امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "نسیم حیات" (گروه خانم ها) (غیر فعال)

سلام نمیدونم چی بگم
نمیدونم از کجا شروع کنم
دختری هستم ک تقریبا ۲۲ سالمه
از سنین خیلی پایین حدود ۵ یا ۶ سال شروع شد....واقعا نمیدونم چطوری
اواخر ۹۱ بود ک فهمیدم کاری ک میکنم چه معنایی داره
تصمیم به ترک گرفتم
بعد از یه شکست ۳۰ روزه ۲۰۰ روز پاک بودم تا اینکه شکستم
بعد از اون بارها و بارها شکست داشتم یه مدت بالاترین رکوردم ۶۰ بود 
اما کم کم رسیدن به ۶۰ روز هم برام محال شد
و به کمتر از ۲۰ روز رسیدم
و اینطور بود ک امروز هم بعد از ۱۵ روز باز شکستم
نمیدونم چیکار کنم
نمیدونم چطور جلوشو بگیرم
از اینکه تقریبا توی سن ازدواجمو هنوز نتونستم اینکارو ترک کنم واقعا از خودم متنفرم...
ازتون خواهش میکنم اگه میتونین راهکاری کمکی چیزی بهم بگین
واقعا خسته شدم
امیدوارم زودتر از این دنیا با همه ی بدو خوبش راحت شم
گاهی وقتا کمیت مهم نیست
گاهی وقتا کیفیت خیلی با ارزش تره از تعداد روزای خوب
اینکه هنوز توو راهیمو داریم مبارزه می کنیم خیلی با ارزشه
پس بنازیم به همتون
و تلاش کنیم و تمرین واسه داشتن همت بالاتر
ان شاء الله این کیفیته که رفت بالا همراه میشه با تعداد روزای خوب و خوبتر
و به نظرم کسی که یه بار تونسته 200 روز پاک بمونه بازم می تونه
یاسمین ،بگرد و ببین اون روزا که رکوردت خیلی بالاتر بود
چیکار می کردی که الان انجامش نمیدی
اون موقع طرح های زیادی رو توی انجمن قبلی به عهده داشتم
ولی الان....
تو کار خودمم درموندم
الآن می تونی به صورت خودجوش اینجا طرحاتو مطرح کنی
و به عهدش بگیری
نسیم حیاتیاااا منتظرتن بشنون طرحاتو و نظرشون رو بگن
چی می گی یاسمین؟
با یه تیر صد نشونه زدن به همین می گن
اولیش کمکی میشه واسه نزدیک شدن به چیزی که می خوای
خوب نظرت؟
فقط یاد  گرفتم وقتی شکستم بگم که شکستم53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  nasimhayat.png]
و امروز صبح دوباره شکستم.....

ولی از ظهر دوباره شروع میکنم
ببخشیدا
پس چرا وقتی وسوسه میشید نمیاید کانون؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
گلبرگ اشتباه می کرد گاهی وقتا هم اشتباه می کنه که
وقتی وسوسه می شد نمیومد کانون
راستش روم نمی شد برم اورژانس بگم
بعضی وقتا دلیلش غروری بود که بازم اشتباه بود و
چون هر چند بعد گفتنش بعدش حتما یکی خودشو می رسوند
ولی در کنار یه حس رهایی حتی بآ یه جملش
یه حس بد دیگه نسبت به خودم داشتم
حس نیازمند بودن و یه حس کوچک بودن یه حس بدی که
خودمو در مقابل نفسم ضعیف می دیدم این حس خیلی اذیتم می کرد و
و این ناراحتی باعث می شه نیام و
دلیل دیگش که دیگه دلیل نمیشه و جاش نیست بگم.
گاهی وقتا هم با خودم می گفتم می خوام خودم وایسم جلوش و
همیشه که کانون نیست ولی اینم مساوی می شد با چیزی که نمی خواستم
خوب الان وضع گلبرگ چجوریه ؟1276746pa51mbeg8j

[تصویر:  nasimhayat.png]
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.



به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.



به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.



تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی.



تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی.



امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!




از : پابلونرودا [تصویر:  8.gif]
ترجمه از :احمد شاملو


اینو خیلی دوست داشتم. تو تاپیک شعر و نثر ادیبان گذاشته بودم. دوست دارم برای شما هم بذارم.
خیلی دوستتون دارم Khansariha (8)
Khansariha (8)
[img=0x0]http://www.ehda.ir/StaticPages/Pictures/468X60-1.gif[/img]

تنها با شهرت نیست که میتوان جاودانه شد ... این است راز جاودانگی...

اينک خسته تر از پروانه ، سالهاست گرد روياهاي سرخ باغچه خويش پر مي زنم و هنوز غربت تلخ هميشه را مزه مزه مي کنم . من خسته ام و حاجتي به تائيد هيچ پروانه اي نيست ...
خسته ام و به انتظار فردایی که شاید هرگز نباشد و نیاید نشسته ام .
غمگین و تنها ...
از غم نفس هایی که به شماره افتاده است و چهرهء مادری که خسته است ... و کودک اش را می بیند که هر چند دیگر کوچک نیست اما ناتوان تر از دیروز های دور در گوشه ای افتاده است و نفس های آخر را می کشد.
و  آیا به راستی تو با خود می اندیشی کسی پیدا می شود که مرهم دردهای من باشد؟
که خدا را بداند و درد را بشناسد؟
که رفتنی ست و خواهان ماندن است؟

53بیا ما هم جاودانه شویم . ما می توانیم 53

به اینجا سر بزن : اهدای زندگیKhansariha (8)
نمیدونم چرا امروز یاسمین موقع خطر نیومد اینجا
شاید چون هر وقت اومدم دیدم تعداد محدودی آنلاینن....

1276746pa51mbeg8j

1276746pa51mbeg8j

1276746pa51mbeg8j

........1276746pa51mbeg8j

........1276746pa51mbeg8j
الان دیگه ان شاء الله میام کانون
ان شاء الله هر جور که شده اونموقع میام.
شاید حسی که دارم عوض شه
ببینید دوستان من نم یخوام سخن رانی کنم
ولی اگر شما بیاید اورژانس حداقل کاری که می کنید اینه که
به خودتون ثابت می کنید که واسه پاکی یه اقدامی کردید
حالا اگر کسی نبود می تونید نوشته های بقیه رو بخونید
بعدشم بلاخره به امید خدا یکی پیدا می شه که جواب بده
باید توکل به خودش کرد  و اقدام کرد
شما بیا اقدام کن شاید همین که گفتی بچه ها وضعم خرابه ... خدایا به فریادم برس ...
واقعا اروم تر شدید ؟
ها ؟
53258zu2qvp1d9v

[تصویر:  nasimhayat.png]
خوابمان نمی برد امشب
کسی آیا فردا روزه می گیرد؟
سلام
من نمی تونم بگیرم
اما التماس دعا دارم

[تصویر:  nasimhayat.png]

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان