انجمن شبانه روزی

[باد صبا]

شما مشکوک به سرطانی بادصبا جان؟

دکتر امروز گفت، برای اطمینان برام نمونه برداری کرد
ان شاالله که چیزی نیست
خودم امیدوارم

[می توانم]

اونا وظیفه شونه بگن
دستشم درد نکنه
ولی مشکوک تازه قراره ازمایش بدی بهش فکر نکن

چقدر سر و کله زدم با نوجونا سخته
الان مدرسه یه کارای لوکسی از بچه ها میخواد که باعث خنده است
زنک خودش تا حالا هیچی اختراع نکرده به اینا گفته هفته دیگه یه چیزی اختراع کنین بیارین

خداییش بیشعوری هم عالمی داره
خوش به حالشون که انقدر نفهمن

[باد صبا]

آقای جناب خان
پاک بمونی اعتبار میدماااااا
سعیتو بکن،بیکار نمون
تازه جشن 30روزگیت بود

[جناب خان :)]

خیلی کار دارم
اونقدر کار دارم که میترسم برم شروع کنم :(
از بعداز ظهر تا حالا هم فقط وقت تلف کردم
اعصابمو ریخته بهم
همین حالمو خراب مرده

[باد صبا]

آخ آخ دقیقا احوال منه
منم به شدت کار ریخته سرم و همش وقت تلف میکنم
بعدش از شد عذاب وجدان از خودم عصبی میشم

حالا شما فک کن تو این اوضاع شکستم بخوری،کاملا کارت ساخته است
پس سعی کن که وضع خرابتر نشه

[جناب خان :)]

دقیقا همینجورم که میگین
چکار کنم که درست شه؟

[davoodgt]

بچه ها مواظب وقت و زمان تون باشید

خوبه که بتونیم زمان را مدیریت کنیم و ازش بهترین استفاده را کنیم.

دوست ندارم شبی را بگذرونم که فرداش ندونم چه کارهایی انچام بدم

[همساده]

به نام خدا

پیام بهبودی

فکر کردن درباره اینکه فلان چیز چقدر بد بود یا چقدر بد میتواند باشد، ممکن است امید ما برای بهبودی را از بین ببرد. وهم و خیال درباره اینکه فلان چیز چقدر شگفتانگیز بود یا چقدر شگفتانگیز میتواند باشد، ممکن است ما را از انجام فعالیت در دنیای واقعی منحرف سازد. بدین دلیل است که در مسیرمان درباره زندگی و بهبودی "فقط برای امروز" صحبت میکنیم.  

میدانیم که میتوانیم تغییر کنیم. به باور رسیدهایم که نیروی برتر ما میتواند تمامیت ذهن و دل را به ما بازگرداند. میتوان از طریق قدم زدن در مسیر هوشیاری به ویرانی گذشته رسیدگی کرد. از طریق حفظ بهبودی فقط برای امروز، میتوانیم از ایجاد مشکل در آینده دوری کنیم.  

زندگی در بهبودی خواب و خیال نیست. خواب و خیال درباره اینکه شهوترانی چقدر عالی بود یا چگونه میتوانیم در آینده با موفقیت شهوترانی کنیم، توهم درباه اینکه اوضاع چقدر عالی میتواند باشد، انتظارات اغراقآمیزی که موجب نومیدی و لغزش ما میشود، همگی از طریق کار کردن اصول هوشیاری قوت خود را از دست میدهند. اراده خداوند را جستجو میکنیم، نه اراده خود. به دنبال خدمت به دیگران هستیم، نه خدمت به خود. خودمحوری و اهمیت اینکه اوضاع چقدر عالی میتواند باشد یا باید باشد، ناپدید میگردد. در پرتو بهبودی، تفاوت خواب و خیال و واقعیت را درک میکنیم.

[درخشنده]

وقتی هوا تاریک شده بود راه افتادم برم کوه! یه اهنگ گذاشتم و رسیدم سمت تپه های همیشگی...باد میومد و نم نم بارون.....

رسیدم به اولین تپه دیدم انگار یکی داره حرف میزنه...رفتم بالاتر دیدم توی تاریکی پشت تپه ها نشستن دارن به همدیگه فحشای ناجور میدن!

