1394 شهريور 20، 16:33
وقتی شکستم گفتم ای بابا تا کی؟
خب باشه
(تا کی) خیلی حرف منطقی و درستیه
بعدش چی؟می شه بی خیال ترک شد؟میشه این جوری ادامه داد؟
نمی شه دیگه
فقط یه راه داری اونم ترکه
جز اینه؟
(1394 شهريور 20، 16:35)MeHreKhODaa نوشته است:(1394 شهريور 20، 16:09)mojode_zamini نوشته است: هیچ فکری ندارم ..
تا بیست روز اومدم بعدش ..
خسته شدم ..چقدر ؟ چن بار ؟ به بار بلن شم ..دوبار ..، سه بار ...
سلام ابجی
حالتو درک میکنم
همه درک میکنن
من و تو داریم راهیو میریم ک قبلا خیلیا رفتن و به نتیجه رسیدن
اگه اونا تونستن پس چرا ما نتونیم
منم تو 17روزگیم شکستم و حالم خیلی بد شد
به توصیه خانم لبخند یه هفته ای بیخیال اعلام وضعیتم شدم تا بتونم ریشه اصلیو پیدا کنم
یه کتابی طاهر تو کانون معرفی کرد به اسم فرزندم این چنین باید باشد از طاهر زاده
اون کتاب دارم میخونم اومده نهج البلاغه رو شرح داده تا بهتر بفهمیمش و درکش کنیم
نوشته نباید انتظار داشته باشیم تو دنیا ما مصیبت و سختی نداشته باشیم اصلا دنیا خودش یعنی مصیبت
ما نمیتونیم دربرابر مصیبت قد علم کنم ک دنیا نباید سختی داشته باشه باید بپذیریم این موضوع و تسلیمش بشیم و انرژیمونو صرف حل اون سختی و کنار اومدن با اون مصیبت کنیم درغیر اینصورت راهمون اشتباهه و به هیج جا نمیرسیم
ابجی نمیدونم تصمیمت چیه ولی میدونم میل به خوب بودن داری وگرنه اینجا کانون نمیومدی
پس تو میتونی تلاش کنی و به نتیجه برسی
شاید بگی رطب خورده منع رطب نمیکنه
من شکستم و نباید این حرفا رو بهت بگم
اما میگم چون میخوام دوباره بلند شم
من بی اراده من سست عنصر تونستم چه برسه به تو ابجیه گلم ک خیلی بهتر از من
ابجی دوباره بلند شو و دست منم بگیر
ما اومدیم اینجا با هم ترک کنیم
(1394 شهريور 20، 17:04)آفتابگردون نوشته است: ابجی لبخند خوبی؟
ثبت نام من تکمیل شد ابجی؟
(1394 شهريور 20، 18:33)خانوم لبخند نوشته است: این همگروهی های من چرا نمیان نسیم ای خدااااااباعرض سلام و ارادت
پاشین بیاین تا نیومدم سراغتون من ضعف اعصاب دارما