چرا یه فرصت دیگه به خودت نمی دی؟
فقط چند دقیقه تا اذان مونده
پا شو وضو بگیر
همه این حرفا که داری و تو دلت باد کرده رو شخصا بهش بگو
بهش بگو که دیگه نمی تونی بهش بگو فقط خودش می تونه کمکت کنه همه چیزو بگو
همه درماندگیا و سر در گمیاتو
اگرچه می دونه
باور کن امید بهترین چیز دنیاست
میدونی خود خدا دعاهایی یادمون داده تا بدونیم بهش چی بگیم
همین دعای کمیل که واسه امشب طراحی شده
پر از امیده
خدایا چطور بهت امید نداشته باشم؟ نه! حتی لحظه ای که تو آتیش جهنم می سوزم هنوز امیدم صرفا تویی
یه سر بهش بزن
یا به مناجان راجین یعنی مناجات امیدواران
یدایی نذار این غم دلتو بمیرونه
با خودش درد دل کن
میتونی؟
چرا؟
چرا عاشقش بودی؟
چی کار کرده که دیگه عاشقش نیستی؟
چرا یهو کاری نمی کنه؟ من نمی دونم
فقط می دونم نمی تونی این اندوه رو تحمل کنی
باهش حرف بزن
نمی تونی تحمل کنی
نمیدونم همیشه بهم میگفتن تو خدا خیلی دوستت داره میگفتن کافیه بغض کنی خدا دست به کار میشه... حتی الانم اونایی که از هیچی خبر ندارن میگن بهم
همیشه هوامو داشت
ولی تو این مورد بخصوص که امکان لغزش من بود هیچوقت دستمو نگرفت و من لغزیدم
هیشکی از دلم خبر نداره
همیشه همه جا سعی کردم بریزم تو خودم که کسی رو اذیت نکنم
مخصوصا تو خونه
برا همینم همه خیالشون از من راحته که من همه چی بر وفق مرادمه
هیشکی نمیدونه من چه غم سنگینی تو دلمه....
مرسی میتوانم جون که باهام حرف زدی مرسی برام وقت گذاشتی
دوست دارم
من دوست ندارم بشنوم دوستم داری
من دوست دارم بشنوم آروم گرفتی
دقیق نمی فهمم چی می گی
منظورت اینه که خدا باید می اومد دستاتو صفت می چسبید تا اون کار رو نکنی؟
حالا یعنی مقصره؟
یا شاید. مسیولیتشو به پای خودت گذاشته؟
من نمی دونم
عزیزم حرفات اینقدر تاثیر داشته که تصمیم دارم اگه تنبلی و بیحوصلگی بذاره نماز شب بخونم
مثل خیلی وقتایی که دلم میگرفت و نماز شب میخوندم و ازش میخواستم کمکم کنه
الانم دارم به این فکر میکنم هر چقدرم که بی جواب بذاره حرفامو ..چاره ای ندارم...باز در خونه خودشم
چون فقط و فقط خودشه که باید کمکم کنه از این وضع بیام بیرون
میتوانم جون من نمیگم اون مقصره مسلما من خودم نباید یه سری کارا رو انجام میدادم ولی منم خیلی تحمل کردم تا رسیدم به این مرحله خیلی تحمل کردم تا پام لغزید
مدام بهش میگفتم خدایا من ضعیفم میدونم نمیتونم تحمل کنم ازش میخواستم یه دعامو که به واسطه اون دیگه پام نمیلغزید رو به اجابت برسونه ولی این اتفاق نیفتاد و منم نتونستم تحمل کنم
ابعدم وقتی فکر میکنم خیلی عوامل دخیل بود تو ایجاد این شخصیتی که من دارم
خونواده ..حرفایی که بعضیها بهم میزدن و خیلی چیزای دیگه
ولی مهم این بود که من از همون اول رفتم در خونشو گفتم نذار پام بلغزه
به چه نکته ی مهمی اشاره کردی
تو حتی برای اینکه گناه نکنی به خدا پناه بردی
می بینی؟
تو هنوز عاشقشی
اگه الان پریشونی علتش یه احساس عذاب وجدان کاذبه
به قول شهاب مرادی احساس گناه نا به جا
گناه کردی توبه کن سعی کن حلش کنی جبرانش کنی
دیگه بیشتر از این وظیفه ای به گردنت نیست
باور کن
باور کن هنوز عاشقشی
از دست وپا زدنت معلومه