1388 خرداد 4، 8:56
من در دانشگاه داشتم سیر و سلوکات انجام میدادم
الآن میگم چه کردم...
اول صبح که هیچی
رفتم سر کلاس .. یه پسره داشت پروژش رو ارئه میداد
کار بد :
1-مسخرش کردیم (حقش بود..شرمندم ها ولی اگه میدونستید جلسه ی پیش باعث چه مشکلی برامون شد حق میدادین .. اما خوب باشه من الآن شرمندم*)
2-هنگام ارائه, با کمپیوترهای جلویمان شروع کردیم به طراحی مداری که باید ساعت آخر تحویل میدادیم.
استادم فهمید..کمی متلک نثارمان کرد
3-حال آن پسر جیز جیز شده را نیز گرفتیم(البته دوستم بیشتر)
4-..دیگه نمیگم(چقدر کار بد من کردم دیروزززززززززززززززززززززز)
کارهای خوب :
1-کلی خندیم
2-برای کسی که همه فکر میکردن باید خوب باهاش برخورد نکنم .. کلی آرزوی خوب کردم از ته قلبم
3-به یه مریض دلداری و کلی انرژی مثبت دادم
و یه عالمه کار خوب دیگههههههههههههههههه
یه دست و جیغ بلند برای همتون به خاطر همه ی کارهای خوبتون
خوشا باران و وصف بی مثالش