1392 آذر 6، 22:11
1392 آذر 6، 23:08
سارا جان اگه مطمئنی میخوای تمامش کنی.. باید مسیر های ک ب اون سمت میره ..تمام مسیر ها رو قط کنی..
نه شماره.. نه ایمیل.. نه تلفن دوست و آشنا.. نه مسیری ک هست.. نه جای ک هست..
هیچی رو نگه ندار..
هیچ روز مبادایی نداری!
اوقاتی ک قبلا ب اون اختصاص داشته رو ب کانون و دوستای کانونیت بپرداز تا سرت گررم باشه ...
باید جدی باشی تا بتونی تمامش کنی..
موفق باشی..
یاعلی.
1392 آذر 6، 23:51
نقل قول: گرفتار وابستگی ممنوع شده ام و باید فراموشش کنم ولی دارم عذاب میکشم داره خونم خشک میشه ولی باید باید باید باید فراموشش کنم لطفا بگین چطور فراموشش کنم چطور خودمورها کنم ا این عذاب لعنتیسارا جان متاسفانه یا خوشبختانه تجربه خیلی زیادی تو این مورد دارم
نکه فکر کنی زیاد عاشق شدمو زیاد تجربه دارم
نه منم فقط یبار این اتفاق واسم افتاد
از اون عشق و اتفاق انقدر تجربه کسب کردم ک این تجربه ها شده ی خنجر
خنجری ک همیشه جاش تازست........
عزیزم اصلا خواستنته
اینکه بخوای فراموش کنی
ک من مطمئنم میخوای
خانومی وقتی میخوایم از یچی دل بکنیم باید یچی دیگه رو جایگزینش کنیم
تو میتونی پاکیو جایگزین این وابستگی کنی
ببین پاکی خیلی شیرینه
تو این مدتی ک میخوای فراموشش کنی سعی کن تنها نمونی با دوستای دخترت خوش باش
هر چیزی ک باعث میشه یادش بیفتیو از بین ببر
ازش دور شو حتی خطتم عوض کن
به ایشون بفهمون ک باید جدا بشید
اگه آدم منطقی باشه حتما قبول میکنه و اگر نباشه تو کاری کن ک بیخیال بشه
تو دور شو هوم؟؟؟
ببین اصلا ب فکر اون نباش
بفکر خودت باش ک با درگیر بودن این رابطه خیلی چیزا رو از دست میدی
بخدا میدونم ک میگم
من نه آدم خیلی مذهبی هستم و نه خیلی راحت
نرمالم
ولی بدون منم ی روزی تو شرایط تو قرار گرفتم
هر سوالی داشتی من در خدمتم
صعود ممکن است دشوار باشد
ولی
منظره بالا بسیا ارزشمند است
1392 آذر 8، 11:08
سلام به همه ی آبجی گلا
صبح آدینتون بخیر
مبینا رو ببخشید اگه هی میاد و میره و حرف از موندن میزنه ولی باز میره و غیب میشه
این چند وقته با خودم,با کارم درگیر بودم حسابی,و اینکه بعد یک سال و یک ماه پاکی شکستم
سخت بود که بیام و اینجا بگم چون این مدت پاکی برام خیلی ارزش داشت و حس کردم یه هو از دستش دادم,ولی رو حساب رو راست بودن با آبجیای گلم اومدم تا بگم و یه بار دیگه سعی کنم تا جسمی و روحی پاک باشم
تنها کاری که تونستم بعد از این شکست انجام بدم این بود که سریع خودمو جمع و جور کنم و ببینم دلایلش چی بوده و این شد که از 7 آذر دوباره پاک بودن رو شروع کردم
دلیلش به نظرم این بود که یکم مغرور شده بودم و فکر کردم دیگه راهی نیست که بشکنم و اینکه این یکی دو ماهه خیلی بی انگیزه شدم و خستگی و کسل بودن شده یه جزیی از وجودم و حتی یکم قبل ترش فکرم داشت میرفت جاهایی که نباید و کم و بیش جلوشو گرفتم و اینبار کار خودشو کرد
حالا که یه بار دیگه پاک بودن رو شروع کردم میخوام کاملا چند بعدی باشه مث همون اوایل پاک شدن سال پیشم و این فکرو کترل کنم و این پاک بودنو پخش کنم تو کل زندگیم
ببخشید سرتونو خوردم
کسی رو جز شما برای درددل نداشتم
امیدوارم دیگه هیچ سقوطی توی این راه نباشه
صبح آدینتون بخیر
مبینا رو ببخشید اگه هی میاد و میره و حرف از موندن میزنه ولی باز میره و غیب میشه
این چند وقته با خودم,با کارم درگیر بودم حسابی,و اینکه بعد یک سال و یک ماه پاکی شکستم
سخت بود که بیام و اینجا بگم چون این مدت پاکی برام خیلی ارزش داشت و حس کردم یه هو از دستش دادم,ولی رو حساب رو راست بودن با آبجیای گلم اومدم تا بگم و یه بار دیگه سعی کنم تا جسمی و روحی پاک باشم
