نفر رو میشناسم ک کلا شروع کردن..

مهم اینه ک هممون آگاهانه تمامش کنیم..
ک میشه!
ب هر دلیل و با هر شکلی ک اومده باشه تو زندگیمون میشه تمامش کرد..1

و
استرست رو میتونی درمان کنی..
دنبال درمانش باش..53258zu2qvp1d9v


موفق باشی و شاد..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

(1392 مهر 17، 10:26)tavalodedobare نوشته است:  دلم برای معشوق سابقم تنگ شده نه به خاطر تنهایی ،دلم میخواد از کاراش سر دربیارم،مثل مریضها چند هفته ایی هست از خاطراتی که باهاش داشتم برای دوستام تعریف میکنم،شاید همین ها باعث دلتنگی ام شده.نمیدونم چم شده که مدتی نسبت به نماز سرد شدم ،میخونم ولی چه خوندنی،از سر اجباره ،هیچ احساس خوبی بهم دست نمیده،نمی دونم چکار کنم دوباره امیدوار بشم.ازخرید لباس یا ازدواج یا...خوشحال نمیشم .چند سال پیش افسردگی داشتم ،فک کنم دوباره برگشته.اگه کسی راه حل خوبی داره ،مشتاقانه پذیرای راه حل هستم
تولد دوباره عزیزم... از این دلتنگیا و یاد افتادنای الکی خیـــــــــــلــــــــــــــی پیش میاد!
برای هر دختری که حتی کوچکترین درگیری عاطفی با کسی داشتته پیش میاد.
بهش اهمیت نده. اگه اهمیت ندی چیز کاملا زود گذریه. اونا که اصلایاد ما نمیفتن، حیف ثانیه ها و سلول های مغزمون نیس واسه اون بی ارزشا هدر شه4fvfcja
این دفعه یاد خاطره ای افتادی به دوستات تعریف نکن...روزای مضغرف و خاطره های الکی رو واسه خودت شیرین و خاص نکن. اسمــشو به زبون نیار..
بدون که می گذره عزیزم..اینا هم میگذره و فراموش میشه..

راجع به نمازم..پیشنهاد میدم حتی اگه موقع نماز حواست جمع نمیشه..حتما بعد از نماز یه سجده بکن و دعا کن..واسه ما کانونیا، واسه مملکت، واسه فامیلا و آشناها، واسه خودت، واسه پدرو مدرت، واسه امام زمان..
اینطوری رابطت با خدا دوباره خوب میشه و حالت بهتر میشه :x
چقد زیاد حرف زدما 4fvfcja
[تصویر:  7xo9iif681u74a7tyqju.png]      




[sup] خــدایــا فقـــط بخــاطـــر تــــو  ♥[/sup]


[تصویر:  474.gif]


  بفرمایید شکلکای  ترول
(1392 مهر 17، 22:21)سنــا نوشته است: و به خودت تلقین نکن که به خاطر اون رفتار بد تو کودکی الان گرفتاری و نمیتونی ترک کنی
شاید این دلیلی باشه برای شروع خ.ا
خیلی از ماها هم از کودکی شرروع کردیم به خ.ا
اما خودت که دیدی خیلیا با این اوصاف تونستن ترک کنن
به نظرم این بیشتر یه تلقینه منفیه تا اینکه دلیل واقعی باشه
خودت چی فکر میکنی؟

خودم بازم کسیو ندیدم که اینطور تجربه ای داشته باشه و ترک کرده باشه  22 

قبول دارم که تلقین منفیه  درواقع من دیگه کم پیش میاد که به اون اتفاق فکر کنم 

یه مسئله دیگه هم اینه که من واقعا طبع گرمی دارم  ... 22 

اون مسائل گذشته رو وقتی ناراحتم  بیشتر یادش میوفتم ...


ممنون سنا جان!  بابت لینک هم خیلی ممنون  Khansariha (8) 


(1392 مهر 17، 22:37)سـُـها ^‿^ نوشته است: سلام
هما .. هر کی رو نگاه کنی از ی جایی این کوفتی اومده تو زندگیش..
چندین نفر رو میشناسم ک یکی دیگه باعثش شده..
چند نفر رو میشناسم ک کلا شروع کردن..

مهم اینه ک هممون آگاهانه تمامش کنیم..
ک میشه!
ب هر دلیل و با هر شکلی ک اومده باشه تو زندگیمون میشه تمامش کرد..1

و
استرست رو میتونی درمان کنی..
دنبال درمانش باش..53258zu2qvp1d9v


موفق باشی و شاد..
یاعلی.53


سعی میکنم درمانش کنم  و باهاش هم خیلی مبارزه کردم  ولی بازم نشده 

مشکل اینه که خونواده همراهم نیست 

نمیدونم ... 

ممنون عزیزم  30353



و ماسا جون خیلی ممنونم از راهنماییت! Khansariha (8)
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
نقل قول: خودم بازم کسیو ندیدم که اینطور تجربه ای داشته باشه و ترک کرده باشه  [تصویر:  22.gif]
اینو فقط واسه اینکه بدونی یکی از تو بدترم هست میگم
ببین من تا حالا از اینکه چی شد ک خ.ا کردم نکفتم ولی الان بهت میگم
عزیزترین کسه ما کیان؟!؟پدرومادرمون.....
وارد جزئیات نمیشم ولی من پدرومادرم باعث شدن.........
اونا نگفتن ک خ.ا کن ک
نه فقط با دیدنه ی صحنه جلوی چشمم........1276746pa51mbeg8j
بگذریم..........
نقل قول: سعی میکنم درمانش کنم  و باهاش هم خیلی مبارزه کردم  ولی بازم نشده 

مشکل اینه که خونواده همراهم نیست 

نمیدونم ...
ببین هما بزار خیلی راحت باهات حرف بزنم
خانوادهامون تا جاییکه تونستن واسه ماها هیچی کم نذاشت درسته؟؟
اونا بودن ک ما به اینجا رسیدیم(منظورم نکات منفی نیستا)
خب از حالا به بعد خودمون باید بفکر خودمون باشیم(به قول معروف کلامونو قاضی کنیم)
ببین تو دنبال درمانش باش بقیه اشو بسپر بخدا
ببین تو خوب مشکل منو میدونی(حتی قدیمیای کانونم میدونن(دمخلیا))
ببین من این روزا خیلی دنبالشم و درموردشم چیزی به خانواده نگفتم
نمیخوام فکرشون مشغول بشه
اول راهشو پیدا میکنم بعد بهشون میگم.......
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

هما از همینایی ک شما می گی و مثل خودت اذیت شدن و بعد افتادن توی این راه یکیش تنهای عزیزه که سالهاست پاک شده
خودش ی بار شرحی از وضعش تو کانون نوشت خیلی مختصر اشاره کرده بود ولی وحشتناک بود واقعا 
حالا ک ایشون تونست ما هم می تونیم

من امشب افتادم تو خط صلوات
بی زحمت واسه سلامتی تنها جون هم صلوات بفرستید


تولد جان منم یاد ی چیزایی میافتم گاهی اما ب خودم می گم گذشته رفته اگر ولش نکنم نمی تونم ب اینده م امیدوار شم
عشق سابق رو باید بذاری بره انشالله ب کسی دل ببندی ک بهت دل ببنده و با هم سالها ب خوش بختی زندگی کنین

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلاام






نقل قول: الان من خیلی بهتر شدم  یعنی کنترلم روی خودم زیاده  و میتونم 30-40 روز رو راحت ترک کنم ولی بازم هست 
ببخشید هما جان ی سوال دارم
چرا کسی ک تا 30 40 روز میتونه ترک کنه بیشتر نمیشه؟
اخه 30 40 روز کم نیس واقعا 40 روزه خودش ی عادتو تثبیت میکنه 
ب نظر خودت چیه مشکل؟
ذهنت شرطی نشده؟


نقل قول: خودم بازم کسیو ندیدم که اینطور تجربه ای داشته باشه و ترک کرده باشه  [تصویر:  22.gif]
چرا من دیدم22


نقل قول: یه مسئله دیگه هم اینه که من واقعا طبع گرمی دارم  ... [تصویر:  22.gif]
این مسئله ی تو نیس فقط فک کنم اکثر کسایی ک اینجان این طورن خود منم طبعم گرمه 
اینا همش بهانه های شیطونه چون خودم تجربش کردم میگماااا




در کل ب نظرم تو همش داری خودتو با بقیه مقایسه میکنی...
کسی نتونسته منم نمیتونم... گذشتم اینجور بوده... نمیشه... خانوادم و...
میدونم سخته فراموش کردن همه چی اما قسمت بیشترش همون طور ک خودت گفتی تلقینه


اگه همین کاراییی ک خودت میدونی باید انجام بدی  رو عملیش کنی مشکلت حل میشه توکلت ب خدا اون ک همیشه همراهت هست






نقل قول: من از روزی که به این سایت خوب اومدم که الان 122 روز هست،خدا روشکر خ.ا نکردم ولی چند روزی هست ناامید شدم،با اینکه مدتیست رابطه ام با مادرم خوب شده ولی دلم برای معشوق سابقم تنگ شده نه به خاطر تنهایی ،دلم میخواد از کاراش سر دربیارم،مثل مریضها چند هفته ایی هست از خاطراتی که باهاش داشتم برای دوستام تعریف میکنم،شاید همین ها باعث دلتنگی ام شده.نمیدونم چم شده که مدتی نسبت به نماز سرد شدم ،میخونم ولی چه خوندنی،از سر اجباره ،هیچ احساس خوبی بهم دست نمیده،نمی دونم چکار کنم دوباره امیدوار بشم.ازخرید لباس یا ازدواج یا...خوشحال نمیشم .چند سال پیش افسردگی داشتم ،فک کنم دوباره برگشته.اگه کسی راه حل خوبی داره ،مشتاقانه پذیرای راه حل هستم
تولد جان اولا ک تبریک میگم ک این مدت رو پاک بودی واقعا باید بهت تبریک گفت رابطتت هم ک با مادرت خوب شده پس این مدت خیلیی پیشرفت داشتی نباید اجازه بدی گذشته جلوی پیشرفتتو بگیره
برای درمان افسردگی یکی از بهترین راه ها ورزشه
اگه میتونی حتما باشگاه ثبت نام کن ی ورزش شاد  و پرانرژی واقعا تاثیر داره
دیدم خانم هایی رو ک افسردگیشون رو با ورزش درمان کردن تازه اونجا بری دوستای جدید پیدا میکنی ک گذشتت رو نمیدونن و دیگه از خاطراتت برای اونا نمیگی




نقل قول: اینجانب ترلان بخاطر غیبت .و عدم فعالیت میخواهم خودم را معرفی کنم [تصویر:  e.gif]

ببخشید که مشغله زیاد داشتم و نمیتونستم بیام[تصویر:  e.gif][تصویر:  e.gif]

باشد که جبران کنیم
ترلااااااااان خوب شد خودت با پای خودت اومدی4fvfcja
با خبرای خوب هم اومدی
جا داره اینجا اعلام کنم ک ترلان 15 روز خوب داشته 
ترلان چه کردی این مدت؟اون کارای یک میگفتی میدونم باید انجام بدم رو انجام دادی ک موفق بودی شکر خدا؟
نا امید شدی؟!!!


[تصویر:  97496937818841963171.jpg]
پریروز وقتی میخواستم برم حموم،بعد از این همه مدت یه باره حس کردم کسی بهم میگه،تو که میخوای بری حمام و غسل کنی،یه حال هم ببر.اگه بهش محل داده بودم این 4 ماه رفته بود تو هوا،تنها هم بودم .
قبل از عضو شدن تو این کانون همیشه یه احساس لذت در خودم داشتم و اگه یه چیزی میدیم که احساس رو بیشتر کنه ،حریصانه نگاه میکردم ویا گوش میدادم.
ولی الان خیلی راحتم.فقط هنوز به خودم کاملا اطمینان ندارم.
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
اطمینان داشته باش ما قهرمانیم و میتونیم پاک باشیم
53
317

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1392 مهر 18، 0:10)darling نوشته است:
نقل قول: سعی میکنم درمانش کنم  و باهاش هم خیلی مبارزه کردم  ولی بازم نشده 

مشکل اینه که خونواده همراهم نیست 

نمیدونم ...
ببین هما بزار خیلی راحت باهات حرف بزنم
خانوادهامون تا جاییکه تونستن واسه ماها هیچی کم نذاشت درسته؟؟
اونا بودن ک ما به اینجا رسیدیم(منظورم نکات منفی نیستا)
خب از حالا به بعد خودمون باید بفکر خودمون باشیم(به قول معروف کلامونو قاضی کنیم)
ببین تو دنبال درمانش باش بقیه اشو بسپر بخدا
ببین تو خوب مشکل منو میدونی(حتی قدیمیای کانونم میدونن(دمخلیا))
ببین من این روزا خیلی دنبالشم و درموردشم چیزی به خانواده نگفتم
نمیخوام فکرشون مشغول بشه
اول راهشو پیدا میکنم بعد بهشون میگم.......

ولی من فکر میکنم خیلی کم گذاشتن ... خیلی زیاد 

ما الان به کجا رسیدیم دقیقا؟؟ 42 

ببخشید که اینو میگم  ولی پدر من خودش بهم فیلم ... نشون داد  وقتی 10 سالم بود!! 


بله باید خودم دنبال راهش باشم  ولی خب رفتن پیش روانشناس هم چیزی نیست که بشه تنهایی انجامش بدم! 

مرسی دارلینگ جان 


(1392 مهر 18، 0:19)می توانم نوشته است: هما از همینایی ک شما می گی و مثل خودت اذیت شدن و بعد افتادن توی این راه یکیش تنهای عزیزه که سالهاست پاک شده
خودش ی بار شرحی از وضعش تو کانون نوشت خیلی مختصر اشاره کرده بود ولی وحشتناک بود واقعا 
حالا ک ایشون تونست ما هم می تونیم

چه جالب!! 4253258zu2qvp1d9v 

ممنون عزیزم  Khansariha (8)
(1392 مهر 18، 0:34)مانا نوشته است: سلاام






نقل قول: الان من خیلی بهتر شدم  یعنی کنترلم روی خودم زیاده  و میتونم 30-40 روز رو راحت ترک کنم ولی بازم هست 
ببخشید هما جان ی سوال دارم
چرا کسی ک تا 30 40 روز میتونه ترک کنه بیشتر نمیشه؟
اخه 30 40 روز کم نیس واقعا 40 روزه خودش ی عادتو تثبیت میکنه 
ب نظر خودت چیه مشکل؟
ذهنت شرطی نشده؟


چون شخصیتم یه طوریه که زیاد نوسان دارم!   بخاطر همین موضوع زیاد ضربه خوردم 


میدونین من بیشتر حس میکنم که شماها درکم نمیکنین ، خب حتما حق دارین چون جای من نبودین 
1276746pa51mbeg8j
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان