امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "نسیم حیات" (گروه خانم ها) (غیر فعال)

(1392 بهمن 21، 19:18)مــانــا نوشته است: اومدم بگم ک ما همیشه مسابقه پاکی تا نوروز داشتیم
هرکی هست بسم الله
اسم منم بنویسین تو لیستتون
همه میخوایم سال جدید با پاکی شروع کنیم 
هستین دیگه؟
سلام

منم هستم
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
سلام منم پاکی تا نوروز رو هستم 5353
«وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ» (المؤمنون/97) ؛
و بگو پروردگارا! من از وسوسه هاى شیاطین به تو پناه مى برم.
سلام303
منم میتونم باشم؟
اگه میتونم پس هستمSmiley-happy114
( جمله بندیم داغونه خودمم به سختی می فهمم خودم چی میگم. )19
سلآم.
منم ان شاء الله هستم.
ان شاء الله که همگی سال جدید و با پاکی شروع می کنیم
و ادامه می دیم
اینروزا خیلی به فکر
خوندن دعای قشنگ یا مقلب ... و موقع تحویل سال هستم
شاید نباشم پیش خونواده ولی مهم پاکیمه و خوب موندمه
چقدر قشنگ تر میشه که پاک باشم و پاک بخونم این دعا رو
الهی آمین.
(1392 بهمن 21، 15:03)bahar23 نوشته است: سلام مهسا جون1276746pa51mbeg8j
من اومدم


سلام بر بهار گل خودم
شرمنده عزیزم که وقتی اومدی نبودم ولی الان هستم
گفتم بیای اینجا تا راحت با هم حرف بزنیم
بگی چرا اینجور شده و با کمک هم حلش کنیم
بهار جان اینجا همه دخترا با هم دوستن پس غریبی نکن

وقتی اومده از خودت بگو و حرف بزن منم در اسرع وقت جواب میدم

تازه بقیه بچه ها هم هستن  و کمکت میکنن مثل خواهر. مگه نه بچه هاااااااااااااااااا؟؟؟clapping

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  ec51f6eb240f.png]
بچه ها من روم نمیشه برم اوژانس
حالم خوب نیست گند زدم با کنترل ذهنم همش یه حسی بهم میگه تو که ذهنتو کنترل نکردی خب بشکن دیگه.دارم دیوونه میشم از وقتی اومدم کانون از این حسا نداشتم الان به خاطر افکار مسخرم...
اصلا کاشکی ذهن نداشتم.
ای خدا کمکم کن
بچه ها دعا کنید امشب به خیر بگذره دلم نمیخواد روزای پاکمو از دست بدم.اگه امشب خ.ا کنم دیگه هیچ وقت خودمو نمیبخشم
فرناز جون

من اینجام

خواهشا خودتو نباز

الان دیر وقت بگیر بخواب

و اگه خوابت نمیبره کانون بمون.

ببین منم مثل تو ام. روزای پاکی که زیاد میشه وسوسه ها هم شدید تر میشه
یا عباس
ممنون کیمیا خانم
فک کنم حالم بهتر شده.کاش زودتر میومدم کانون که کنترل ذهنمو خراب نمیکردم ممنون که به حرفام گوش دادین.دلم گریه میخواد.سعی میکنم بخوابم.ببخشید
نقل قول: سلام
بچه ها چرا فک میکنین بده حرف نزدن؟!؟
اصلا لزومی نداره همه همه چی رو بدونن..و صاحب نظر باشن!


بهترین حالت و هنر اینه ک تو حوزه کاری خودتون تخصص داشته باشین ..تو حوزه اخلاق و رفتار حرفی برای زدن داشته باشیم..
اگه نه ک طرز تهیه خورشت آلو رو میشه از همه جا پیدا کرد و حفظ کرد و کلاس گذاشت..(مثالو نیگا..[تصویر:  22.gif])
سلام

درسته سها جون
خیلی احادیث داریم که به کم حرف زدن تاکید میکنن
خیلی وقتا به خودم میبالم که خیلی حرفا رو نمیزنم
مثل غیبت ، تهمت ، ناراحت کردن کسی و ...


