انجمن شبانه روزی

[mahtaab]

ای خدا
یکی به داد من برسه.
آبجیمم اینجا یه ریز داره حرف میزنه بیشتر میره رو اعصابم.
خدایااااااااااااااااااااااااااااا

[حمید خان]

سلام خواهر
چی شده
کی اومده؟
 کی رفته؟
کمکی از دست داداشت بر میاد؟

---

اگه میشه واضحتر بگید چی شده ببینیم کمکی از دستمون بر میاد

[mahtaab]

سلام حمید خان
این خاستگار سمجه که ازش بدم میاد اومده خونمون.
همین الان که زنگ درو زدن مامانم گفت برو تو اتاق فهمیدم
دارم از عصبانیت منفجر میشم.
نمیدونم چیکار کنم
یه لحظه گریم میگیره
یه لحظه احساس میکنم دارم از حال میرم.
آبجیمم اینجا یه ریز حرف میزنه رفته رو مخم
نه سرمم داره میترکه

[soheil70]

سلام

امیدوارم که حالتون خوب باشه

باخبر شدم حال پدر مجتبی پایلوت زیاد خوب نیست و دوروزی هم هست فکر کنم بستری شده

گفتم خبر بدم که براشون ترتیب ختم نادعلی و صلوات بدیم و سر نمازاتون دعاشون کنید

ممنون میشم ازتون

خوب بشن انشالله...
هــــی روزگار نامرد...

[حمید خان]

خب
شما با این مورد مخالفید قبول
اونا باید جواب شما رو بشنون دیگه
یعنی شما باید اوکی بدین دیگه....نه؟
خیلی راحت بگید نه
یا اگه مشکله بگید بعدا جواب بله یا خیر رو میدیم
و بعدش به مادر یا کس دیگه بگین ک جواب رد بدن دیگه
اجبار ک نیست حتما جواب بله بدین..همینطوره؟

[mahtaab]

ای خدا آخه یکی نیست بگه
بچه تو که همین 5شنبه کنکور دادی تو رو چه به زن گرفتن برو بشین درستو بخون.
:smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:

[soheil70]

هادی جان شام ایرانیه....شب اولشو ندیدی.....خاطرات کشتی و بوکس و بیمارستانو...من نمیدونم اینارو از کجا در میاره....

[darling]

مهتاب جون حرص نخور اصن برو خودت نیار ک اصن اینا اومدن
پیششونم نرو
باید با یه اکشنی نشون بدی ک نمیخوای دیگه

حمیدخان خب شما ک انقد خوب بلدید چرا به پسملتون نمیگید ؟؟؟؟

[mahtaab]

آخه دفعه اولشون نیست که.
تا الان 2.3 باری اومدن
هرچی به مامانم میگم بگو نه برن دیگه نیان.
میگه تا کنکور جواب نمیدیم.
تا الان میپیچوندنشون تا پسره کنکور بده حالا هنوز یه هفته از کنکورش نگذشته اومده.
آخه من دیگه به چه زبونی بگم نه.
با خنده میگن میخندن.
با عصبانیت میگم میگن ما که فعلا تورو ندادیم.
با گریه میگم میگن نترس بابا نمیدیمت.
همین دوشب پیش زن زده بودن گریه کردم بابام گفت راشون نمیدیم خونه
حالا یدفه مامانم میگه برو تو اتاق مهمون داریم اول نفهمیدم بعد که صداشون اومد فهمیدم اینان.
خیر سرم میخواستم درس بخونم
تمام اعصابمو بهم ریختن گفتم چیکار کنم چیکار نکنم.
اومدم اینجا بلکه عصبانیتمو کنترل کنم.

[soheil70]

بابا آرزو بر جوانان عیب نیست.....
شخص خودش بایس صلاح خودشو ببینه....
خواهر شما هم میبینه طرف نپسندید... خو جوابش میکنه دیگه....موشکل چیه؟؟
نکنه خدایی نکرده زورکیه؟...

[mahtaab]

مامانم اومد درو باز کرد
با کنایه گفتم تشریف بردن
مامانم گفت نه داره میاد احوال پرسی
بعد دیدم مامانش اومد تو شکه شدم یه دفه
و احوال پرسی کردو رفتن
به خدا اینا قصد دارن منو جوونمرگ کنن.

[darling]

خدایا منو نگاه کن
مهتاب داره حرص میخوره
بعد من مثه این بچه های 5ساله دنبال عکسای فانتزی ام
بچه ها اینو نگاه کنید چقد نازه 

[mahtaab]

میگن زوری نیست ولی رفتارشون شبیه اینکه زوریه.
نمیدونم والله به کدوم حرفشون اعتماد کنم.
از یه طرف میگن راشون نمیدیم. تا کنکورت به کسی نمیدیمت.
از طرف دیگه میبینم اومدن خونمون و دارن حرف میزن.
من امروز حرفاشونو گوش نکردم چون میدونستم عصبی ترم میکنه ولی آبجیم که یکم گوش داد گفت دارن راجب نشانی و این حرفا صحبت میکنن نمیدونم بالاخره چیشد .
ولی رفتن دیگه
ولی منم که دارم از حال میرم.
تا میام یه روز مثل آدم زندگی کنم یه اتفاقی میوفته.
خدایا رحم کن.

[Abextra]

میگن زوری نیست ولی رفتارشون شبیه اینکه زوریه.
نمیدونم والله به کدوم حرفشون اعتماد کنم.
از یه طرف میگن راشون نمیدیم. تا کنکورت به کسی نمیدیمت.
از طرف دیگه میبینم اومدن خونمون و دارن حرف میزن.
من امروز حرفاشونو گوش نکردم چون میدونستم عصبی ترم میکنه ولی آبجیم که یکم گوش داد گفت دارن راجب نشانی و این حرفا صحبت میکنن نمیدونم بالاخره چیشد .
ولی رفتن دیگه
ولی منم که دارم از حال میرم.
تا میام یه روز مثل آدم زندگی کنم یه اتفاقی میوفته.
خدایا رحم کن.

سلام پسرا تو این سن معمولا جو میگیرتشون 
یکی نیس بگه کار داری؟پول داری؟شعور داری؟..؟! 
همین سهیل شش بار تو نوزده سالگی رفت خواستگاری،ولی دیدن "هیچکدوم" از فاکتورا رو نداره!ردش کردن و ... 
فک کنم سر کارتون گذاشتن.اگه نه خوب خیلی راحت میتونین قانعشون کنین که

[mahtaab]

آخه بدبختی همه چی داره.
یعنی باباش همه چی بهش داده وگرنه مامان بابای منم راضی به ازدواج من با کسی که هیچی نداره نمیشدن.
متاسفانه تنها بهونه من سنشه. فقط سنش.
که اونم از بس این خونواده دل مامانمو برده که میگه سن مهم نیست مهم تفاهمه.
هرچی هم من میگم یا حتی داییم گفت بابا این پسر هنوز دانشگاه نرفته تو اجتماع قرار نگرفته 4تا دختر ندیده قابل اعتماد نیست. قبول نمیکنه.
میگه نه پسر خوبیه . خونواده داره. مکه رفته اهل این کارا نیست.
الانم که میبینین هنوز خونه ی بابامم چون نه اون کنکور داده بود نه من کنکور دادم.
این پسر که کنکورشو داد.
میترسم از بلایی که از این به بعد قراره سرم بیاد.
حرفاشون قابل اعتماد نیست.
حداقل امسالو دست از سرم بردارن. اگه کنکورمو خراب کنم هیچ کدومشونو نمیبخشم.