تنها کاری که تونستم بعد از این شکست انجام بدم این بود که سریع خودمو جمع و جور کنم و ببینم دلایلش چی بوده و این شد که از 7 آذر دوباره پاک بودن رو شروع کردم
دلیلش به نظرم این بود که یکم مغرور شده بودم و فکر کردم دیگه راهی نیست که بشکنم و اینکه این یکی دو ماهه خیلی بی انگیزه شدم و خستگی و کسل بودن شده یه جزیی از وجودم و حتی یکم قبل ترش فکرم داشت میرفت جاهایی که نباید و کم و بیش جلوشو گرفتم و اینبار کار خودشو کرد
حالا که یه بار دیگه پاک بودن رو شروع کردم میخوام کاملا چند بعدی باشه مث همون اوایل پاک شدن سال پیشم و این فکرو کترل کنم و این پاک بودنو پخش کنم تو کل زندگیم
ببخشید سرتونو خوردم
کسی رو جز شما برای درددل نداشتم
امیدوارم دیگه هیچ سقوطی توی این راه نباشه
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
1392 آذر 8، 11:23
مهم اینه که تو هیچوقت تسلیم نمیشی
مهم اینه که با قدرت و صلابت دوباره بلند شدی
خیلی خوشحالم آبجی گلم
رکورد عالی ای داشتی مطمئنن بازم میتونی حتی بیشتر از قبل:22:
برات آرزوی موفقیت دارم
راستی چقدر شبیه جودی ابت شدی
1392 آذر 8، 11:38
مرسی آجی توجه نمودی
فقط یکم ترس هست
آخه دیدم عکس قبلیم عکس پروفایل یه بچه های کانون بوده دیگه عوضش کردم,عاشق جودیم
فقط یکم ترس هست
آخه دیدم عکس قبلیم عکس پروفایل یه بچه های کانون بوده دیگه عوضش کردم,عاشق جودیم
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
1392 آذر 9، 1:14
ویرایش شده
سارا جون اگه واقا فكراتو كردي و تصميم ت رو گرفتي :
يه فعاليت ورزشي به روحيه ات كمك ميكنه
با دوستاي دخترت بيشتر باش
ولي نه انايي كه وقتي كنارتن همش با دوست پ سرشون اس ميدن يا زنگ ميزننچون اون طوري يه حس تنهايي مياد سراغت
كه ممكنه برتگردونه خونه اول
اهنگ هايي گوش نكن كه داغ دلت رو تازه كنه يا تو رو ياد خاطره هات بندازه
روي فكرت كنترل داشته باش
و مطمعن باش اگر بخوايي عشق قديمي ( نه عشق واقعي )
وجود نداره
عشق يه حس كه اگه درست نباشه راحت مي شه تبديلش كرد به يه خاطره به خصوص اگر مال دوران نوجواني باشه
سعي كن دنبال عشق بعد شناخت باشي
در بدترین روزها امیدوار باش، که همیشه زیباترین باران از سیاه ترین ابر می بارد .
1392 آذر 10، 13:45
بانوی نازنین !
ترانه ی هستی
لبخند بی بدیل توست..
که بر گلستان لبانت می نشیند...می پیچد و می شکوفد..
بانوی نازنین !
مرا مست این ترانه کن..بر قامت زندگی من بپیچ
لبخند بزن
و عشق و شگفتی بساز
زیرا که می دانم...و...می دانی
چه زیبا..چه عاشقانه...چه شگفت
لبخند می زنی
ترانه ی هستی
لبخند بی بدیل توست..
که بر گلستان لبانت می نشیند...می پیچد و می شکوفد..
بانوی نازنین !
مرا مست این ترانه کن..بر قامت زندگی من بپیچ
لبخند بزن
و عشق و شگفتی بساز
زیرا که می دانم...و...می دانی
چه زیبا..چه عاشقانه...چه شگفت
لبخند می زنی
~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
داستــــــــــان زنـــــــدگی الــــــــوووووووووووووون
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
1392 آذر 10، 20:00
(1392 آذر 3، 19:12)Homa_a نوشته است:ســــلام(1392 آذر 3، 19:00)رستا نوشته است: سلام به همه دخترااااا
این گروه خیلی خوبه(چون دخترونه اس حس راحتی دارم)
این موضوع برمیگرده به خیلی وقت پیش (شاید دوران راهنمایی)
من هیچی نمیدونستم!فکر میکردم ایدز دارم . شاید هپاتتیت......