اما دوست دارم اونی که شاعر میگه " کم گوی وگزیده گوی چون در " باشم

و درسته هر کس لازم نیست تو همه ی زمینه ها حرفی برای گفتن داشته باشه53258zu2qvp1d9v
مثلا گاهی وقتا تو مهمونی ها یهو همه میشن دکتر و در مورد دارو و درمان صاحب نظر میشن در حالی که هیچ تخصصی ندارن4fvfcja
فک کنم از دکتر فرهنگ شنیده بودم وومیگفتن تو یه مهمونی بودن که در مورد یه موضوعی بحث میشده که تو تخصص ایشون نبوده
همه داشتن نظر میدادن و بحث میکردن ولی ایشون ساکت ساکت نشسته بودن
یکی ازشون پرسید شما چرا انقدر ساکتین؟/
ایشون گفتن خب من در مورد موضوعی که صحبت مبکنبن تخصص ندارم ،تخصص من روانشناسی هست و اگر در این زمینه صحبتی باشه من حرف میزنم 53258zu2qvp1d9v

نقل قول: پراکنده بودن خیلی ب بازیابی اطلاعات لطمه میزنه..
یعنی اگه هی از ی شاخه ب ی شاخه دیگه بریم اطلاعات ناقص و پراکنده ای وارده ذهنمون میشه.. نمیتونیم درست دسته بندی کنیم و ب همین دلیل نمیتونیم درست بازیابی کنیم..
خوبه ک توی دریافت اطلاعات نظم و دقت داشته باشیم..[تصویر:  1.gif]
درسته
من بیشتر سعی میکنم در مورد چیزهایی که علاقه دارم بخونم 53258zu2qvp1d9v
البته نه به این خاطر که حرف زدنم تقویت شه ، بخاطر اینکه در درجه اول به درد زندگی خودم بخورن و شاید هم تونستم یه روزی دست  یکی دیگه رو هم بگیرم

میدونی مشکل من بیشتر اینه که وقتی کنار یکی میشینم به زور حرفم میاد 
موضوع برای حرف زدن کم میارم
شاید بهتره بگم روابط اجتماعیم ضعیفه53258zu2qvp1d9v

نقل قول: به نظر من همون باشید که روحیه( فطرت) خودتون میطلبه و ازش لذت میبرید
من وقتی از خودم لذت میبرم که بتونم راحت با بقیه ارتباط برقرار کنم
اما گاهی نمی تونم و این اذیتم میکنه46
البته از وقتی که شروع به ترک کردم خیلی بهتر شدم خداروشکر

و یه نکته ی مهم اینکه تو گرفتن حق خودم هیچ وقت از هیچ حرفی دریغ نمی کنم و رک و راست میگم
در این زمینه از خودم راضیم خداروشکر

(1392 بهمن 22، 1:47)فرناز92 نوشته است: بچه ها من روم نمیشه برم اوژانس
حالم خوب نیست گند زدم با کنترل ذهنم همش یه حسی بهم میگه تو که ذهنتو کنترل نکردی خب بشکن دیگه.دارم دیوونه میشم از وقتی اومدم کانون از این حسا نداشتم الان به خاطر افکار مسخرم...
اصلا کاشکی ذهن نداشتم.
ای خدا کمکم کن
بچه ها دعا کنید امشب به خیر بگذره دلم نمیخواد روزای پاکمو از دست بدم.اگه امشب خ.ا کنم دیگه هیچ وقت خودمو نمیبخشم

فرناز جون کنترل ذهن که روزات رو صفر نمیکنه که بخوای بشکنی خدای نکرده

از هرجا جلوی ضرر رو بگیری منفعتهKhansariha (48)

مراقب خودت باش خانمی


منم هستم پاکی تا عید رو
با اجازه لیست بذاریم
317"مســــــــابقه ی پـــــــــــــــــــاکی تا نـــــــــــــــــــــــوروز " 317

زمان شروع: اول اسفندclapping


1. مانـــا53
2.ســـــاحل53
3.تـــــــرانه53
4. فرنــــــاز53
5. گلبــــــرگ53
6.
7.
8.
سلام بچه ها.مرسی مهسا جون.مشکل یکی دو تا نیست.هر موضوعی که ذهنمو به هم بریزه.اگر جور دیگه نتونم ارومش کتم.میزنه به این بخش.به خصوص از وقتی حجم خواستگارام زیاد شد.اما با هیچ کدوم به نتیجه نرسیدم.خیلی به هم میریزم.با ساده ترین مسایل اعصابم خرد میشه.وقتایی هم که طولانی روز خوب دارم و داشتم تا قبل آشنایی با کانون حتی.راحت نبود.الانم نمی خوام بشکنم.اما پیش میاد.شاید خیلیا که گرفتارن از رو عادت اعتیاد پیدا کردن.اما من بیشتر وقتا دقیقا میدونم دارم چی کار میکنم و حواسم هست.اما بهش بی تفاوت شدم یه مدته.با سها هم حرف زدم.همین ده روزم به لطف خدا و کمکای سها تونستم.اصلا این نیست که این کارو میکنم تا فقط غریزه بخوابه.یه جور چیزی شده برام.به جای همه به هم ریختگی های فکریم.من چند سال پاکی هم تجربه کردم.اما دوباره شروع شده.یکی دو ساله زیاد شده.

