به نام خدا
عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
همساده هستم یه دوست بهبودی
این روزها خودم خیلی درگیر مسائل اعتقادی شخصیم هستم.میام کانون ذهنم پرت بشه از شانس من تو رهروان هم این بحث الان داغه.
خوب راه مواجهه با این مشکلم فرار نیست.بلکه پذیرفتن واقعیت و فکر کردن به چیزهایه خوبه و اینکه اگه چیزی رو درک نمیکنم ردش نکنم و شبهات رو کنار بزارم و بهشون فکر نکنم.از خدا بخوام خودش یکی یکی مسائل رو واسم روشن کنه.فعلا به اون چیزهای بدیهی که میدونم درسته مشغول باشم بهتره.
خداوند،عاشقی که از همه چیز آگاه است و از همه چیز مراقبت میکند
همانطور که به شکست اخلاقی و معنوی خود نگاه می اندازیم، از رحمت خداوند شگفت زده میشویم که نه تنها می ایستد و نگاه میکند و از همه چیز آگاه است بلکه صبورانه و کریمانه ما را مورد عنایت خویش قرار میدهد تا تمام بی مسئولیتی ها و اعمال وحشیانه ما به نغمه های روحانی تبدیل شوند. یقینا خدا با ما که عادت جنسی داریم همراه است.
تجربه یکی از دوستان بهبودی:
"من نیاز به اشخاصی داشتم تا احساس شرم و گناه ناشی از خودارضایی را بر گردن بگیرند. هر کسی میخواست باشد! این کار داشت مرا از پای درمی آورد و مچاله میکرد و دیگر نمیتوانستم آن را متوقف کنم؛ پس تصمیم گرفته بودم توسط فرد دیگری از شرش خلاص شوم و این روش برای مدتی به من جواب داد. این باعث جلوگیری از رویارویی من با خودم شد.
...................
البته من همچنان اشتباهاتم را دوباره و دوباره و دوباره گردن این و آن می انداختم و برای این کار احساس گناهی نداشتم. در دسترس ترین خانواده خودم بودند. اکنون میدانم که چرا آن ها هیچ وقت کاری را درست انجام نمیدادند و چرا من همیشه به دنبال ایراد گرفتن از آن ها بودم. من مجبور بودم دنبال ایراد دیگران بگردم . من نیاز داشتم مرتبا خطاهای خودم را به دیگران نسبت دهم تا از آن طریق خویشتن واقعی ام را از دید خودم پنهان نگاه دارم. تصورم از بقیه دنیا به همین منوال بود. رئیسم یک احمق بود،همکارانم انسانهای پستی بودند،رییس جمهور،فرماندار،همسایه ها،براردها،خواهرهایم و .... من نیروی منفی خود را به هر کسی و هر چیزی که میتوانستم تحمیل میکردم، به خصوص آنهایی که در ارتباط نزدیک با من بودند.
...........................
اکنون میدانم که این رفتارهای من به دلیل انحراف از یکی دیگر از غرایز من بود. من نمیتوانم بار سنگین اشتباهاتم را تحمل کنم؛ آنها مرا نابود میکنند .بلکه به ناچار یا باید آن ها را فرد دیگری تحمل کند یا اینکه بمیرم. اما هیچ کس نمیتواند این کار را بکند.حتی اگر کسی بخواهد این کار را انجام دهد ،نمیتواند. من در یک مسیر اشتباه بودم.
..........................
پس از آنکه در راه هوشیاری یاد گرفتم که خواسته ها و زندگی ام را با آزمون و خطا تغییر دهم و به مراقبت خداوند بسپارم، دیدم این روش واقعا جواب میدهد. تمام نیازهای احساسی ،عاطفی ، معنوی جسمی و مادی من با سپردن به خداوند فقط برای امروز برآورده شده اند.اکنون سوال این بود که:به جای اینکه دیگران خطاهای من را تحمل کنند و یا خودم با پریشانی بخواهم آن را تحمل کنم. آیا میتوانستم اشتباهاتم را به خدا بسپارم؟ و یا اینکه برای پوشاندن اشتباهاتم باید به مسکن های دیگر پناه ببرم؟آیا خداوند میتوانست به جای من آن ها را تحمل کند به طوری که مجبور نباشم آنها را تحمل کنم؟ آیا خداوند میتوانست آنها را برطرف کند؟
من این کار را امتحان کردم. هربار در فرآیند بهبودی یک اشتیاه مثل وسوسه شهوت رنجش و یا ترس را تسلیم کردم و این جمله را با خودم تکرار کردم:"خداوندا من نمیتوانم آن را تحمل کنم ، از تو میخواهم آن را به جای من تحمل کنی، من آن را به تو واگذار میکنم" و این سپردن جواب داد. یک نفر باید بار سنگین خطاهای من را تحمل کند و آن یک نفر خداوند است که این کار را برای من انجام میدهد.من نمیدانم این عنایت به چه طریقی در مورد من انجام میشود، اما آن را میپذیرم.
همه آنچه میدانم این است که هر زمان و در مورد هر کدام از نقص هایم که این روش را درپیش گرفتم، هیچ گاه شکست نخوردم.