آرشیو گروه "نسیم حیات" (گروه خانم ها) (غیر فعال)

[Queen]

شب خواستگاری چی میپوشید؟؟

هرچی دم دست بود میپوشیم  

مثلا پیرهن مردونه بابا وچادر مشکی مامان

دقیقااااااا اینا هم خیلی گزینه های خوبی می تونن باشن

[m12]

خاستگار دارم
دلم اشوبه
خیلی اشووووووووووب
حرفی ندارم ک بزنم چی بگم ..چ عیبی بذارم 
دل ک بهونه خوبی نیس
کاش بفهمی تو چ گردابی اسیرم
کاش ی ذره معرفت داشتی 
پ.ن:جایی نداشتم مجبور شدم بیام اینجا حرف بزنم تحملم کنید ببخشید بچه ها 

عزیزم نمیدونم چرا دلت آشوبه ولی به نظرم به خودت فرصت بده هم برای فکر کردن هم مشورت کرن با بقیه و درنهایت تصمیم خودت .....
برات آرزو میکنم بهترین تصمیم رو بگیری انشالله[emoji120] [emoji173] [emoji254]

[formica]

[quote pid='380306' dateline='1485717114']
................................................
[/quote]

[Queen]

آره بابا
گربه رو باید دم حجله کشت که حساب کار بیاد دست طرف

[زینبی]

شب خواستگاری چی میپوشید؟؟

هرچی دم دست بود میپوشیم  

مثلا پیرهن مردونه بابا وچادر مشکی مامان

دقیقااااااا اینا هم خیلی گزینه های خوبی می تونن باشن  

تو خیلی کچلییی 

شب خواستگاری چی میپوشید؟؟

هرچی دم دست بود میپوشیم  

مثلا پیرهن مردونه بابا وچادر مشکی مامان

خوبه اينجورى قشنگ ميشى شبيه بتمن، همون اول كار گربه رو دم حجله ميكشى.  

آقا من به گربه شوهر نمیکنم باید گرگی باشه واسه خودش

[Queen]

حالا کی گفت به گربه شوهرکن

[formica]

................................................

[خانوم لبخند]