بیشترین مشکلم که اذیتم میکنه.تنهایی و عدم داشتن اون استقلالیه که دلم می خواد.یه نکته من فئق العاده ادم عاطفی و حساسی هستم.


ممنون که بهم گوش میدین.Khansariha (8)
bahar 23cheshmak
[تصویر:  12.gif]"مســــــــابقه ی پـــــــــــــــــــاکی تا نـــــــــــــــــــــــوروز " [تصویر:  12.gif]

زمان شروع: اول اسفند[تصویر:  14.gif]


1. مانـــا[تصویر:  8.gif]
2.ســـــاحل[تصویر:  8.gif]
3.تـــــــرانه[تصویر:  8.gif]
4. فرنــــــاز[تصویر:  8.gif]
5. گلبــــــرگ[تصویر:  8.gif]
6.همـــا 53
7.
8.



یه سوال بچه ها  42

اگه خواستگاری داشته باشید که مخالف کار کردن و شغل خانوما باشه  چه جوابی میدین؟ 
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
نقل قول:
یه سوال بچه ها  [تصویر:  p.gif]

اگه خواستگاری داشته باشید که مخالف کار کردن و شغل خانوما باشه  چه جوابی میدین؟
من که جواب رد میدم! 4fvfcja
حتی اگه خیلی مذهبی و معتقد و با خدا باشه؟! 42 


در همین برزخم چند وقته ... 22
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
خب بستگی داره چقدر به کارت اهمیت بدی!

اگر شرایط خیلی خوبی پیش اومده و کارت اونقدر ها هم برات اهمیت نداره، بیشتر بهش فکر کنKhansariha (18)

انتخاب سختیه واقعا42

من خودم شخصا اگر بخوام با چنین فردی ازدواج کنم مطمئم بعدش پشیمون میشم
چون کارم مقدسه و برام اهمیت داره خب ، خیلی براش تلاش کردم1276746pa51mbeg8j
البته هیچوقت نمیذارم کارم به زندگیم لطمه وارد کنه انشاء الله
و مطمئنن تشکیل زندگی خیلی مقدس تر و مهمتر از کاره

ولی هما جان شاید شرایط شما فرق داشته باشه
من فقط نظر شخصی خودمو گفتم

(1392 بهمن 22، 13:44)bahar23 نوشته است: سلام بچه ها.مرسی مهسا جون.مشکل یکی دو تا نیست.هر موضوعی که ذهنمو به هم بریزه.اگر جور دیگه نتونم ارومش کتم.میزنه به این بخش.به خصوص از وقتی حجم خواستگارام زیاد شد.اما با هیچ کدوم به نتیجه نرسیدم.خیلی به هم میریزم.با ساده ترین مسایل اعصابم خرد میشه.وقتایی هم که طولانی روز خوب دارم و داشتم تا قبل آشنایی با کانون حتی.راحت نبود.الانم نمی خوام بشکنم.اما پیش میاد.شاید خیلیا که گرفتارن از رو عادت اعتیاد پیدا کردن.اما من بیشتر وقتا دقیقا میدونم دارم چی کار میکنم و حواسم هست.اما بهش بی تفاوت شدم یه مدته.با سها هم حرف زدم.همین ده روزم به لطف خدا و کمکای سها تونستم.اصلا این نیست که این کارو میکنم تا فقط غریزه بخوابه.یه جور چیزی شده برام.به جای همه به هم ریختگی های فکریم.من چند سال پاکی هم تجربه کردم.اما دوباره شروع شده.یکی دو ساله زیاد شده.

بیشترین مشکلم که اذیتم میکنه.تنهایی و عدم داشتن اون استقلالیه که دلم می خواد.یه نکته من فئق العاده ادم عاطفی و حساسی هستم.


ممنون که بهم گوش میدین.Khansariha (8)

بهار جان خوش اومـــــدی به گروه عزیزم

از این به بعد اینجا رو مثل خونه ی خودت بدون و مارو مثل خواهرت
هر مشکلی یا درد و دلی داشتی میتونی با ما درمیون بذاری

خیلی از ماها از روی عادت صرفا این کار رو انجام میدادیم مثل خودت
اما در هر شرایطی ترک کردن غیر ممکن نیست مطمئنن تو هم میتونیKhansariha (18)
مشکل تنهایی رو هم تقریبا اکثر ماها داریم میدونم سخته
اما کسی که با خدا باشه و خودش رو به اون بسپاره هیچوقت تنها نیستKhansariha (18)

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان