امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

انشالله همیشه واست خیر باشه بابا بزرگ

الان صدقه واستون می ذارم کنار

:(

بیشتر مراقب خودتون باشید

من فقط یه بابا بزرگ دارما

[تصویر:  nasimhayat.png]
به نام خدا
عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
همساده هستم یه دوست بهبودی
این روزها خودم خیلی درگیر مسائل اعتقادی شخصیم هستم.میام کانون ذهنم پرت بشه از شانس من تو رهروان هم این بحث الان داغه.
خوب راه مواجهه با این مشکلم فرار نیست.بلکه پذیرفتن واقعیت و فکر کردن به چیزهایه خوبه و اینکه اگه چیزی رو درک نمیکنم ردش نکنم و شبهات رو کنار بزارم و بهشون فکر نکنم.از خدا بخوام خودش یکی یکی مسائل رو واسم روشن کنه.فعلا به اون چیزهای بدیهی که میدونم درسته مشغول باشم بهتره.

خداوند،عاشقی که از همه چیز آگاه است و از همه چیز مراقبت میکند
همانطور که به شکست اخلاقی و معنوی خود نگاه می اندازیم، از رحمت خداوند شگفت زده میشویم که نه تنها می ایستد و نگاه میکند و از همه چیز آگاه است بلکه صبورانه و کریمانه ما را مورد عنایت خویش قرار میدهد تا تمام بی مسئولیتی ها و اعمال وحشیانه ما به نغمه های روحانی تبدیل شوند. یقینا خدا با ما که عادت جنسی داریم همراه است.

تجربه یکی از دوستان بهبودی:


"من نیاز به اشخاصی داشتم تا احساس شرم و گناه ناشی از خودارضایی را بر گردن بگیرند. هر کسی میخواست باشد! این کار داشت مرا از پای درمی آورد و مچاله میکرد و دیگر نمیتوانستم آن را متوقف کنم؛ پس تصمیم گرفته بودم توسط فرد دیگری از شرش خلاص شوم و این روش برای مدتی به من جواب داد. این باعث جلوگیری از رویارویی من با خودم شد.
...................
البته من همچنان اشتباهاتم را دوباره و دوباره و دوباره گردن این و آن می انداختم و برای این کار احساس گناهی نداشتم. در دسترس ترین خانواده خودم بودند. اکنون میدانم که چرا آن ها هیچ وقت کاری را درست انجام نمیدادند و چرا من همیشه به دنبال ایراد گرفتن از آن ها بودم. من مجبور بودم دنبال ایراد دیگران بگردم  . من نیاز داشتم مرتبا خطاهای خودم را به دیگران نسبت دهم تا از آن طریق خویشتن واقعی ام را از دید خودم پنهان نگاه دارم. تصورم از بقیه دنیا به همین منوال بود. رئیسم یک احمق بود،همکارانم انسانهای پستی بودند،رییس جمهور،فرماندار،همسایه ها،براردها،خواهرهایم و .... من نیروی منفی خود را به هر کسی و هر چیزی که میتوانستم تحمیل میکردم، به خصوص آنهایی که  در ارتباط نزدیک با من بودند.
...........................
اکنون میدانم که این رفتارهای من به دلیل انحراف از یکی دیگر از غرایز من بود. من نمیتوانم بار سنگین اشتباهاتم را تحمل کنم؛ آنها مرا نابود میکنند .بلکه به ناچار یا باید آن ها را فرد دیگری تحمل کند یا اینکه بمیرم. اما هیچ کس نمیتواند این کار را بکند.حتی اگر کسی بخواهد این کار را انجام دهد ،نمیتواند. من در یک مسیر اشتباه بودم.
..........................
پس از آنکه در راه هوشیاری یاد گرفتم که خواسته ها و زندگی ام را با آزمون و خطا تغییر دهم و به مراقبت خداوند بسپارم، دیدم این روش واقعا جواب میدهد. تمام نیازهای احساسی ،عاطفی ، معنوی جسمی و مادی من با سپردن به خداوند فقط برای امروز برآورده شده اند.اکنون سوال این بود که:به جای اینکه دیگران خطاهای من را تحمل کنند و یا خودم با پریشانی بخواهم آن را تحمل کنم. آیا میتوانستم اشتباهاتم را به خدا بسپارم؟ و یا اینکه برای پوشاندن اشتباهاتم باید به مسکن های دیگر پناه ببرم؟آیا خداوند میتوانست به جای من آن ها را تحمل کند به طوری که مجبور نباشم آنها را تحمل کنم؟ آیا خداوند میتوانست آنها را برطرف کند؟
من این کار را امتحان کردم. هربار در فرآیند بهبودی یک اشتیاه مثل وسوسه شهوت رنجش و یا ترس را  تسلیم کردم و این جمله را با خودم تکرار کردم:"خداوندا من نمیتوانم آن را تحمل کنم ، از تو میخواهم آن را به جای من تحمل کنی، من آن را به تو واگذار میکنم" و این سپردن جواب داد. یک نفر باید بار سنگین خطاهای من را تحمل کند و آن یک نفر خداوند است که این کار را برای من انجام میدهد.من نمیدانم این عنایت به چه طریقی در مورد من انجام میشود، اما آن را میپذیرم.
همه آنچه میدانم این است که هر زمان و در مورد هر کدام از نقص هایم که این روش را درپیش گرفتم، هیچ گاه شکست نخوردم.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
سلام