سلام
شقایق جان از نظر من باید این دوست داشتن رو تحلیل کرد!!
که منطقی هستش یا احساسی؟!!!
و از طرفی باید از دوست داشتن طرف مقابل هم مطمئن بود!!!
منم همچین حسی رو تجربه کردم...و فکر نمیکنم دختری ( با هر عقیده و مسلکی )باشه که دوست داشتن یا به اصطلاح عامیانه عشق رو تجربه نکرده باشه!!!
ما دخترا گاها خودمون رو قربانی چیزی میکنیم که "وجود نداره"...و خب خیلی فرصتا رو بابت همین موضوع از دست میدیم..
هر دختری با هر دوز احساس و عاطفه میتونه برای چند ساعت منطقی فکر کنه!!که خب من یه نفر رو دوست دارم!و اون یه نفرالان دقیقا کجای دنیا ایستاده!
من تو همچین شرایطی بودم و حسش کردم که دارم این حرف رو میزنم...(شرایط مشابه شادن جان با این تفاوت که ما محرم نبودیم)
و الان فقط خودم رو میگم..
روزی که بهم زنگ زد گفت مادرم راضی نیست،زندگی من دقیقا از اون روز زندگی نبود...واقعا زندگی نبود!!
تا یکسال دقیقا عین افسرده ها شب و روز گریه و اشک در حدی که مامان وقتی میومد تو اتاقم منو گریون میدید اونم به گریه میفتاد!
خب از این وضع خسته بودم...خبری هم نبود ازش...تا اینکه یکسال گذشت و من یه کم فکرم رو عوض کردم...
که ببین لبخند،اون رفت ولی اومدنش برات خالی از لطف نبود...که نمازخون شدی..که دیدت خیلی بهتر شده به آدمای اطرافت..پس ازش کینه نداشته باش و دلگیر نباش،از همین حالا بگو که اون دنیا هم بخشیدیش..
و اینکه اون قطعا دوست داشت که اینقدر با صبوریه اون رابطه قطع شد!
و هی نشسته ام اول خوبی های اونو تو ذهنم بلد کردم و پررنگ...و درآخر رسیدم به اینکه قسمت هم نبودیم..
هیچوقت تو دلم اونو مقصر ندونستم...هیچوقت ازش دلخور نشدم (اینا بدتر کشش میاره و باعث میشه بهش فکر کنی)
وهمیشه به خودم گوشزد میکردم که اون تورو دوست داشت....احترام زیادی برات قائل بود... اما اختیارش دست خودش نبود و شاید به عنوان شریک زندگی دوست نداشت...
دوست داشتنش احساسی بود(که یه دختر با عقاید و رفتارای مثلا منحصر به فرد دلشو برده)
هی تحلیل میکردم و بازم میگم هیچ چیز منفی ازش نمیگفتم...(با وجود اینکه سه چهار سال گذشته)هنوزم بدش رو نمیگم...و احترام خیلی خیلی زیادی براش قائلم
چون اون شخص یه تجربه به معنای واقعی کلمه بود...چه خودش و چه خانواده اش برام قابل احترامن...
و فقط اینکه دوست داشتنش احساسی بود...
و خب چه دلیلی بهتر از اینکه وقتی کسی دوستت نداره تو هم دوستش نداشته باش!!!!
الان چهار سال شاید گذشته و من اصلا یادم نمیاد این فرد رو..مگر به عنوان تجربه ازش یاد کنم...
ما دخترا باید خیلی تمرین فراموش کردن داشته باشیم...خیلی زیاد...چون همیشه با این واژه روبرو میشیم
نمیشه یک روزه به کسی دل بست و دوستش داشت...یه کم زمان میبره..
تو دل سپردن به شخص فقط یه کم منطق رو چاشنی احساس باید کرد...

[گلبرگ]

از بحث گربه و گرگ خوشم اوووووومد
گروه کولاااااااااک ،یه آواتار خوشگل داشتیم اون موقع ها،هممون اونو تا پایان مسابقه گذاشته بودیم برا خودمون
ببینم پیداش میکنم بیارمش اینجا
هاجر بانو سنا خانوم درستش کرد

[گلبرگ]

من امروز نگاهم به آسمونه توچی؟بچند تا کلاع؟ چند تا گنجشک؟یا یه قمری؟  یه هواپیمایا  لکه ابر. اینا هدیه امروز شماست بهشون نگاه کنید بهشون سلام کنید. امروز از خونه که میاین بیرون تو دلتون به شمشادای کنار خیابون سلام کنید. یه لحظه وقتی تو ایستگاه اتوبوس نشستید و آب داره از جوی کنار خیابون رد میشه به گردش آرام آب نگاه کنید. به برگها و زباله ها که تو آب میچرخند ، به نور خورشید که تو آب افتاده و داره برق میزنه، به گردش آب نگاه کنید. کمتر به ادمها نگاه کنید. به همه هستی با دقت نگاه کنید. اینا همش مال شماست .هدیه امروز شماست. نگاه کنید. آرامش بگیرید صبح که از خواب پا شدید به صبح سلام کنید. من این جمله رو میگم: سلام ای صبح، ای سحر بدرود( این از شعر زنده یاد سیاوش کسرایی هست از منظومه بلند آرش. اونجایی که آرش میخواد بره و تیرش رو سمت سرزمین توران رها کنه اینطور با هستی نجوا میکنه)وقتی بارون میاد چتر نبرید من همیشه سرما میخورم و آنفولانزا میگیرم ولی کار خودم رو میکنم دستام رو توجیبم میکنم و آرام توی بارون راه میرم. سوار ماشین هم نمیشم
به عمق چشم فاخته هایی که لب پنجره یا دیوار خونتون میشینن نگاه کنید. خدا اونجاست. به اون فاخته بگین براتون دعا کنه.

[شادن]

سلام بچه ها
ممنون از همه اونایی ک وقت گذاشتند خوندن و راهنمایی کردن
میدونید بچه ها مشکل من اینه تا ی خاستگار میاد ک تقریبا فول اپشنه همه وجودمو غصه میگیره نمیدونم چرا نمیتونم با نبودنش کنار بیام البته بگم الان ی سال نشده و بهم خورده همه چی ..چندماهه
میدونید اون خیلی چیزا نداشت ولی عمیقا دوسش داشتم آرزومه خبرازدواجش بیاد تا شاید دل من اروم بگیره و بدونم دیگه امیدی برای اومدنش نیست
بچه ها 
دل سپردن خیلی بده خیلی بده تا شیش دونگ برا هم نشدین دل بدین
بخدا شب وروزم شده گریه، شده دلتنگی شده، چراهای بی جواب
من چون چادرعبایی پوشیده بودم چون پسرش خودش با من اشنا شده بودم پس طرد شده بودم پس بدردنخور و دخترخراب بودم
همیشه ی چرا تو ذهنمه اینکه چرا اینقد مرد نبود خودش برا زندگیش تصمیم بگیره
وقتی فکرمیکنم اگر ازدواج کنم دیگه حتی تو ذهنمم نباید یادی ازش بکنم هراسون میشم
میدونید بچه ها دقیقا شبیه همون داستان معروفمم ک میگه ی آدمی از کوه پرت شد و فقط ب ی طناب اویزون بود گفت خدایا چیکار کنم؟گفت طنابو رها کن و اون رها نکرد صبح اونو در حالی پیدا کردن ک یخ زده بود و فاصله ش از زمین فقط ی متر بود
سخته بدونی داری اشتباه میکنی ولی عین ..تو گل مونده باشی

[formica]

................................................

[هستی۷۰]

من خیلی تواین مسایل واردنیستم که بخوام راهکاربدم چون تاحالاکسی رواینطوری دوستنداشتم فقط یه چیزی رومیدونم چرا به این موصوع فکرنمیکنیدکه اگه این وصلت سرمیگرفت ازکجامعلوم وقتی باهم میرفتیزبر یه سقف اخلاق ورفتارایی ازش میدید که روزی هزاربارمیگفتید چ غلطی کردم مطمعن باشید یه ادم به مرور اخلاقاش بروز میده یدفه تو دوره اشنایی نمیاد همه چبزو روکنه من به این حرف اعتقاد قلبی دارم که خدانمیخواد منم خودم خواستگارایی داشتم که ازهمه لحاظ خوب بودن اما نشده ومن ناراحت میشدم اما کم کم به این نتیجه رسیدم که خدانمیخواس اون یه چیزی میدونه که مانمیدونیم باورتون میشه من سرنوشت یه خواستگارام که به دلایلی نشد ومن چندروز گریه کردم گفتم  اخه چرا رو دیدم به چشم خودم والان میگم خدایاشکرت که نشد؟مافقط دوروز بعد رومیبینیم خدا سالهای بعد رو شادن جان. من بهت اطمینان قلبی میدم روزی برسه که بگی خوبه نشد صبرکن شاید سخته امابه شیرینی بعدش می ارزه

[هستی۷۰]

هیچوقت فکرنکنید یه ادم فرشته است انوقت راحتترمیتونید باخودتون کناربیاید شماچون اون رویه ادم بی عیب ونقص توذهنتون جادادین فراموش کردن هم براتون سخت شده میگم شاید من تجربه شماهارونداشته باشم امابه به مدلهای مختلف ازدورواطراف دیدم وبه حرفم اطمینان دارم الکی حرف نمیزنم

[formica]

[quote pid='380358' dateline='1485758801']
................................................
[/quote]