احتمال خیلی زیاد دادم که مواد زدن....

راهمو عوض کردم انداختم از جاهای ناجورتر برم که کسی دستش به اونجاها نمیرسه! چه ارامشی داره! 

از توی کوهها رفتم سمت قبرستون!

ایناش:


شب بود ولی من با تنظیم سرعت شاتر و ایزو تونستم عکس بندازم...همه جا تاریک بود چشم گوشی از خودم تیز تر بود!  اسمون رو روشن انداختم!

یکم ترسناک میزنه...

هیچکس نبود...

بعد بارون شدیدتر شد و منم سرعتی میرفتم از همه جام اب میریخت! با سرعت میرفتم تو اب و میپاشید همه جا!

خلاصه اینکه نتونستم خریت خودمو اندازه بزنم!

[درخشنده]

وقتی هوا تاریک شده بود راه افتادم برم کوه! یه اهنگ گذاشتم و رسیدم سمت تپه های همیشگی...باد میومد و نم نم بارون.....

رسیدم به اولین تپه دیدم انگار یکی داره حرف میزنه...رفتم بالاتر دیدم توی تاریکی پشت تپه ها نشستن دارن به همدیگه فحشای ناجور میدن!

احتمال خیلی زیاد دادم که مواد زدن....

راهمو عوض کردم انداختم از جاهای ناجورتر برم که کسی دستش به اونجاها نمیرسه! چه ارامشی داره! 

از توی کوهها رفتم سمت قبرستون!

ایناش:


شب بود ولی من با تنظیم سرعت شاتر و ایزو تونستم عکس بندازم...همه جا تاریک بود چشم گوشی از خودم تیز تر بود!  اسمون رو روشن انداختم!

یکم ترسناک میزنه...

هیچکس نبود...

بعد بارون شدیدتر شد و منم سرعتی میرفتم از همه جام اب میریخت! با سرعت میرفتم تو اب و میپاشید همه جا!

خلاصه اینکه نتونستم خریت خودمو اندازه بزنم!

[می توانم]

منم نتونستم!
ایکن عصبانی که صورتش قرمزه. سطر 5 ستون 2

جناب خان حس من نمیتونم بیش از این نیست؟حس همینم عجیبه بهش رسیدم؟ حس خب الان از همیشه بالاترم پس بلغزم؟ خلاصه از این تریپ حسا
کلشو بریز دور
پا شو مرد و مردونه بشین سر درست و کارت

[جناب خان :)]

خانم می توانم کلا زیاد نفهمیدم چی گفتین

[درخشنده]

منم نتونستم!
ایکن عصبانی که صورتش قرمزه. سطر 5 ستون 2

چرا عصبانی؟!!!!

[Queen]

سلاااااام
دقت کردین....
من فقط میان کانون تشکر میزنم میرم

[عاشق فاطمه زهرا]

دقیقا همینجورم که میگین
چکار کنم که درست شه؟

ببین داداش بعضی وقتا ، دست و دلمون به کار نمی ره ، خب؟
این جور مواقع رو ما می تونیم تلف کنیم ، چه طوری؟
این طوری که یه جا لم بدیم ، یه جا بی افتیم ، بی حس و حال باشیم ،
بریم سر کتاب درس نخونیم ، بشین پشت اینترنت و این ور و اون بر بچرخیم.
اما می تونیم تلف نکنیم. چه طوری؟
این طوری که وقتی که هیج جوره حال درس نداری ، به معنای واقعی کلمه استراحت کنی.
یه کاری که حالت رو جا بیاره ، برای هر فردی فرق می کنه ، دیدن فیلم ، قرآن خوندن ،
بازی کردن ، اینترنت رفتن ، شام درست کردن ، ورزش کردن ، فکر کردن ، کتاب خوندن ، برنامه ریزی.
حالت که جا اومد ، دوباره بشین سر درس.

یه روز استراحت ، شش روز کار سخت.

......................

باد صبا خانم ، ان شاء الله که چیزی نیست ، بد به دلتون راه ندید.