بابابزرگ مهربون...
خدا رو شکر که حسابی سرت گرمه و مشغولی...
ما هم خوب بودن حال و احوال خودت رو می خوایم... نه چیز دیگه...
تو خوش باشی، ما هم خوشیم... 1

گلگی های ما بیشتر از سر دلتنگیه...
چون سخته نبودنت!

خیلی عزیزی واسه مون...  Khansariha (18)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام

عصرتون بخیر باشه

خوبین؟

ممنونم ازت من میتوانم عزیز راستش از شرایط خسته بودم تحت فشار بودم شروع کردم به مشورت با دوستان اهل فکر و با تجربه 

راهنماییم کردن و مسیر نشونم دادن ما هم وارد مسیر شدیم و فقط ادامه دادیم و در هر صورت توکلمون به خدا بود حتی وقتی که بهش غرغر میکردم


نوه میتوانم خانوم خیلی ممنونم ازتون مرسی بامرام خانوم 

ارمین جان از مهر و محبتت بی نهایت ممنونم

نظر لطفته ولی خداروشکر خدا دوستان خوبی چون تورو برا کانون و کمک بهش گذاشته
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


اقا امروز اومدیم طی حرکت نمادین برای جبران سری قبل که نشد خون بدیم بریم خون اهدا کنیم ( سری قبل که نذر 40 روزگی داشتم نشد برم خون بدم فشارم پایین بود) 

دوستمم برداشتم با خودم بردم :d کمر درد هم داشت به زور بردمش اونم اونجا رفتیم جوگیر شد که خون بده 

خلاصه اونجا بماند مرده چه سوالایی پرسید22

فشارم رو 10 بود گفت پایینه ولی میشه ما هم گفتیم باشه

هم موقع رفت هم موقع برگشت کلوچه و تکدانه خوردیم اونقد حال داد که نگو4chsmu1

رفتیم تو تخت دراز کشیدیم من چند دقه زودتر از دوستم رفتم بعد چند دقه اونم اومد کل اونجا رو گرفتیم روسرمون

من شوخ بودنم گل کرده بود هی دوستمو میخندوندم باهمدیگه اندازه پنج دقه بکوب خندیدیم در حد غش کردن ( وسط خون دادن)

هیچی دیگه زنه گفت شما دوتا اگه کارتون تموم شد برین مارو پرت کردن بیرون 4chsmu1
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام

آقا یه خبر دست اول آوردم... همه به گوش...  clapping

بابابزرگ علیرضا گفته زین پس هر شب نیم ساعت وقت واسه مون میذاره...
نشون به این نشون که الان سه شبه به خاطر ما هر شب سر میزنه کانون...
جانمی جان...  317

علیرضا اگه دروغ میگم بگو دروغ میگم...  4

داداش حرکت نمادینت هم ای ول داره... یه هم میهن دلسوز به تو میگن که به فکر مردمشه...  128fs318181
ولی سنی ازت گذشته ها داداش... میگن افراد مسن خون ندن بهتره...  4
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

اقا اینا همش شایعه بید 22

اما همه سعیمو میکنم تاجایی که بشه بیام 

و ای گفتی مثلا تریپ من نترسیدم و چیزیم نیست و ایتا برداشته بودم هی میگفتم کیسه بعدی رو بیارین

نوشته بود زیاد فعالیت بدنی نکنین 

منم تریپ برداشتم که اینا سوسول بازیه هیچی دیگه فشارم افتاده بود بی حال شده بودم کل روز22
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