ولی یه چیزیو یادم. برای اولین بار کلمه( نمیخوام بیارم اسمشو )تو زیر نویس یه فیلم آمریکایی دیدم(وقتی 16 سالم بود)
تو گوگل سرچ کردم!
یه سایت خشکه مذهبی اومد :smiley-yell:. کلی سخن و آیه حدیث از پیامبر که فلان و......
فرداش یه آمپول خریدم که با هوا تمومش کنم.
خداااااااااااااااخیرش بده یکی از دوستام مامانش تو بیمارستان کار میکرد .دوست صمیمیم بود ا ز زیر زبونم کشید بابا هام حرف زدن
الان اینجام
<سرتون و درد نیــــــــــــــــــــــارم خیلی سختی کشیدیم تا رسیدیم اینجا>
سلام رستا جون!
خوش اومدی
چقدر کار خطرناکی کردی دختر!!!
مهم اینه که الان اینجایی!!
من قبلا نمیفهمیدم چرا میگن زنده بودن نعمته ولی تازگیا یکم میفهمم
تو ام فکر کن بهش
به این که همین که داری نفس میکشی یه فرصته و لطف خداست ....
ممنون از خوشامد گویی
>آره بابا اون موقع ها بچه بودم<
1392 آذر 10، 20:22
من تازه گیاااا خاله شدم!
نی نی مون بعد یه ماهش , مریض شده براش دعا کنید پلیز!
اگر میخواهید کوها را جابه جا کنید
باید اول یاد بگیرید ذرات را جا به جا کنید
1392 آذر 11، 20:27
سارا جان بچه ها حرفای خوبی زدن
هر چیزی که تور و یاد اون میندازه بنداز دور
مثل عکس، فیلم ، کادو یا حتی آهنگ
با دوستای شادت بگرد
یه تفریح خوب رو جایگزین کن
مثل کلاس ورزشی یا هنری
اصلا خودت رو به بی خیالی بزن
فک کن چنین اتفاقی تو زندگیت نیوفتاده و همه چیز مثل قبله(قبل اون منظورم)
یکم سخته اما به مرور زمان شدنیه
و سعی کن خودت رو به خدا نزدیک تر کنی تا احساس تنهایی نکنی
خدا هیچوقت تنهامون نمیذاره
-------------------------------------------------------------
رستا جون تبریک میگم خاله شدنت رو
ان شاء الله که حالش زودتر خوب بشه.
جملت هم عالیه
------------------------------------------------------------
بچه هااااااااااااااااااااااااااااااااا مثل اینکه یادتون رفته نوبت ماسا هست
ماسا هم که خودش یه پست زد و غیب شد
ماسا سابقه ی ترک طولانی داشته و خیلی با تجربست
لطفا هر سوال یا مشکلی در زمینه ترک دارین ازش بپرسین
بکشونیدش اینجا، اصن صندلی داغ بذارید براش
مااااااااااااااااااااااااااساااااااااااااااااااااااااااااا ما منتظریم
1392 آذر 14، 14:15
ماسا چی شد؟!؟خودتو گرفتی
بچه ها نبینم غیبت بخوریدا
2باره باید حضور غیاب کنم؟؟؟؟
صعود ممکن است دشوار باشد
ولی
منظره بالا بسیا ارزشمند است
1392 آذر 14، 23:05
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
دخمریااااااااااااا خوبین؟
دلم براتون تنگ شده بود
دلم براتون تنگ شده بود
نتونستم پست بذارم این چند روز
هفته دیگه 3تا امتحان دارم
دلاتون در چه حاله ؟
همه چی مرتبه؟
همه چی مرتبه؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...
1392 آذر 14، 23:25
نقل قول: مااااااااااااااااااااااااااساااااااااااااااااااااااااااااا ما منتظریمهستم در خدمت
1392 آذر 14، 23:38
من تقریبا 10سالی میشه این کارو میکنم وقتی شروع کردم بچه بودم اصلا نمیدونستم این کارو و این حس چی هس!!! کم کم بهش عادت کردم و دیگه نتونستم بذارمش کنار بعد چند سال تازه فهمیدم خود ار.... چی هست ولی باور نمیکردم کاری که من میکردم هم همون باشه بعداز این که باور کردم منم دچار این مشکلم چندبار خواستم ترک کنم ولی دوباره انجامش میدادم
دیگه واقعا ازش خسته شدم برا آیندم خیلی نگرانم از کارم خجالت میکشم اکثر مواقع بداخلاق و عصبی هستم خیلی از اعتقاداتمو از دست دادم دوس ندارم اینجوری ادامه بدم واقعا امیدوارم با کمک شما بچه ها بتونم واسه همیشه بذارمش کنار:5:
به امید روزی که همه پاک شده باشیم