دوستان یه سوال :
به نظر شما خودارضایی ماهی یه بارش ضرر داره؟؟
سلام دوستان من بعد مدت ها دوباره اومدم کانون سری بزنم
[تصویر:  nasimhayat.png]
ملیکااااااا خوش اومدییییییییییییییییییی ehteram


زود تند سریع پاشو بیا نسیییییییییییییییییم خودمووووووووون Khansariha (98)
(1394 ارديبهشت 24، 23:07)melika16 نوشته است: سلام دوستان من بعد مدت ها دوباره اومدم کانون سری بزنم

قدم رنجه فرمودید  303
(1394 ارديبهشت 24، 23:11)گلبرگ نوشته است: ملیکااااااا خوش اومدییییییییییییییییییی ehteram


زود تند سریع پاشو بیا نسیییییییییییییییییم خودمووووووووون Khansariha (98)

زیاد نمیمونه اومده یه سری بزنه بره بیخود به دلت صابون نزن  Gigglesmile
اصولن خونه مون،
صبحونه رو بین 10:00 و 10:30 می خوریم.
یه روز نون و پنیر و خیار و گردو اینا؛
یه روز هم تخم مرغ که اگه حال داشته باشم می شه املت که یعنی صبحانه ای تمام؛
گاهی هم آش یا حلیم.

ناهار هم خواهرم چیزی درست می کنه؛
عمومن برنج و خورشت ی.
اونم تا بخوریم می شه ساعت های 04:00 عصر.
خورشت سبزی رو می گه بلد نیست؛ ماه ها ست قورمه سبزی نخوردم 20 
جمعه ها هم که عمه م میاد خونه مون، آب گوشت درست می کنه، خوب ه.

شام هم من و بابام هستیم دیگه.
اونم می شه ساعت های 11:00 شب، گاهی هم نیمه شب.
عمومن نون و گوجه فرنگی هست؛ گاهی هم کاهو.
تابستون ماست و پیاز هم داریم؛ زمستون هم گاهی شلغم داغ.
جدیدن ماست رو هم خودم می بندم.
تابستون دوم دبیرستان، مغازه ی پسر خاله م کار می کردم.
روزی 40 کیلو شیر، ماست می بستیم؛ آوازه ای داشت.
یادم ه یه بار اون سه ماه کار توی سوپری رو توی رزومه کاری م نوشتم؛ به این قرار

I worked in a local supermarket called Pearl for three months. I worked there as a salesperson.
The supermarket used to sell home-made natural yoghurt. I used to make natural yoghurt from fresh milk as well.
هاها

امشبی دانشگاه دامادمون شام دعوت شون کرده بودند.
بابا رو هم راضی کردیم که با اونا بره.
وقتی برگشته بودند برا من هم نصیبی آورده بودند: مقداری کباب کوبیده، جوجه و کمی هم ته چین مرغ با نوشابه و سالاد.
گوجه ای کباب کردم و به همراه پیازی ضمیمه کردم.
جاتون خالی خوردم. ساعت 12 شب.
الان حسابی سنگین م. 1276746pa51mbeg8j
بنده خدا بابام هم مثل من، می گفت: چه جور بعضی ها شب ها همه ش غذای پختنی می خورند!؟
معده مان را به زحمت انداختیم.
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
(1394 ارديبهشت 23، 20:04)می توانم نوشته است: الوووووووووووون


شیرهههههههههههههههههههههههه


317

راستی یه مشکلی واسه الون پیش اومده واسش دعا کنین

عزيززم قربون معرفتت مرسي كه تو روزاي سخت تنهام نزاشتي وهنوزم به فكرمي اميدواررم بچه ها هم منو يادشون نره.. خدايا شكررت
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


به نام خدا

با متوسل شدن به قدرت خداوند، بیشتر و بیشتر این توانایی را به دست می آوریم تا بر شهوت برتری یابیم،عقده های روحی و وسواس فکری را بیرون برانیم،وسوسه ها را تسلیم کنیم و در همه امور به خداوند اعتماد کنیم.چنانچه این کار را انجام دهیم یاد میگیریم که هر روز با یک چنین تعهد و سرسپردگی روزمان را آغاز کنیم.از خداوند میخواهیم که ما را فقط برای آن روز پاک نگه دارد"فقط برای امروز" یعنی اینکه ما یاد گرفتیم بدون شهوت زندگی کنیم و واقعا میخواهیم رها شویم.

"معبودم،شهوت خود را به تو تسلیم می دارم و تقاضا دارم که امروز،مرا از شهوت دور نگه داری،زیرا که من ناتوان هستم؛اما با قدرت تو این توانایی را خواهم داشت."
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان